اینجا در این تلاقیِ خونها و شیشهها
شبهای بد بلندترند از همیشهها
شبهای بد بلندترند از همیشهها
تا آبِ این درخت بخشکد به ریشهها
امشب بدونِ جامه بخوابی بلندتر
بر روی روزنامه بخوابی بلندتر
دار و صلیب و قبر ببینی زیادتر
خوابِ پلنگ و ببر ببینی زیادتر
وقتی شب از همیشه شود جانگدازتر
خونِ شما به شیشه شود جانگدازتر
*
یلدا حریفِ اینهمه سختی شود مگر
سیبی که میخورید درختی شود مگر
مستوجبِ عطای بخیلان شوی شبی
منظورِ وعدههای وکیلان شوی شبی:
«من آمدم ترانه بیارم برایتان
آجیل و هندوانه بیارم برایتان
روزانتان همیشه به جوزا بدل شود
شبهایتان همیشه به یلدا بدل شود
آن قصرِ زرنگار، پس از کوه و جنگل است
سختی همیشه در صد و سی سال اوّل است
دیگر کلیدِ بخت به جیب تو میشود
یعنی خوراکِ برّه نصیب تو میشود
ما هندوانه هر شبِ دی پوست میکُنیم
آن را نثار خوبترین دوست میکنیم»
*
کوچک زیاد بودهای، اینک بزرگ شو
این پوست را رها کن و ای برّه! گرگ شو
سال دگر به سیب زمینی بسنده کن
با هر چه نزدِ خویش ببینی بسنده کن
امسال اگر بریدۀ نان میخوریم ما،
سالِ دگر خوراکِ شبان میخوریم ما
t.me/realefya/3#محمد_کاظم_کاظمی#شب_یلدا#ساعت_شعر@alefya