▪️یک قهوهخانه بود حوالی میدان شهدای امروز به اسم قهوه خانهی درویش. ما که جوانهای محل بودیم در آنجا جمع میشدیم. آدمی هم بود که به قهوهخانه میآمد و به اصطلاح خیلی چاخان میکرد. میآمد میگفت سه تا رو زدم و چهارتا رو کشتم و بچههای دبیرستانی هم مات و مبهوت به این آدم نگاه میکردند.
هر وقت این یارو شروع میکرد به حرف زدن، مسعود کیمیایی یک چشمک به من میزد و من هم شروع میکردم مثل او حرف زدن و ادایش را درمیآوردم. یارو هم چاقو میکشید و دنبال من میافتاد و میگفت تو نمیذاری من دوزار کاسبی کنم.
(روزی) کیمیایی به من زنگ زد و گفت میخواهم فیلمی بسازم و میخواهم آن دیالوگی که حین مسخره کردن آن یارو در قهوهخانه میگفتی را در فیلم من بگویی. من هم بخاطر رفاقت با کیمیایی به قهوهخانه محل فیلمبرداری رفتم و بدون هیچ قرارداد خاصی برای کیمیایی بازی کردم.
من فکر نمیکردم این کار یک فیلم سینمایی است و نظرم این بود که مسعود در حال ساخت فیلمی تجربی است...
[ بریدهای از گفتگوی
#بهمن_مفید با بابک صحرایی | هفتنگاه ]
@aminhaghrah