▪️آیا حیوانات میدانند که هستند؟!
@aubep#داروین، در کتاب تبار انسان و انتخاب بر مبنای جنس، تفکراتی دارد در بارۀ این که حیوانات چه چیزی ممکن است دربارۀ خود بدانند. او نوشته است:
«اگر منظورمان از آگاهی داشتن به خود چیزهایی مثل از کجا آمدن و به کجا رفتن و چیستیِ مرگ و زندگی و این جور چیزها باشد، ممکن است بتوانیم همین طوری بپذیریم که هیچ حیوانی نسبت به خودش آگاهی ندارد.»
اما داروین معتقد بود حیوانها یک جورهایی خود را حس میکنند و حتی از این عقیده دفاع میکرد، به طوری که در نهایت نوشت:
«با همۀ این احوال، تفاوتی که بین انسان و حیوانات ردههای بالاتر هست، حتی اگر تفاوت بزرگی باشد، فقط از لحاظ درجۀ تفاوت است، نه از لحاظ نوع تفاوت..»
بنابراین، از لحاظ تواناییهای شناختی، فقط طیفی خاکستری از تفاوت بین انسان و حیوان هست، نه تفاوتی از نوع سفید و سیاه. ممکن است آن طور که انسان دربارۀ مرگ و زندگی فکر می کند، در حیوانات چنین چیزی نباشد، اما آنها هم چیزهایی دربارۀ خود حس میکنند.
بعد از چندین دهه مطالعه بر روی حیوانات، از شغالها و گرگهای خاکستری گرفته تا سگهای خانگی و پنگوئنها و پرندگان دیگر، من به این نتیجه رسیدهام که بعضی حیوانات نه فقط خود را یک جورهایی حس میکنند بلکه درجاتی از آگاهی هم نسبت به خود دارند. اگر مطالعاتم را با مطالعات دیگر همکاران روی هم بگذارم، کاملاً پذیرفتنی میشود که بگویم بسیاری از حیوانات یک جور حسِ «من بودن» یا «بدنِ من بودن» برای خود دارند. بنابراین وقتی آزمایشی روی حیوان انجام میشود، یا جسمی یا حیوان دیگری متعرض آن میشود، آن حیوان احساس میکند «چیزی برای بدن او اتفاق میافتد.»
بسیاری از پستانداران وقتی نوازش بشوند آرامش پیدا میکنند و بعضی از حیوانات انواع دیگر آشکارا دنبال لذت می گردند و از درد دوری می کنند. احتیاجی به اثبات ندارد اگر بگوییم این بدنهایی که در این حیوانات هست همان «بدنِ من» یا «من» است برای آن حیوانات. بسیاری از حیوانات هم وقتی میدوند، یا می-جهند، یا عملیات آکروباتیک انجام میدهند، و یا در شکارهای دسته جمعی طوری حرکت میکنند که به همدیگر نمیخورند، می دانند قسمتهایی از بدن خود را کجا باید بگذارند.
من در کتابم «حیوانات نگران: آگاهی، هیجانات، و قلب»، و همین طور در جاهای دیگر، دربارۀ این بحث میکنم که برای بسیاری از حیوانات که در فعالیت های جمعی شرکت میکنند لازم و کافی است که بدن خود را حس کنند. اما برای انسان، هرچند که داشتن حسی از بدنِ خود لازم است تا بتواند در بسیاری از موقعیت ها دوام بیاورد، این برای همۀ فعالیتهایی که او می کند کافی نیست. هر انسانی معمولاً میداند چه کسی است، مثلاً میداند اسمش چیست، و میداند مثلاً فلان بدن متعلق به اوست یا متعلق به کسی به نام مارک است. حس خاصی از «من بودن» هست که ادامۀ «بدن من بودن» یا «مال من بودن» است.
بسیاری از حیوانات هم چیزهایی از این قبیل را میدانند: «این دُم من است»، «این استخوان من یا سهم من از گوشت گوزن است.»
حیوانات به چه صورت بین خود و حیوانات دیگر فرق میگذارند؟ پژوهشگران در بسیاری از مطالعات مربوط به آگاهی داشتن از خود، از آینه استفاده کردهاند، تا ببینند آنها از نشانههای بصری به چه صورت استفاده می کنند. این جور مطالعهها در مورد حیواناتی بوده است که در قفس نگهداری میشوند، همچنین در مورد دلفینها و فیل ها. هر چند امکان دارد آنها هم چیزهایی از عکس خودشان که در آب می افتد یاد بگیرند، تصویرهای آینهای در دنیای بسیاری از حیوانات دیگر وجود ندارد. بنابراین لازم است دانشمندان چیزهای هم دربارۀ نقش حسهای دیگر در موضوع آگاهی داشتنِ حیوانات از خود بدانند. چرا که به نظر میرسد بعضی از آنها، مثلاً جوندگان، به تصویرها جواب نمیدهند.
بوها و صداها در دنیای بسیاری از حیوانات خیلی مهم است. بسیاری از آنها ادرار و ترشحات غددیِ خود را از ادرار و ترشحات غددیِ حیوانات دیگر تشخیص می دهند، و بسیاری از پرندگان صدای خود و صدای پرندگان دیگر را میشناسند. شاید با ترکیبی از نشانههاست که حیوانات خود را حس میکنند، نشانههایی که از ترکیب حسهای مختلف حاصل میشود.
●
●
متن فوق، ترجمهای است از نکات اصلی مقالهای که یکی از اتولوژیستهای بزرگ امروز به نام مارک بیکاف نوشته است. اتولوژیست کسی است که دربارۀ رفتارهای جانوران در محیط های طبیعی آنها مطالعه می کند.
#دانش@aminhaghrah