فلسفه و هنر

#اخلاق_امرواقعی
Канал
Логотип телеграм канала فلسفه و هنر
@art_philosophyyПродвигать
1,95 тыс.
подписчиков
1,01 тыс.
фото
622
видео
26
ссылок
◽#هنر اگرچه نان نمیشود اما شراب زندگیست❤ ◽که میشود وسط وان دچار #فلسفه شد که زیر آب رفت واقعأ خفه شد ◻️نتیجه آمیزش #فلسفه و #هنر زیباییست هبوطِ زیبایی در دنائت دنیا شگرفترین تضاد عالم است که سبب عصیان است و عصیان گرچه پلید، مسبب تعالیست... «هنر اول»
🔺بخش سوم

اما این پرسش باقی می‌ماند که چرا من در این تلاش نظری به دنبال « #اخلاق_امرواقعی»ام. با اصطلاحات #لاکان و طبق فهم او از پیدایش مدرنیته، رکود و افول گفتار ارباب،گفتار اخلاق را به بن‌بست می‌کشاند. شاید توصیه و شعار اخلاقیِ پشتِ گفتار ارباب به بهترین شکل در مصرعی از ژوونل صورت‌بندی شده باشد: ( "summum creds nefas animam praeferre pudori   et propter vitam vivendi perdre causas" ترجیح زندگی بر شرافت را بزرگترینِ همه گناهان به حساب آرید؛ از دست دادن همه‌ی آنچه که به زندگی ارزش زیستن می‌دهد به خاطر خودِ زندگی، این را هم بزرگترینِ همه‌ی گناهان به حساب آرید) نسخه‌ی دیگر این عقیده در #پل_کلودل هم یافت می‌شود : «غم انگیزتر از، از دست دادن زندگی، از دست دادنِ دلیل زندگی کردن است».

#لاکان در «#کانت_همراه_با_ساد»  برگردان خودش از این شعار اخلاقی را مطرح می‌کند: «میل؛ آنچه میل نامیده می‌شود، کافی است تا دریابیم بزدل بودن زندگی را بی‌معنی می‌کند».
به نظر می‌رسد مدرنیته جز این توصیه‌ و شعار لوس و آبکی هیچ بدیلی دربرابر گفتار ارباب پیشنهاد نمی‌کند: «بدترین چیزی که آدمی می‌تواند از دست بدهد خودِ زندگی است». این شعار هم فاقد نیروی مفهومی و هم فاقد قدرت «به حرکت واداشتن» است. این فقدان، به نوبه‌ی خود، یکی از عواملی است که گفتارهای سیاسی‌ای را که علناً مدعی بازگشت به «#ارزش‌های_سنتی‌اند»، بیش از حد فریبنده و اغواگر می‌کند؛ از طرفی این فقدان بخش قابل توجهی از وحشت‌ افسون‌کننده‌ای که توسط «افراط‌‌گراها» و«متعصبین» ایجاد می‌شود را توضیح می‌دهد، آنهایی‌که چیزی بیشتر از مردن برای آرمان‌های‌شان نمی‌خواهند.

این کتاب تلاشی‌ است در راه تدارک چارچوبی مفهومی برای آن اخلاقی که از پذیرش اخلاقِ مبتنی بر گفتار ارباب سرباز می‌زند، اما به همان نسبت گزینه‌ی اخلاقی نابسنده‌ی «(پست)مدرنِ» مبتنی بر تقلیل افق غایی امر اخلاقی به «خودِ زندگیِ فرد» را هم نمی‌پذیرد.



📕اخلاق امر واقعی
آلنکا زوپانچیچ

@art_philosophyy
🔺بخش دوم

#کانت با پافشاری بر این واقعیت که دستور اخلاق ربطی به آنچه ما ممکن است انجام داده باشیم یا نداده باشیم ندارد، بُعدِ ضروری اخلاق را کشف می‌کند: بُعدِ میل که حول امر واقعی در مقام امری ناممکن می‌چرخد. این بُعد، از میدان دیدِ اخلاقِ سنتی حذف شده بود و به همین خاطر تنها می‌توانست به‌مثابه‌ی نوعی مازاد برای آن پدیدار شود. بنابراین گام نخست و بسیار مهمی که کانت برمی‌دارد، درنظرگرفتن همان چیزی است که از حوزه‌ی سنتی اخلاق حذف شده بود، و سپس تبدیل آن به تنها قلمرو مشروع و قانونی اخلاق. اگر منتقدان اغلب کانت را برای درخواست امر ناممکن نقد می‌کنند، #لاکان ارزش نظریِ بی چون‌و‌چرایی به این تقاضای کانتی می‌دهد.گسست دوم کانت از سنت، در ارتباط با گسست نخست، ردِ دیدگاهی است که طبق آن اخلاق به «#توزیع_خیر» مربوط است (با اصطلاحات لاکان: «خدمات اجناس»).
کانت اخلاقی مبتنی بر چنین‌چیزی را رد می‌کند: «خواست من ‌چیزی است که برای دیگران #خیر است، البته به این شرط که خیر آن‌ها خیر خود من را منعکس کند». حقیقت دارد که موضع لاکان نسبت به موقعیت یا منزلت اخلاقِ میل به مرور بسط یافت. به همین دلیل، موضع او در سمینار یازدهم ( چهار مفهوم بنیادی روانکاوی) در چندین نقطه با آنچه او در سمینار هفتم (اخلاقِ روانکاوی) پذیرفته بود تفاوت دارد. این حرف که «قانون اخلاق، در نگاهی نزدیک‌تر، به سادگی، میل در حالت(وضعیت) نابش است» یعنی حکمی که در سمینار هفتم ممکن بود صرفاً ارزشی تعارفی داشته باشد، به‌وضوح وقتی در سمینار یازدهم بیان می‌شود دیگر این چنین نیست. اگرچه لاکان متأخر ادعا می‌کند که «میل روانکاو میلی #ناب نیست»، باوجود این، این حرف نه به این معنا است که میل روانکاو پاتولوژیک (به‌معنای #کانتی کلمه) است، و نه این‌که پرسش میل مناسبتش را از دست داده است. به بیانی ساده‌تر، پرسش میل آن‌قدرها جایگاه مرکزی‌اش را به‌عنوان وقفه یا توقفی که باید نقطه‌ی ‌پایانی فرایند روانکاوی تلقی شود از دست نمی‌دهد. در این دیدگاه دوم، فرایند روانکاوی در بُعد دیگری به انتها می‌رسد: بُعدِ رانه. از این‌رو- همان‌طور که اظهارات پایانیِ سمینار یازدهممی‌گویند- قبل از این‌که این بُعد به روی سوژه گشوده شود، سوژه باید ابتدا به‌«محدوده‌ یا حدی که در آن،به‌عنوان میل، مقید شده است» برسد و سپس آن را درنوردد.

درنتیجه، می‌توانیم شِما‌ی تقریبی‌ای ایجاد کنیم که در زمینه‌ی دشوار بحث لاکان از #اخلاق راهنمای‌مان باشد. اخلاق سنتی- از ارسطو تا جرمی بنتام-در این جنبه از میل باقی می‌ماند( اخلاقِ قدرت، اخلاقِ خدمات اجناس که چیزی از این دست است: «تا آنجاکه به امیال مربوط می‌شود، دیرتر به سراغ‌شان بروید، منتظرشان بگذارید).

کانت نخستین کسی بود که بُعد #میل را درون حوزه‌ی اخلاق وارد کرد و آن را به «وضعیت نابش» رساند. باوجود این، این گام با تمام اهمیتی که داشت، نیازمند گام «مکمل» دیگری است که کانت- لااقل از نظر لاکان- آن را برنمی‌دارد: گامی که به آن‌سوی میل و منطق‌اش، به قلمرو رانه می‌رسد. از این‌رو «پس از نقشه‌نگاری از سوژه در ارتباط با ابژه‌یa میل، تجربه‌ی خیال‌پردازی بنیادین به رانه تبدیل می‌شود».

کانت تا آنجا‌که به بازپرسی لاکان از اخلاق مربوط می‌شود، مهم‌ترین ‌مرجع #فلسفی لاکان است. مرجع دیگر لاکان در این مورد- مرجعی کاملا متفاوت با اولی- تراژدی است. این دونقطه‌ی ارجاع، پس‌زمینه‌ی اساسی این کتاب را تشکیل می‌دهند، که- با  قرائت کانت، لاکان و چند اثر ادبی- درجستجوی طرح‌کلیِ نمایی از آن چیزی است که مایل‌ام نامش را « #اخلاق_امرواقعی»  بگذارم. اخلاقِ امرواقعی اخلاقی نیست که به سمت امر واقعی جهت‌گیری کرده باشد، اما تلاشی است برای بازاندیشی اخلاق با بازشناسی و تصدیق بُعد امرواقعی (به معنای لاکانی کلمه) همان‌طور که خود پیشاپیش در اخلاق عمل می‌کند. 

اصطلاح اخلاق اغلب برای اشاره به هنجارهایی به‌کار می‌رود که میل را مقید و محدود یا «مهار» می‌کنند- هنجارهایی که قصد دارند شیوه‌ی رفتار ما ( یا بگوییم، «سلوک و اخلاق» علمی) را از همه‌ی مازادها عاری نگه دارند. باوجود این، این فهم از اخلاق از تصدیق این امر که اخلاق ماهیتاً امری مازاد است، ناتوان است؛ از تصدیق این‌که مازاد یکی از مولفه‌های اخلاق است که به سادگی نمی‌توان حذفش کرد طوری که خودِ اخلاق همه‌ی معنایش را از کف ندهد. در حالی‌که زندگی تحت سیطره‌ی «#اصل_واقعیت» است، اخلاق به نسبت «مسیر هموار رخدادها»، همواره به‌مثابه‌ی امری مازاد پدیدار می‌شود، هم‌چون «وقفه‌ای» مزاحم.


@art_philosophyy
ادامه🔻