📌دربارهی رسول معرکنژاد و سه مجموعهی «دست در موهای آینه»، «حوالی تیرماه و برف» و «بداهه»
🖋ابراهیم اسماعیلی اراضی
در مجموع میشود گفت که معرکنژاد در «حوالی تیرماه و برف» نسبت به «دست در موهای آینه» به نگاه فراگیرتر، عمیقتر و انسانیتری رسیده است که ضمن امانتداری نسبت به تجربههای قبلی، همچنان به تجربههای تازه میپردازد.
اما «بداهه» تجربهی دیگریست؛ تجربهای که به تجربههای هنری دیگر معرکنژاد و نیز تجربههای مخاطبشناختی او پیوند خورده است؛ تجربهای که شاید کمتر تجربه شده باشد.
به گفتهی خود معرکنژاد، این تجربه، در یک ویدئوپرفورمنس آغاز شده است؛ همزمان با برنامهی نمایش ویدئوآرت در یکی از گالریهای اصفهان؛ به این شکل که شاعر در همان گالری، بدون هرگونه دخل و تصرفی قطعاتی که به ذهنش رسیده را نوشته و بدون ویرایش ثبت کرده؛ و حتی مثلا بعدها که متوجه شده یکی از قطعات با تغییر یک کلمه بهتر خواهد شد، آن را تغییر نداده است. البته با این حساب، این کتاب، ثبت بخشی از یک اجرای هنریست؛ کمااینکه حاضران در اجرای ویدئوپرفورمنس، میتوانستهاند دریافت کاملتری از کل اثر داشته باشند.