این تراژدی بلاهت بشری تمامشدنی نیست. روزی زلزله، روزی سانچی و هر روز به بهانهای پذیرش بیقیدوشرط امواج ضاله و تقلیلگرایی فکری و نسبیاندیشی را پیش میگیرند و به منازعات دامن میزنند. مگر میشود دربارۀ نفتکش غولپیکری با ساختار بهروز جهانی، بهراحتی سخن راند و برخورد غیرعلمی را با سلیقههای فردی و گروهی و صنفی و حزبی آمیخت؟ گویی ما دچار بینظمی و شلختگی فکری شدهایم. بیوقفه برای حوادثی که پیرامونمان رخ میدهد در حال بازتولید معنایی ناگواریم. منشأ و ریشۀ بیخانمانی فکری و فرهنگی و سیاسی ما کجاست؟ با این وضعیت متلاطم، مدعی توسعه و دموکراسی و... هستیم. سوگمندانه باید بگویم ارتفاع بینش عدهای از هموطنان ما -که کم هم نبودند- در شبی که تلگرام به دنیای مجازی بازگشت مشهود بود؛ و چه قدر تأسفبار بود آن پیامها و آن تبریکها. تبریکها و عطش و وابستگی غیرقابل وصف مردم را که میدیدم این حرفهای "باومن" در جمجمهام مثل مار میچرخید: جهانیشدن در یک چشمانداز سیبرنتیک (در یک آنجای دیگر) اتفاق نمیافتد؛ بلکه در همینجا، در اطراف ما، در خیابانهایی که در آن قدم میزنیم و در درون ما اتفاق میافتد. باید بپذیریم که طیف وسیعی از مردم ما آسیبدیدهاند؛ مانند اقتصاد، فرهنگ و سیاست آسیبپذیر کشورمان. دکتر سریعالقلم در صفحۀ ۱۵۲ کتاب عقلانیت و توسعهیافتگی نقل میکند: «در تاریخ کشورهای صنعتی امروز، سه ستون – نظام فرهنگی، نظام اقتصادی و نظام سیاسی با یک رابطه منطقی با هم رشد و حرکت میکنند که رشد و تعالی هر ستون موجبات تسهیل رشد و تکامل ستونهای دیگر میشود.» و ما با سه ستون بحرانآفرین روبهروییم.
بسیاری از این لمپنهای فکری که شخصیتهای غیرقابل دسترسی برای کاربران هستند، به راحتی میتوانند قواعد بازی را عوض کنند و مبلغ رذایل اخلاقی شوند. این لمپنهای سلبریتینما با قرار گرفتن در معرض عموم و با توجه به شاخصهای نازل زیبایی و جوانی که از عوامل محبوبیت در عرصههای مختلف هستند، الگوهای اجتماعی را تعریف میکنند. مثلاً وارد صفحهی اینستاگرام هیأت علمیِ دانشگاه تهران، با یک عمر تأثیرگذاری بر ادبیات، که میشوید: میبینید ۱۰۰۰ مخاطب ندارد، اما آن شاعرِ جوان دیرآمده ۶۰۰۰۰ نفر مخاطب و پیرو دارد. در سینما و هنرهای دیگر هم به این شکل است، حتی در ورزش هم با همین رنج روبهرو هستیم؛ چهرههای شاخصِ فرهنگی ـ هنری ـ ورزشی یا کنار میروند یا کنار گذاشته میشوند. اگر دولتْ برنامههای مقتدرانهای برای روزهای ازکارافتادگیِ افراد تأثیرگذار نداشته باشد، شاهد روزهای تأسفبارترِ فرهنگی در این کشور خواهیم بود. پرداختنِ بیش از اندازهی رسانهها و مطبوعات به سلیبریتیها و چهرههای جوان، و مغفول ماندن از افراد پیشکسوت و تأثیرگذار در عرصهی فرهنگ و هنر، به دلیل همراهیِ تودهی عظیم مردم، این روزها بسیار خطرساز شده است. مخاطب امروزْ بیارزشترین اطلاعات زندگی سلبریتیها را دنبال میکند؛ چون مطبوعات آن را در قالب تیترهای بزرگ و اخبار مهم به طرفدارانشان انتقال میدهد. رسانه میتواند بهتر از هر مدیر و مسئولی فکر مخاطب را در اختیار بگیرد، عکسهای شرم آور سلبریتیها با بچههای کار، حیواندوستیِ آنان، مبارزههای بیپایهی نژادپرستی، تلاش برای صلح و از این دست فعالیتها که به چند عکس منتهی میشود و هیچ ریشه و نقش آفرینیای در جامعه ندارد از عوامل بزرگ شدن این سلیبریتیهاست.
همینطور که از دستهایش برای حرف زدن استفاده میکرد گفت: من چند دقیقهای کنار خالق شخصیتهای مرتضی و ملیحه و طاهر نشستم تا برادرم برگردد. نشسته بودم و صدای پای یوزپلنگانی را که میخواستند از پلههای سنگچین و بامهای سبزِ لاهیجان بدوند میشنیدم. لاهیجانْ شهری پر از شگفتی و شاعرانههای بیژن نجدی است.
اینها را پروانهای می گفت که آرام روی قلبِ آفتابگردانِ بیژن بال میزد. بیژنِ عاشق برای اینکه پروانه، یعنی همان خواهر دوستش پوروین، را فراموش کند سربازی را انداخت به جادهی زابل. پروانه خودش میگوید که او رفت زابل تا مرا فراموش کند اما نشد که نشد.