✅ یاری، در این مجموعه سعی کرده است از عناصر تخصصی سینما و روابط زبانی فیلمنامهها و تکههای بیانی معمول در آن (نما، صحنه، کات و…) به ایجاد نوعی شعر دست پیدا کند که توأمان هم حس شنیدن یک غزل را با خود داشته باشد و هم از همزیستی دو هنر نهایت لذت را ببرد.
در این اشعار ظرافت زبانی هست، مطایبه هست، تراژدی کمیک ژرفی هست و از همه مهمتر در متن اشعار انتقادهای جاندار و تعریض های پرمایه ای آمده که گزاره ها را از مرتبه ی تجسم صرف و ساده رویدادها فراتر میبرد. هم به ما شادی هنری میدهد و هم شناختی ژرف از آن چه پیشتر به صورت واژگونه ای به ما ارائه شده بود. من در اشعار ارمغان بهداروند دیالکتیکی می بینیم که در اشعار شاملو نیز بود. منطقی پرمایه و حتی سرشار از لحظه های متعارض. این نحوه نوشتن شعر از ادراک دیالکتیک سراینده جدا نشدنی است و در آن اضداد دوباره پس از کشمکش و ستیزهای سخت به هم می رسند و یکی می شوند. در این شیوه نگریستن به اشیاء و رویدادها شاعر همواره به تعارض ریشه ای خود و واقعیت وفادار است. آن ترکیبی که در نهایت شاعر به ماهیت اش می رسد، از بستر تردید می گذرد اما این تردیدی ساده و خنثا نیست، بنیادی و سازنده است.
هنر، تکلیفی جز به نمایش گذاشتن اشیا و واقعیتها ندارد و پدیدارسازی هنری نه به معنای آفرینش اشیاء و حقایق که به معنای آشکارسازی پدیدههایی است که یا دیده نشدهاند یا به درستی دیده نشدهاند. تکلیفی که دیگران را هوشمندانه به دوبارهبینی و دوبارهخوانی مصداق و مفهوم اشیاء و رویدادها دعوت میکند. هر چند این خصیصهی هنر به طور عام در گوهرهی شعر شکل گرفته است اما در شعر کوتاه امروز به طور خاص تجلی یافته است. شعری که ذاتاً وظیفهی بازآفرینی اشیاء در طول و عرض عینیت و ذهنیت و غافلگیری مخاطب خود را بر عهده دارد.
رضایی بنا به کمتجربگی و بر اثر دنبالهروی از برخی تئوریها، در بسیاری از شعرهای این مجموعه گرفتار نوعی شلختگی زبان و فرم میگردد که رویکرد زنانهی شعر او را دچار اختلال و نافرجامی میسازد. در واقع شاید شاعر در پی کشف زبانی است که مراتب کنجکاوی و تعارض او را پوشش دهد اما این کشف صورت نمیگیرد و پروسهی انتقال ذهنیت و انعقاد معنایی شعر عقیم باقی میماند و آن چه که آسیب میبیند.