کتاب گاهی هم واردِ نشاندادنِ حالات و سکناتِ روحی و خصوصیِ کسانی میشود که نویسندهاش آنها را دوست دارد و دوست دارد از آنها بگوید؛ افتخارالحکما که از شاگردان حاج ملّاهادی سبزواری بوده و دوست نزدیک پدر دکتر غنی هم بوده یکی از آنهاست: «من پساز آنکه از بیروت برگشتم و در سبزوار چند سال طبابت میکردم نسبت به مرحوم افتخارالحکما احترام فوقالعاده داشتم و چون از نزدیکترین دوستان پدرم بود احترام ابوتی به او داشتم». داستانهایی که از حالات این درسِدینخوانده در صفحات ۴۴ و ۴۵ کتاب آمده برای همه میتواند خواندنی باشد.
جدای از نثر شیوا و روشن و سالمِ کتاب، از همهی مطالب آموزندهتر حقگزاریِ اوست نسبت به کسانی که در این سالها چیزی از آنها آموخته است؛ این طیف وسیع از کسی که در مکتبخانهی سبزوار بوده شروع میشود، به دارالفنون میرسد، از آنجا رد میشود و تا دکترهای مدرسهی آمریکایی در بیروت وسعت مییابد. از همه بیشتر شکرگزار دکتری آمریکاییست به نامِ ویلیام واندایک، که مفصّل دربارهی او و خدماتش و معلوماتش صحبت میکند و از اخلاق حرفهایاش و وقتشناسیاش در درسدادن. همهی اینها میتواند الگویی باشد برای ما معلّمهای امروز؛ هم اخلاق آرام و نیکوی دکتر غنی در این کتاب و هم روشهای تدریس و دلسوزیهای دکتر واندایک.
کارِ بادقّتخواندن و خوب خواندن را، اگر نگوییم بینظیر، بهشکلی واقعاً کمنظیر محمود کیانوش کرده است روی شش صفحه نوشتهی شفیعی دربارهی پروین؛ در کتابی با نام «پروین اعتصامی؛ دختر ناصرخسرو و عالمتاج قائممقامی، مادربزرگ فروغ فرّخزاد». دکتر شفیعیِ کدکنی در کتابِ «با چراغ و آینه» زیر مطلبی با عنوان «معجزهی پروین» شش صفحه مطلب نوشته دربارهی پروین و محمود کیانوش ۳۳۶ صفحه (البته با احتساب جلد و…) کتاب نوشته دربارهی ایرادها و چگونگیِ این شش صفحه!
کیانوش در پیشگفتار مینویسد: «با تأکید میگویم که در این گفتارِ «توضیحی و تکمیلی» بههیچوجه قصدِ نقد و بررسیِ کتاب «با چراغ و آینه: در جستجوی ریشههای تحوّل شعر معاصر ایران» را نداشتهام، و اضافه میکنم که اگر بهفرضِمحال کسی، مثلاً بعد از خواندن مقدّمهی کتاب، که «حرف اوّل» عنوان دارد و احیاناً خواندن فصل کوتاه «معجزهی پروین»، انگیخته شود و بخواهد این کتابِ بزرگ را در پرتوِ «هرجومرج فرهنگی» و «فقدان بینش علمی در نقد ادبی»، با توجّه به اوضاع اجتماعی، سیاسی و ادبیِ حدّاقل هفتدههی اخیر در تاریخ ایران دقیق و موشکافانه بررسی کند، مرحلهی اوّلِ آن دو یا سه بار خواندنِ این کتاب ۷۷۰صفحهای است، و هربار یادداشتهایی در حاشیهی صفحات آن نوشتن، و در هر مورد بهدستآوردنِ مدرکهای لازم از مرجعهای متعدّد و گوناگون، و آنوقت نوشتنِ نقد و بررسیای است در حدّاقلّ ۷۷۰ صفحه و درخورِ کتابِ «با چراغ و آینه»، که حیطهی آن، چنانکه از عنوانهای فصول آن برمیآید، بسیار وسیعتر از جستوجو در یافتن ریشههای تحوّل شعر معاصر ایران است».
امّا اتّفاقی که در خودِ کتابِ کلیله و دمنه میافتد بهنوعی غریب و منحصربهفرد است؛ نوشروان پس از آوردن کتاب از هند، به برزویهی طبیب «گفت: اگر در مُلْک مثلاً مشارکت توقّع کنی مبذول است، حاجت بیمحابا باید خواست. برزویه گفت: اگر بیند رایِ مَلِک، بزرگمهر را مثال دهد تا بابی مفرد در این کتاب به نام من بنده مشتمل بر صفت حال من بپردازد، و در آن کیفیت صناعات و نسب و مذهب من مشبع مقرّر گرداند، تا آن شرف من بنده را بر روی روزگار باقی و مخلّد شود». برزویهی طبیب در ازای خدمتی که کرده و زحمتی که کشیده و رنجی که تحمّل فرموده هیچ پولی و مقامی نمیخواهد؛ او اجازه میخواهد یک باب در این کتاب به نام خودش اضافه کند و سرگذشت خودش را و نیاکانش را و مصائبش در این راه را بنویسد. اینجا یک نویسنده میبینیم که پی به اهمیتِ نقششدن در کتاب برده است. میخواهد خودش را در ترجمهاش ماندگار کند. و پیداست که بهخوبی از پسِ این کار برآمده است.
هزار جهد بکردم که سرّ عشق بپوشم / نبود بر سر آتش میسّرم که نجوشم
«مفاعلن فعلاتن / مفاعلن فعلاتن» میبینیم که هم مکثی در میان مصراع هست، هم مصراع از تکرار یک رکن تشکیل نشده است بلکه ارکان متناوب شبیه بههم و غیرتکراری در دو طرف مکث قرار گرفتهاند و هرکدام هم کامل و دقیق تکرار شدهاند. ولی با یک بررسی اجمالی میبینیم در همین وزنْ سعدی گفته است: «به مجمعی که درآیند شاهدان دو عالم نظر به سوی تو دارم غلام روی تو باشم» اگر توجّه کنیم «د» را میبینیم که در آخر «درآیند»، هجای اوّل نیمهی دوم را آغاز کرده است و این خلاف اصول وزن دوری است زیرا خواندهایم که در وزن دوری هجای کشیده در میان مصراع حکم هجای بلند را دارد و نیممصراع با آن تمام میشود. ولی اینجا این عمل صورت نگرفته است. پس نتیجه میگیریم شاعران ما میدانستهاند این وزن دوری نیست، هرچند این مصراع از چهار رکن تشکیل شده است که هرکدام هم به تناوب و دقیق تکرار میشوند. چراییاش را در پایان خواهیم دانست.
در این مجموعه با شگردهای مختلف تصویرسازی روبهروییم: از تصاویری که بر پایهی زیباییشناسی سنّتی ساخته شدهاند (سیبِ ماه، شاخهی شب، کلاهِ حوصله و…) تا تصاویر گستردهای که در کل شعر پخش و کامل میشوند. بیشک آنچه میتواند دستآوردی برای «وطنخواه» محسوب شود، همین تصاویریست که کل شعر را میسازند. تصاویر پارهای از شعرهای این مجموعه یکی پس از دیگری کاملکنندهی یک کلاند. نویسندگان و شاعران آثاری میآفرینند که دارای ماهیتی تصویری و دراماتیکاند و از این روی وجود عناصر بصری در یک شعر یا داستان نهتنها غیرمعمول نیست، که حتّی یک ضرورت به نظر میآید.
✅ گام به گام تا دوازدهمین جشنوارهی شعر فجر ✅ تا پایان هفته با منتقدان شعر حمیدرضا وطنخواه در الفیا همراه باشید ✅ فردا با نقد مسعود میرقادری با الفیا همراه باشید
یکی از دلایل غرابت و دیریابی غزلهای نو این است که با شعرهای کلّیباف، سهلگیر و احساساتی فاصلهشان را حفظ میکنند و اینگونه است که اذهان آمُخته و آمیخته با ابعاد مرسوم و مألوفِ غزل کلاسیک، غزلهایی از نوع غزلهای موجود در مجموعهشعر «روی ساقهی ترخون» را پس میزند.
✅ گام به گام تا دوازدهمین جشنوارهی شعر فجر ✅ تا پایان هفته با منتقدان شعر حمیدرضا وطنخواه در الفیا همراه باشید ✅ فردا با قسمت دوم این نقد با الفیا همراه باشید