حافظ شعور تاریخی ماست. فرهنگ ایرانی_اسلامی را در شعر حافظ کاملا میشود دید. ضمن اینکه عرفانِ قبل از حافظ که افرادی مثل «بوسعید»، سنایی یا بعد هم مولانا و عطار به شکل تخصصی سراغش رفتند، در شعر حافظ هم هست ولی نه به شکل تخصصی که ما فکر کنیم حتما باید مبانی عرفان بدانیم تا شعر او را بفهمیم. بُعد دیگر گرایشهای سیاسی_اجتماعی حافظ است با توجه به شرایطی که در آن به سر میبرده. شخصیت راوی شعر حافظ، اصولا آدم معترضیست. آدم ناراضیای که از شرایط اجتماعیاش گلهمند است و این چیزیست که در شعر سعدی نمیشود دید. سعدی وقتی هم که ناراضیست، شعرش بُعد اخلاقی دارد. عرفا هم که اصولا به این مسائل توجه زیادی نشان نمیدادهاند. امّا در شعر حافظ میتوان دید که حتّی در ابیاتی که به شدت عارفانه و عاشقانه هستند هم رگههایی از اعتراض وجود دارد. این ابعاد مختلفی دارد که یکی از آنها رویکردهای موضوعی است که در شکل شعر حافظ خودش را نشان میدهد. yon.ir/6YTmZ ادامهی مطلب را در سایت الفیا بخوانید🔻 📎http://alefyaa.ir/?p=6641
ما از شخصیت حقیقی حافظ اطلاع چندانی نداریم. یکی از دلایل این موضوع این است که شاید حافظ در حد بزرگانی که همزمان یا قبل از او بودند، مثل سعدی، مولوی و «نظامی»، زندگی پرهیاهویی نداشته و چندان اهل برونگرایی و حضور در محافل مختلف و بخصوص سفر نبوده است. وقتی زندگی سعدی را مرور میکنید، میبینید که زندگی پر شر و شوری داشته. سعدی سفرهای دور و درازی کرده و در ماجراهای بزرگ تاریخی حاضر بوده، به دربار رفتوآمد میکرده و با توجه به برخورداری شخصیتش از یک وجه تعلیمی، حتّی تربیت شاهزادگان را هم بر عهده میگرفته است. امثال سعدی آدمهایی بودند که در حوزهی تربیت سرشناس بودند و به آنها مراجعه میشده. امّا حافظ، هیچکدام از اینها را در شخصیتش نمی-توان دید و یا ما از آن سندی نداریم. سفر نمیکرد، یکی دوبار هم که سفری پیش آمده، با پشیمانی و با سرعت به شیراز برگشته و به تعبیری سیر آفاق نداشته و فقط سیر انفس میکرده است. واقعیت این است که وقتی شعر حافظ را با نظرگاههای جدید می-خوانیم، نقد معاصر جهان را در نظر میگیریم و میبینیم که یکی از ویژگیهای بارز شعر حافظ همین موضوع است. yon.ir/y9ShK ادامهی مطلب را در سایت الفیا بخوانید🔻 📎http://alefyaa.ir/?p=6641
و حال سؤال این است: چه میشود که درکِ فرهنگی سیاستمدارانِ ما این قدر تنزّل پیدا میکند که دیگر شاهدِ پرداختن به چنین موضوعاتی در مقیاسی جهانی نیستیم. حضور و همکاری سیاستمدارانِ سطحِ یکِ کشور در امورِ فرهنگی، بهوضوح کمرنگ شده است یا اگر هم هست رویهی «سیاست باید این جا یا خموشی» را پِی میگیرند. گویی در بهترین حالت، یک رویدادِ بینالمللی را به یک اتفاقِ محلّی، و در بالاترین سطحِ آن، به یک کنگرهی کشوری تبدیل میکنند و ترکیبِ میهمانان هم، از رئیس جمهور به وزیران و زیردستان و حتّی مسئولینِ جزء تقلیل مییابد.
گفتم: «آقای دکتر! همه میدانیم که حضرت امام علاقه و ارادت زیادی به حافظ و شعرهایش دارند، اما من همیشه دلم میخواست بدانم آن بزرگوار، دربارهی تفال به دیوان خواجه و فال گرفتن با آن چه نظری دارند، آیا این کار را جزو خرافات رایج در میان مردم میدانند یا خودشان هم با آن موافقند. اصلا دیده یا شنیدهاید حضرت امام فال حافظ هم گرفته باشند؟»
دکتر بروجردی نگاه خاصی به من کرد و در حالیکه آخرین جرعهی چایش را قورت میداد، به علامت تایید آخرین پرسش جملهی چند سوالیام، سر تکان داد. بعد گفت: «تا حالا این سوال را کسی از من نکرده بود، ولی من دوتا خاطرهی جالب از این رسم ایرانی دارم که اتفاقا هر دو هم به امام مربوط میشود.»
به جا آوردن سنت هفتصد سالهی تفال به دیوان حافظ، مثل هر سنت دیگری، آداب و جزئیاتی دارد که کل حس و حال آن کار، به رعایت همین نکات ریز است. قدم اول و مهمترین بخش ماجرا، نیت فال است. نیت فال باید یک موضوع مشخص و معین باشد که دربارهی آن تردید داریم. یعنی اگر به نیت امتحان کردن حافظ چیزی بپرسیم که جوابش را میدانیم، این روش کار نمیکند. بعد از نیت باید فاتحهای به روح خواجهی شیراز فرستاد. بعضیها نذر هم میکنند. رایجترین نذرها، بردن شمع و نبات بر سر مزار خواجه و قسمت کردن آن در بین حاضران است. بعد از نیت و فاتحه، خواجه را قسم میدهند؛ به این شکل که: «ای خواجه حافظ شیرازی، تو که دانای هر رازی، آیندهی ما را خوب بنوازی» (ظاهرا این نواختن، اشارهای است به موسیقیدان بودن خواجه. در قدیم علاوه بر حافظ قرآن، به کسی که ادوار و ردیفهای موسیقی را حفظ داشت هم لقب حافظ میدادند.)
آسانطلبی و سهلیابی، از دیگر ویژگیهای برخی از معنویتهای جدید است؛ معنویتهایی که بیش از آنکه در پی تغییری اساسی در شخصیت فرد باشند، با تکنیکهاییْ در پی آرامشبخشی و تسکین آلام هستند. از نظر حافظ، چنین رویکردی شایستگیِ معنویت نامیدهشدن ندارد؛ زیرا نایل شدن به چنین مقامی جز با تحمل دشواریهای این مسیر محقق نمیشود:
ناز پرورد تنعم نبرد راه به دوست عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد