بدیهی است که شاعر باید در زمانۀ خودش زندگی کند. بدیهی است که شاعر به عنوان دیدهبان فرهنگی، باید موضعگیری داشته باشد. بدیهی است که شاعر، قبل از شاعر بودنش انسان است و عقیده دارد؛ حب و بغض دارد؛ و مثل همۀ آدمها دوست دارد عقاید و سلایقش را فریاد بزند. اما او شاعر است. اگر میخواهد شاعر بماند، باید شاعرانه فریاد بزند. دل خوش کردن به چند تشبیه و استعاره و تناسب، شعر را به شعار تنزل میدهد. آن وقت دیگر شاعر، شاعر نیست؛ وزیر شعار است! شعر مناسبتی و سفارشی نتایج زودبازده دارد؛ اما فقط همین را دارد؛ ماندگار نیست! در روزگاران گذشته هم شاعران مناسبتیسرا داشتهایم. از اهالی دربار غزنوی گرفته تا روزنامهنگاران عصر مشروطه. اما میدانیم که هیچ کدام از این اشعار مناسبتی بر ذهن و زبان مردم ننشسته و جز در مطالعات ادبی، کسی آنها را نمیخواند.