فلسفه و هنر

#ژان_پل_سارتر
Канал
Логотип телеграм канала فلسفه و هنر
@art_philosophyyПродвигать
1,95 тыс.
подписчиков
1,01 тыс.
фото
622
видео
26
ссылок
◽#هنر اگرچه نان نمیشود اما شراب زندگیست❤ ◽که میشود وسط وان دچار #فلسفه شد که زیر آب رفت واقعأ خفه شد ◻️نتیجه آمیزش #فلسفه و #هنر زیباییست هبوطِ زیبایی در دنائت دنیا شگرفترین تضاد عالم است که سبب عصیان است و عصیان گرچه پلید، مسبب تعالیست... «هنر اول»
 🔺برای درک مفاهیم در همه جا، کامو فکر می‌کرد، نیاز دارد تا به زندگی با دلایلی بیش از گذشته نزدیک شود. این نیاز به غربال واقعیت از طریق ابعاد متفاوت #وجود انسان دارد. به مانند بسیاری از مردم دیگر که در جوانی فقر حقیقی را شناخته بودند، کامو اول و  بیشتر از هر چیز دیگری پیرو #فلسفه_عملی بود. او می‌خواست بداند که چه چیز کار می‌کند. و مانند ایوان در برادران کارامازوفف #فئودور_داستایوفسکی- کتابی که او بسیار دوست داشت و آنرا برای نمایش بر روی صحنه بازنویسی کرد- کامو حس کرد که آنچه که به زندگی معنی می‌دهد، همان‌هایی هستند که شما #دوستشان دارید«نه با ذهنتان، نه با منطق، بلکه با درون خود.»
این باور که خرد‌گرایی محدودیت‌های خود را دارد یکی از دلایلی است که کامو همیشه در اینتلیجنت‌سیای پاریس یک وصله ناجور بود. در زمان جنگ، او سردبیر روزنامه جبهه مقاومت (نبرد) بود. دوستان چپ‌گرای او تنفرش از اشغال #نازی‌ها را پخش می‌کردند و نوشته‌های محزون و پر حرارت وی را تأیید می‌کردند. اما در طول دهه بعد، رابطه کامو با اینتلیجنت‌سیای پاریس- مشهورترین آنها #ژان_پل_سارتر- رو به وخامت گذاشت. در حالی که ترس و وحشت از روسیه شروع به گسترش می‌کرد، سارتر و دیگران گفتند که آرمان‌ها ارزش تلفات را دارند، که گولاگ فاجعه تأسف‌باری بود اما هزینه‌ای بود که برای ایجاد یک جامعه برابری خواه لازم بود. کامو در میان دوستان نویسنده خود مبهوت شده بود «قانون اردوگاه کار اجباری به عنوان ابزاری برای #آزادی مورد ستایش قرار گرفته بود.». خون‌بها برای برپایی یک آرمانشهر ارزش قمار را نداشت. وی گفت:«بهتر است که بدون کشتن فردی در اشتباه باشیم، تا اینکه با قتل عام راه درست را برویم.»

مخالفت با مکتب #استالین از طرف کامو وی را نزد چپ‌های فرانسه منفور کرده بود، که برای آن‌ها اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی امید سیاسی بزرگی بود.در طول جنگ الجزایر، از مأموریت نیروهای آزادیبخش ضد استعماری الجزایر حمایت می‌کرد، کامو اشاره کرده بود «در قطار‌های الجزیره بمب کار گذاشته می‌شد. ممکن بود مادر من در یکی از آن قطار‌ها باشد. اگر این #عدالت است، من مادرم را ترجیح می‌دهم.» این لحظه‌ای بود که جدایی نهایی او از چپ‌های فرانسه را رقم زد، که زندگی یک نفر را بر ایده‌های سیاسی بزرگ کوته ‌اندیش و  یک سویه اولویت می‌داد.
از نظر کامو، تأیید قتل عام توسط کمونیست‌ها دقیقاً از همان نوعی است که وقتی روشنفکران تئوری‌های خود را بر وجود واقعی انسان اولویت می‌دهند. کامو به این باور رسیده است که شیوه تفکری که در پاریس پیدا کرد-«یک شهر بزرگ پر از شرارت، دروغ سیستماتیک و افترا»- و آنچه مانع او از یک زندگی واقعی بود، تکه‌ای از تجسم تجارب #رنج و #لذت بود.

عشق به فوتبال کامو فقط می‌تواند در اینگونه مشغولیات روشنفکرانه و  گسترده قابل فهم باشد
رمان کامو بنام #سقوط، شامل پر اضطراب‌ترین بیوگرافی او است، ژان باپتیست کلمنس. کلمنس به خواننده می‌گوید «من حقیقتاً هیچ وقت به این اندازه صمیمی و مشتاق نبودم به جز وقتی که ورزش می‌کردم». تا امروز، او همینطور ادامه داده است، اجرای نقش در تئاتر و «مسابقات فوتبال یکشنبه در یک استادیوم شلوغ» تنها اماکنی هستند که «احساس بی گناهی میکنم، بعد از اینکه سالیان طولانی دنیا به من تجارب زیادی اهدا کرده است، آن چیزی که در مورد #اخلاق و #مسئولیت پذیری انسان می‌دانم مطمئناً از آر ای یو آموخته‌ام.» این اشاره بزرگ در درون خود تمام سرخوردگی‌های کامو از دهه‌ها پیش در پاریس را در بر دارد. با این وصف، او داشت دو کار انجام می‌داد: او داشت با آنچه که به عنوان خطابه‌های «غیر عملی» و  غیر انسانی #سارتر مشاهده می‌کرد مخالفت می‌کرد، و به نوعی پیشنهاد می‌داد که هیاهو و جنجال روانی مسابقه فوتبال دارای اخلاق و صداقت بیشتری بود تا کافه‌های دود گرفته مملو از چپ‌های افراطی.

در یک سطح بیشتر خصوصی، کامو- که دنیای اطراف خود را باتلاقی از درگیری اخلاقی که نشأت گرفته از عدم دانش و آگاهی بود در نظر گرفته بود- باور داشت که #درگیری و شدت برخورد در یک مسابقه فوتبال مردم را به #خودشان نشان می‌دهد. او فکر می‌کرد که زوایای پنهانی از #شخصیت_انسان‌ها را کنار می‌زند

او میگفت فوتبال به من چیزهایی درباره خودم آموخت که زیبا نبودند: وقتی که کار سخت می‌شد باید دست‌هایم را به علامت تسلیم بالا می‌بردم، وقتی هم تیمی‌هایم که تجربه کمتری داشتند اشتباه می‌کردند باید به آنها تشر می‌زدم، من عرضه نداشتم تا پای چپ خودم را که ضعیف بود تقویت کنم. فوتبال به من چیزهای بهتری هم آموخت: جلوی دروازه آدم #خود‌خواهی نبودم، من قصد نداشتم که به دیگران صدمه بزنم، وقتی بر روی دوستان من به شکل بدی خطا می‌کردند من از طرف آنها با عصبانیتی که باعث تعجب خودم می‌شد خطا می‌کردم. اینها بصیرت و دانشی بود که در هیچ کتابخانه‌ای نمی‌توانستم پیدا کنم


@art_philosophyy
🔻
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#فیلم

▪️فیلم کمیاب از گفتگو با #ژان_پل_سارتر فیلسوف اگزیستانسیالیست فرانسوی پیرامون روشنفکری

#زیرنویس_فارسی

@art_philosophyy
#برتولت_برشت
تئاتر روایی
شهر ماهاگونی


برتولت برشت با مطرح کردن تئاتر روایی Epic theatre مدل جدیدی را در مقابل تئاتر #کلاسیک یا تئاتر #ارسطویی قرار داد و تلاش کرد تا تماشاگران را به فکر وادارد. هدف برشت این بود که بیننده متوجه جریانات اجتماعی ـ سیاسی گردد و فعالانه سهم خود را ادا نماید. برشت با اقتباس از «اپرای گدایان» The Beggar's Opera اثر نویسنده انگلیسی جان گی John Gay که در سال ۱۷۲۸ منتشر شده بود، سال ۱۹۲۸ نمایشنامه «اپرای (سه پنی) را به رشته تحریر در آورد.

اپرایی آمیخته از موزیک و نمایش با نقد گزنده از نظام #سرمایه_داری...نام نمایش 3 پنی شد. به دو دلیل... یکی ارزان بودن کارت ورودی برای فقرا و دلیل دوم نمایش زندگی دزدان و گدایان شهر لندن.

برشت در نمایشنامه مزبور فقر و ستم ناشی از #پول_سالاری و #فزون_طلبی را برجسته نمود و جامعه‌ای که در آن (( آدم وقتی فقیر میشود، خوبی‌هایش هم حقیر میشود )) را زیر سئوال برد.

ترانه‌هاى شیطنت آمیز و تمسخر آمیز اپرای مزبور با استقبال تماشاگران روبرو شد و خیلی‌ها را به سالن تئاتر کشید. برشت با استفاده از « #آواز » می‌کوشد با زبان طنز تماشاگر را از خواب بیدار کند.

داستان 3 پنی بسیار مهیج است: دو مرد قوی و تبهکار به جان هم می‌افتند.
پیچام و مکیث...

مکیث دختر پیچام را به عقد خودش در آورده، اما پیچام از این ازدواج راضی نیست. پس رییس پلیس را تحت فشار قرار می‌دهد و از طریق او کاری می‌کند که مکیث به زندان بیفتد. تلاش‌های مکیث برای فرار از زندان به جایی نمی‌رسد و سرانجام سرش بالای دار می‌رود.

با این تمهیلات برشت نشان می‌دهد که چگونه لایه‌های متضاد اجتماعی با یکدیگر در ارتباطی تنگاتنگ قرار دارند.
نقاب‌ها و پرده‌ها را کنار می‌زند و نشان می‌دهد که چگونه کسانی که باید #حافظ جامعه باشند #تبهکارانی بیش نیستند!

برشت با اینکه سوسیالیست دو آتیشه است استقلال خود را حفظ می‌کند و هدفش آموزش عمومی در سطح گسترده توده‌هاست تا از فرهنگ ابتذال دور شوند.

جنایتکاران نمایشنامه «اپرای سه پنی» به صورت انسان‌هایی بهتر و حقیقی‌تر از آدم‌های عادی به نمایش درمی‌آیند.
به‌ زودي خبر ساخت شهر ماهاگوني در همه ‌جا مي‌پيچد، از همين‌ رو مردماني از سراسر جهان به اين شهر جديد هجوم مي‌آورند و دست به استخراج طلا مي‌زنند.

در ماهاگوني همه چيز هست؛ شهر ماهاگونی
شهر داستان ساخته شده، سيگار، ويسكي، دختران دلربا، فاحشه خانه‌ها، مردان جوان و همه آن چيزي كه بنظر، رفاه كامل يك فرد را فراهم مي‌كند!

نمایشنامه اپراگونه «صعود و سقوط شهر ماهاگونی» با لحنی بی‌پروا این نکته را به نمایش درمی‌آورد که «با #پول همه چیز وجود دارد و بدون پول هیچ چیز!»

برشت در این نمایشنامه، در قالب تمثیل، #مدینه_فاضله جامعه سرمایه‌داری را به شکلی منفی به تصویر می‌کشد.

شهر ماهاگونی را بر پایه این اصل بنا نهاده اند که بتوان در آن، در ازای پول، به همه چیز رسید، بی‌پولی در این شهر بزرگترین جنایت و کار مردم شهر تنها شکم پرستی و... است.

ماهاگونی به دلیل تناقض‌های درون خودش محکوم به نابودی است. ماهاگونی‌ بنیان‌ نهادن‌ شهری‌ افسانه‌ ای‌ به‌ دست‌ گروهی‌ از دام‌ گستران‌ و هیزم‌ شکن‌های‌ آلاسکا، صعود سرگیجه‌آور و سقوط‌ آن‌ را حکایت‌ می‌کند. در واقع این اپرا تحلیلی کلی از موقعیت انسان در جامعه ‌است، چیزی که مربوط به زندگی فرد در جامعه می‌شود.

او در نمایشنامه اپراگونه «صعود و سقوط شهر ماهاگونی» Rise and Fall of the City of Mahagonny نیز، حاکمیت پول و خدایی آن در همه عرصه‌ها را به رخ کشید.

آنچه در بالا آورده شد بخشي از اپراي «عظمت و انحطاط شهر ماهاگوني» اثر نمايشنامه‌نويس شهير جهان يعني «برتولت برشت» است. برشت شاعري است كه #ژان_پل_سارتر او را بزرگ‌ترين نمايشنامه‌نويس قرن توصيف كرد. برشت پزشكي است كه در 21 سالگي «بعل» را نوشت و در 25 سالگي با نمايشنامه حماسي «آدم آدم است» شهرت جهاني به دست آورد.

اين نمايشنامه‌نويس آلماني در نمايشنامه «عظمت و انحطاط‌ ماهاگوني» نابودي شهر ماهاگوني را بر اثر وقوع گردبادي به تصوير مي‌كشد و برشت در كشمكش آرامش و توفان با زيركي حرف‌هايش را مي‌زند.


نخست پر كردن شكم
دوم عشق ورزيدن
سپس نوبت به عشق‌بازي مي‌رسد

و سرانجام مست كردن. اين قانون ماست
ولي پيش از همه چيز از ياد مبريد
كه اينجا هر كاري مجاز است!



قصیده ای برگرفته از تئاتر روایی شهر ماهاگونی در پست بعد

@art_philosophyy
#عشق از نظر #ژان_پل_سارتر

برای سارتر آزادی همه چیز بود. عاشق لذت می برد که دوست داشته شود، اما نه توسط کسی که معجونی نوشیده و از طریق آن معجون عاشق شده است ، بلکه توسط کسی که آزادانه انتخاب کرده است که عاشق او شود.

جايگاهي كه ما در عشق انسانی به دنبال آن هستيم كاملا متفاوت با جايگاه عشق به يك شي است. چون يك شي نميتواند در مقابل حس مالکیت ایجاد کند.
از نظر سارتر واقعيت يك عشق رومانتيک احترام دوطرفه براي ایجاد احساس آزادي نيست، بلکه خیلی متفاوت از این تفسیر، عشق یک تضاد، یک کشمکش، یک تناقض است! معشوقه عشق فرد مقابل را میطلبد.به او نیاز دارد تا خودش را آشکار سازد.با این حال در این مسیر معشوقه این ریسک را میپذیرد که خودش را از یک انسان تبدیل به یک شی کند.در مقامی تحت فشار تصویری قرار می گیرد که فرد مقابل از او دارد.و بدتر هم میشود.به عنوان یک معشوقه, عاشق هرگز نمیخواهد که عشق طرف مقابل به اتمام برسد.نمیخواهد عشق را جای دیگری بیابد.اما این چیزی نیست که یک فرد ازاد بتواند تضمین کند.آزادی واقعی به معنای آزادی برای تغییر نظر است. آزادی برای خارج شدن از عشق. پس برای سارتر عشق پرخطر است.یا مازوخیسم است یا سادیسم.

مازوخیسم به معنای وقتی که فرد عاشق به چیزی تبدیل میشود که فرد مقابل میخواهد و آزادی خودش را از بین میبرد.سادیسم به معنای وقتی که عاشق با معشوق خودش مثل یک شی رفتار میکند و دست و پایش را می بندد.در هر دو حالت آزادی در معرض خطر قرار می گیرد.و عشق تبدیل به یک تقلای دردناک میشود.

@art_philosophyy
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#فیلم

▪️فیلم کمیاب از گفتگو با #ژان_پل_سارتر فیلسوف فرانسوی پیرامون روشنفکری

#زیرنویس_فارسی

@art_philosophyy
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#فیلم

▪️ویدیویی کمیاب و تاریخی از لحظه دستگیری دو فیلسوف فرانسوی #ژان_پل_سارتر و شریک زندگی اش #سیمون_دوبووار توسط پلیس فرانسه

@art_philosophyy
نمی خواهم بیاندیشم . می اندیشم که نمی خواهم بیاندیشم. نباید بیاندیشم که نمی خواهم بیاندیشم. زیرا این همچنان یک اندیشه است. آیا هرگز پایانی بر آن نیست؟

#ژان_پل_سارتر
@art_philosophyy
درون خود را مانند زخمی باز کرد.تمام وجود خود را دید:
افکار، افکار درباره افکار، افکار درباره افکار ناشی از افکار...

#ژان_پل_سارتر
@art_philosophyy
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
▪️نگاهی بر زندگی و اندیشه #ژان_پل_سارتر فیلسوف اگزیستانسیالیست فرانسوی

#زیرنویس_فارسی

@art_philosophyy
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#هنر اگر چه نان نمیشود اما شراب زندگیست...

#ژان_پل_سارتر


▪️فیلم کمیابی از ژان پل سارتر در حال نواختن پیانو ( قطعه ای از #شوپن )

@art_philosophyy