به نظرم شاعر شاید عامدانه از ظرفیتهایی که در محیط اطراف، زندگی انسان امروز و ذهن و زبان او وجود دارد استفاده نکرده است؛ در حالی که میشد برای وسیعتر کردن دایرهی عناصر و مفاهیم شعرش از اینها بهره ببرد. او خود را در دایرهای محصور کرده است که از اعصار کهن تا کنون، رقبای قدرتمندی در آن حضور دارند و چنین است که وقتی شعری حتّی با قوّت در مکتب هندی هم میسراید، کارش چندان چشمگیر نمینماید. به هر حال، شاعر ناچار است یکی از این مسیرها را انتخاب کند تا سخنش برتر از اقران بِایستد؛ یا با عناصر معمول و رایج در سنّت شعری ما، مضامین و تصویرهای متفاوت و تازه پدید آورد، یا به سراغ عناصر تازه برود و این تمایز و تفاوت را از آن رهگذر ایجاد کند، یا در همان فضای سنّتی، پیام و فکری را ارائه کند که تا کنون در این فضا بیان نشده است. مثل این که بعضی شاعران، عناصر میخانهای را در خدمت محتوای سیاسی و اجتماعی میگذارند؛ هرچند همین هم به ندرت قرین به توفیق بوده است.