#الهه_ناز#مریم_اولیایی#قسمت_اولدر همسايگي ما خونه اي اجاره كردن بودن و زندگي ميكردن .ولي چه زندگي اي؟ مرگ بهتر از اون
زندگيه البته گناه پدر و مادر رو نميشه به گردن دختر انداخت ولي پدرم معتقد بود خونواده خيلي مهمه و با ازدواج
اونها موافقت نكرد .برادرم مقاومت ميكرد ولي حرف پدرم هم يك كلم بود مي گفت رو بهترين دختر شهر دست
بذاري برات ميگيرم ولي فائزه رو محاله .خلصه كار بجاهاي باريك كشيد . برادرم قهر كرد و رفت اما با ميانجيگري
اقوام آشتي كرد و بخانه برگشت براي فائزه خواستگار پولداري اومد .فائزه از علي خواست تا تكليفش رو معلوم كنه
باز درگيري بين برادرم و پدر شروع شد آخر پدر سرلجبازي افتادمستقيما باپدر فائزه صحبت كرد كه دخترشون رو
شوهر بدن و منتظر علي نمونن. وقتي علي جريان رو فهميد قشقرق بپا كرد خلاصه دردسرتون ندم فائزه با همون
خواستگارش ازدواج كرد پدر ومادر هم خوشحال بودن بخيال اينكه راحت شدن اما برادرم همون شب خودش رو
حلق آويز كرد صبح با صداي جيغ و داد مادرم از خواب پريديم وقتي به اتاق برادرم رفتيم ............... اينجا ديگر
بغض گلويم را فشرد ونتوانستم ادامه بدهم طاهره خانم و آقا كريم سرشان را ازناراحتي پايين انداخته بودند . گيسو
ادامه داد: علي از میله بارفيكس اتاقش خودش رو حلق آويز كرده بود صحنه دردناكي بود اورژانس رو خبر كرديم
ولي علي چهار ساعت قبل مرده بود از اون روز بود كه بدبختيهاي ما شروع شد . مادر بيمار شد .پدر كم كم حواسش
رو از دست داد و از حالت طبيعي خارج شد كارهاي عجيب غريبي ميكرد اونكه با مشروبات الكلي سرسختانه مخالف
بود شبها مست بخونه مي اومد آخر هم رفقاش سرش كلاه گذاشتن و با چك و چك بازي خونه مارو از چنگمون در
آوردن هنوز سال علي نشده بود كه مادرم، كه چهل ونه سال بيشتر نداشت سكته مغزي كرد و از دنيا رفت بعد از
مرگ اون پدرم حالش بدتر شد و افسردگيش شدت پيدا كرد مي بايست منزل رو تخليه مي كرديم ماشين پدر رو
فروختيم و با پولش خونه اي اجاره كرديم و اسباب كشي كرديم در آمد مغازه رو هم صرف هزينه زندگي ميكرديم
وقتي ديديم پدر قادر به كار كردن نيست مغازه رو اجاره داديم هيچ كدوم از اقوام ما رو كمك نكردن احتياج مالي
نداشتيم غمخوار ميخواستيم اونا فقط قصد داشتن سر از كار ما در بيارن و فضولي كنن ما هم خسته شديم و تصميم
گرفتيم از شيراز دل بكنيم و به تهران بياييم . پدر نياز به مراقبت پزشكي داشت اونو در بهترين آسايشگاه خصوصي
بستري كرديم اسباب اثاثيه زندگيمون هنوز هم تو خونه اجاره ايه دو هفته به تخليه مونده حال اومديم تا جايي رو
اجاره كنيم بعد هم دنبال كار بگرديم انشاا... جا كه افتاديم پدر رو پيش خودمون بياريم البته اجاره مغازه مبلغ قابل
توجهي يه كه بيشتر اون رو براي نگهداري پدر مي پردازيم مقدار كمي برامون مي مونه كه بايد بيشترش رو به يكي
از طلبكارهاي پدر بديم كه خدا خيرش بده آدم خوبيه چهار پنج ماه ديگه هم باهاش بي حساب مي شيم اينه كه بايد
حتما كاري پيدا كنيم كه اقل اين پنج ماه رو راحت بگذرونيم . بعدش ديگه اگه خدا بخواد وضعمون رو به راه مي شه
كار هم نكرديم ، نكرديم.پدر رو كه به خونه بياريم ديگه ميشه نور علي نور چون تمام اجاره مغازه رو دوباره صاحب
مي شيم اين بود ماجراي بدبختي ما.
خيلي متاسفيم ماجراي غم انگيزي بود خدا صبرتون بده
آقا كريم گفت: اينطور كه پيداست بايد اثاثيه منزلتون با ارزش باشه اونها رو بفروشين و اين طلبكار رو از سرتون باز
كنين
· تا اونجايي كه مي تونستيم فروختيم . در ضمن اين طلبكار ، خوب و دلرحمه و بهمون فشار نمياره
· بهتر نبود همون شيراز مي موندین؟
صفحه
#شش🥀 #کانالبانواناردبیلی 😷🥀🆔️ @ardbanovan