در این اشعار ظرافت زبانی هست، مطایبه هست، تراژدی کمیک ژرفی هست و از همه مهمتر در متن اشعار انتقادهای جاندار و تعریض های پرمایه ای آمده که گزاره ها را از مرتبه ی تجسم صرف و ساده رویدادها فراتر میبرد. هم به ما شادی هنری میدهد و هم شناختی ژرف از آن چه پیشتر به صورت واژگونه ای به ما ارائه شده بود. من در اشعار ارمغان بهداروند دیالکتیکی می بینیم که در اشعار شاملو نیز بود. منطقی پرمایه و حتی سرشار از لحظه های متعارض. این نحوه نوشتن شعر از ادراک دیالکتیک سراینده جدا نشدنی است و در آن اضداد دوباره پس از کشمکش و ستیزهای سخت به هم می رسند و یکی می شوند. در این شیوه نگریستن به اشیاء و رویدادها شاعر همواره به تعارض ریشه ای خود و واقعیت وفادار است. آن ترکیبی که در نهایت شاعر به ماهیت اش می رسد، از بستر تردید می گذرد اما این تردیدی ساده و خنثا نیست، بنیادی و سازنده است.