شعر ، ادبیات و زندگی

#کودکان_کار
Канал
Искусство и дизайн
Книги
Музыка
Юмор и развлечения
Персидский
Логотип телеграм канала شعر ، ادبیات و زندگی
@alahiaryparviz38Продвигать
267
подписчиков
7,65 тыс.
фото
4,62 тыс.
видео
17,2 тыс.
ссылок
کانال شعر ، ادبیات و زندگی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کارکنان اداره‌‌ اوقاف! کرمان
به مدرسه‌ "بچه‌های آفتاب" حمله کردند.
این مدرسه محل آموزش #کودکان_کار_و_خیابان است و مأموران اوقاف در حالی‌که کودکان مشغول درس خواندن بودند وارد شده و ضمن اخراج آن‌ها و آموزگاران، ساختمان را پلمپ کردند.

https://t.center/alahiaryparviz38
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴سه میلیون و پانصد هزار تومان اجاره برای جمع کردن زباله ها.
مافیا ، حتا بخش زباله های شهر را نیز در اختیار دارند و آن را به مکانی برای کسب سود از طریق فوق ستم و استثمار کودکان کار که بیشترین آمار آن کودکان مهاجر خصوصا مهاجرین افغانستانی هستند، بدل کرده اند.

#کودکان_کار
#کار_کودک_ممنوع
https://t.center/alahiaryparviz38
‍ ‍ 💥💥💥

"دختر کارخانه نخ ریسی" / Cotton Mill Girl
عکاس: #لوئیس_هاین / Lewis Hine سال: ۱۹۰۸
#نقد_عکس

لوئیس هاین که به عنوان عکاس رسمی «کمیته ملی کارگران خردسال» فعالیت می کرد، امیدوار بود تصاویری که از #کودکان_کار ثبت می کند مردم را وادار به اعمال تغییراتی در این حوزه کند. این خبرنگار افشاگر که در قالب فروشنده کتاب انجیل، مامور بیمه یا عکاس صنعتی به کارخانه های مختلف، از ماساچوست گرفته تا کارولینای جنوبی می رفت، به دنبال برملا کردن مصیبتی بود که بیش از ۲ میلیون کودک را به خود گرفتار کرده بود. او یک دوربین لارج فرمت در اختیار داشت و در یک دفترچه مخفی اطلاعات مورد نیاز را یادداشت می کرد. هاین در کارگاه های بسته بندی گوشت، معادن زغال سنگ و کشتارگاه ها تصاویر کودکان در حال کار را ثبت می کرد. در نوامبر سال ۱۹۰۸ او این عکس را ثبت کرد. دختری که در این عکس دیده می شود و سدی فایفر نام دارد، تجسم کاملی از دنیایی بود که هاین قصد نمایش آن را داشت. دختری حدودا ۱۲۰ سانتیمتری که تنها یکی از بیشمار بچه های کوچکی بود که در شهر لنکستر مسئول کار با این دستگاه نخ ریسی عظیم الجثه بودند. هاین معمولا مجبور بود چند دروغ بگوید تا به او اجازه عکاسی بدهند. به همین دلیل از آن جا که می دانست فرصت چندانی برای عکاسی ندارد، تلاش می کرد واقعی ترین عکس ها را ثبت کند. تصاویر او از این کودکان کوتاه قامت که مورد هجوم یک جهان سرد و بی روح ماشینی قرار گرفته بودند، موفق شد میزان توحش کار کردن کودکان را پیش چشم مردم بگشاید. به لطف اقدامات او، سرانجام یک قانون مرکزی علیه کودکان کار به تصویب رسید و در فاصله بین ۱۹۱۰ تا ۱۹۲۰، آمار کودکان کار تا یک دوم کاهش یافت.
کانال هنر تهی

امروز 12 ژوئن، روز جهانی مبارزه با کار کودکان

https://t.center/alahiaryparviz38
💥💥💥

او هرگز زندگی نکرد، با مرگ زاده شد با مرگ زیست و با دستان بیرحم مرگ در اوج جوانی زندگی را که هرگز زندگی نکرده بود بدرود گفت...
در شهری زاده شد که فقر بر در و دیوارش هر روز آفتاب نزده رنگ فلاکت میپاشید
کودکی را با بار هر روزه بر دوش برای امرار معاش خانواده اش کودکی کرد
خیابانها را میشناخت خیلی بهتر از آنچه ما میشناسیمش.
خیابانها هر روز پاهای خسته اش و کمر خم شده اش از بار کار را همراهی میکردند.
کودکی را کودکی نکرد بسان تمام #کودکان_کار
نوجوانی را عاشق نشد بسان تمامی #کودکان_کار
جوانی را هم نزیست چون همان دستی که نان را از سفره اش میربود و بار را بر دوشش مینهاد اینبار گلوله را بر سینه اش نشاند...
غریبانه آمد و غریبانه هم رفت.
نه کسی برایش مویه ای خواند
نه خبرنگاری بسراغ خانواده اش رفت تا دردشان را ثبت کند
نه اشک و آه و فغانی بدرقه راهش شد
همچون میلیونها کودک کار دیگر در جهان بی هویت زیستن را زندگی کرد و ثمره تمام روزهای ربوده شده کودکی اش روانه حسابهای بانکی صاحبان سرمایه شد.
همانگونه رفت که #اقبال_مسیح
همانگونه زیست که #اقبال_مسیح
همانگونه برخاست که #اقبال_مسیح
نامش محسن بود محمدپور هفده ساله، #کودک_کار
به خیابان آمد برای پایان دادن به کار کودکان برای پایان دادن به سفره های خالی کارگران برای پایان دادن به رنجهای پدران و مادرانی با دستهای پینه بسته و کمرخمیده زیر بار زندگی....
گلوله را وسط سینه اش نشاندند همانگونه که وسط سینه #اقبال_مسیح...
نامش را یادش را خاطره اش را هدفش را راهش را از یاد نبریم
#محسن_محمدپور را میگویم #کودک_کار از #خرمشهر
جانباخته #قیام_آبان

سولماز اسکندری
https://t.center/alahiaryparviz38
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#کودکان_کار
چه پاییز بی مهری
با مهر می آید
باد های رنگین وزیدن می گیرند
قوس می زنند گل ها و
پر پر می شوند
در کوره ی نیاز
در تاراج عمر
مدرسه زندگی زنگ تفریح ندارد!

#عیدی_نعمتی


https://t.center/alahiaryparviz38
🌈🌈🌈

چشمهایم را بگیر
و تا وقتی که دنیایی دیگر پیش رویم باشد
باز نکن

من در تاریکیها
به دنبال خانه ای روشن هستم
با مادری که در آغوشم بگیرد
با اسباب بازیها
و کتابها و دفترهای مشق
من به دنبال پدری هستم
که صورتش از آتش کوره
نسوخته است
و خواهرم در پشت میزش به من درس می دهد

چشمانم را باز نکنی!

#م_شوق
#کودکان_کار
https://t.center/alahiaryparviz38
Forwarded from اتچ بات
🌈🌈🌈

🔴شناسایی ۱۴۲ هزار کودک بازمانده از تحصیل در مقطع ابتدایی برای سال تحصیلی جدید

رضوان حکیم‌زاده، معاون آموزش ابتدایی وزیر آموزش و پرورش از شناسایی ۱۴۲ هزار کودک بازمانده از تحصیل در مقطع ابتدایی برای سال تحصیلی جدید خبر داد.
او گفت یک میلیون و ۴۸۳ هزار کلاس اولی در سال تحصیلی جدید در کشور وجود دارد و حدود ۴۳ هزار دانش‌آموز نسبت به سال گذشته به مجموع دانش‌آموزان کشور افزوده شده است. کودکان بازمانده از تحصیل، گروه سنی ۶ تا ۱۸ سال را در بر می‌گیرد که در چرخه آموزشی کشور حضور ندارند. این کودکان دو گروه را تشکیل می‌دهند، گروه نخست کودکان مناطق عشایری و روستاهای دورافتاده و کم‌جمعیت هستند که از اول وارد سیستم آموزشی نمی‌‌شوند. همچنین شمار کمی از کودکان و به‌ویژه #دختران روستاها و حاشیه شهرها هم که به دلیل ناآگاهی، تعصب و فقر والدین، رنگ مدرسه را نمی‌‌بینند و بی‌سواد مطلق هستند، شامل این گروه می‌شوند. چ
گروه دوم کودکانی هستند که در ۶ سالگی وارد مدرسه می‌‌شوند و پس از چند سال تحصیل به دلایل مختلفی ترک تحصیل می‌‌کنند. این کودکان بیشتر در سن کم وارد بازار کار شده و در شرایط نامناسب به‌ناچار به #کودکان_کار تبدیل می‌شوند.
#تحصیل_رایگان
#نه_به_خصوصی_سازی
#نه_به_کالایی_سازی_آموزش

https://t.center/alahiaryparviz38
Forwarded from اتچ بات
🌈🌈🌈

🔴شناسایی ۱۴۲ هزار کودک بازمانده از تحصیل در مقطع ابتدایی برای سال تحصیلی جدید

رضوان حکیم‌زاده، معاون آموزش ابتدایی وزیر آموزش و پرورش از شناسایی ۱۴۲ هزار کودک بازمانده از تحصیل در مقطع ابتدایی برای سال تحصیلی جدید خبر داد.
او گفت یک میلیون و ۴۸۳ هزار کلاس اولی در سال تحصیلی جدید در کشور وجود دارد و حدود ۴۳ هزار دانش‌آموز نسبت به سال گذشته به مجموع دانش‌آموزان کشور افزوده شده است. کودکان بازمانده از تحصیل، گروه سنی ۶ تا ۱۸ سال را در بر می‌گیرد که در چرخه آموزشی کشور حضور ندارند. این کودکان دو گروه را تشکیل می‌دهند، گروه نخست کودکان مناطق عشایری و روستاهای دورافتاده و کم‌جمعیت هستند که از اول وارد سیستم آموزشی نمی‌‌شوند. همچنین شمار کمی از کودکان و به‌ویژه #دختران روستاها و حاشیه شهرها هم که به دلیل ناآگاهی، تعصب و فقر والدین، رنگ مدرسه را نمی‌‌بینند و بی‌سواد مطلق هستند، شامل این گروه می‌شوند. چ
گروه دوم کودکانی هستند که در ۶ سالگی وارد مدرسه می‌‌شوند و پس از چند سال تحصیل به دلایل مختلفی ترک تحصیل می‌‌کنند. این کودکان بیشتر در سن کم وارد بازار کار شده و در شرایط نامناسب به‌ناچار به #کودکان_کار تبدیل می‌شوند.
#تحصیل_رایگان
#نه_به_خصوصی_سازی
#نه_به_کالایی_سازی_آموزش

https://t.center/alahiaryparviz38
Forwarded from اتچ بات
چرخ دستی‌اش را توی پیاده رو رها کرده بود. کنارش ایستادم و نگاهی به ضایعات جمع‌آوری‌شده‌ی داخلش انداختم. همه چیز توی بساطش بود. خم شدم تا دقیق‌تر نگاهش کنم. ناگاه دستی از پشت به شانه‌ام خورد. از سنگینیِ دست ترسیدم. نشان می‌داد مردیِ قوی هیکل است. هراسناک برگشتم. تصور می‌کردم با مردی جوان یا میانسال مواجه خواهم شد که حتما خواهد پرسید دنبال چه چیزی هستی. اما وقتی برگشتم و چهره‌ی تکیده و جُثه‌ی نحیفِ کودکانه‌اش را با کاپشنی گشاد و کهنه، پیراهنی سیاه و روغنی، شلواری بدونِ زیپ و کفش‌هایی پاره دیدم، هراسم، به وحشت تبدیل شد. وحشت از حالِ روزگار، وحشت از وضعیتِ این کودکِ کار، و وحشت از حجمِ بی‌امانِ تهیدستی. لبخند که زد، وحشتم تا حدی فرو ریخت. گفت این‌ها مال من است، خریده‌ام. دستم را دراز کردم تا دست بدهم. دستش را کشید و گفت «کثیف» است. دستانش «پاک»ترینِ دست‌ها و نگاهش غم‌آلودترین و نجیب‌ترینِ نگاه‌ها بود. دستم را آنقدر نگه داشتم، تا با اکراه، از سرِ سیاهی و زخمِ دست‌هایش دست داد. دستانش حکم پتک بر سر را داشت. ویرانگر بود. دستانی که سال‌ها بزرگتر از خودش بود. زمخت، دِفرمه، زخمی و سیاه، با ناخنی کبود شده.
برخلافِ اغلبِ کودکانِ کار و خیابان، که یا سکوت می‌کنند تا بی‌اعتنا از زیرِ سوال در می‌روند، از سوال و جواب نمی‌هراسید. اتفاقا نپرسیده، توضیح هم می‌داد. علت زخم‌های دستش را پرسیدم. گفت من مواد مصرف نمی‌کنم، زخمِ جمع‌آوریِ ضایعات است. از این‌که گفت مواد مصرف نمی‌کنم، تعجب کردم. گفتم حالا چرا گفتی مواد؟ گفت یک بار مامورانِ شهرداری گرفتند، همه وسایلم را برندند و گفتند مواد هم که مصرف می‌کنی! تصور می‌کردند جای تزریق است. گفتم خواسته‌اند تو را بترسانند. خیلی محکم و با لحنی آمیخته به لبخندِ شیطنت‌آمیزی گفت؛ غلط کرده‌اند. ۱۳ سالش بود. برخلافِ اسمش که نادر بود، اما خودِ اجتماعی‌اش دیگر نادر نبود. هر کجای این خراب شده را که نگاه می‌کنی، پر از کودکِ کار و دست‌فروش و زباله‌گرد است. درس را رها کرده بود تا مادر و برادرش گرسنه نمانند و پدرِ زباله‌گردش تنهایی زیرِ بارِ اجاره‌ی خانه‌ی کوچکِ حاشیه‌ای و هزینه‌های زندگی له نشود. روزی ۱۲ ساعت با چرخ‌دستی‌اش خیابان‌ها را دنبال ضایعات و آشغال‌ها می‌گردد تا شب ۱۵ تا ۲۰ هزار تومان درآمد داشته باشد. برخلافِ دیگر کودکانِ کار که حتی در سیاهچاله‌های کارگری هم خیال‌پردازانه به دکتر و مهندس شدن و پولدار شدن فکر می‌کنند، سقفِ آرزویش این بود که آنقدر پس‌انداز کند که بتواند یک وانت بخرد و با آن راحت‌تر و امن‌تر کار کند. می‌گفت با چرخ‌دستی وقتی دوستانش را می‌بیند، خجالت می‌کشد. اما اگر ماشین داشته باشد، موجه‌تر می‌نماید. علیرغمِ اینکه شکسته شده بود، ولی سرشار از انرژی و امید بود. وسط حرف‌هاش فقط آه می‌کشید. با من که حرف می‌زد، نگاهم نمی‌کرد. حواسش به این طرف و آن طرف بود. داشتیم حرف می‌زدیم که یکهو گفت من باید بروم. چرخ دستی‌اش را با شتاب هُل داد و به آن طرفِ خیابان رفت. مغازه‌داری داشت چند تا کارتن کنار جوی آب می‌گذاشت، به سرعت می‌رفت آن‌ها را از دستِ زباله‌گردهای رقیب نجات دهد.

به قولِ شاهین؛ باش تا صبرِ فرزندانِ فقر به سر رسد. نجات دهنده، همین دستانِ پاک است. همین دستانِ پاک، دقیقاً همین دستانِ پاک کار را تمام خواهند کرد.
#تهیدستان | #کودکان_کار | #زباله‌گردی


#امیر_چمنی

https://t.center/alahiaryparviz38
📣🔴📣فعلی این کودکان چطور است
نه این كه به حال خودشان رها شده باشند كه بعد به باندهای خلافكار یا كارگاه‌های زیرزمینی كشیده شوند. به نظر می‌رسد بهتر است این تخلف با این بازتاب گسترده اجتماعی از طریق مراجع ذیصلاح مورد رسیدگی قرار بگیرد و تصمیمی گرفته شود كه جنبه پیشگیرانه داشته باشد و طرح‌های ساماندهی كودكان برای یك بار به طور دقیق مورد بررسی قرار بگیرند نه این كه هر روز شاهد برخورد با آنها در شهرهای مختلف به شیوه‌های گوناگون باشیم.
#کودکان_کار
@alahiaryparviz38
#خاطره

یک همکلاسی دارم که پدر ندارد. یعنی خیلی بچه بوده که پدرش از دنیا رفته. صبح‌ها می ‌آید مدرسه و عصرها می‌رود زیر پل نزدیک خانه شان کار می کند. یک وسیله‌ی وزن‌کشی دارد. مردم وزن‎‌شان را می‌کشند و پولش را بهش می‌دهند.
اصلا دوست ندارم عصرها از اون طرف رد شوم چون نمی‌خواهم همکلاسی‌ام را ببینم که به جای اینکه استراحت کند نشسته زیر پل. با اون قیافه‌ی همیشه خسته‌اش.
امروز ازش پرسیدم وقتی می‌رود کار کند چه احساسی دارد؟ گفت نه از سرما می‌ترسم نه از گرما. اون طرف پل ساختمان بزرگ شهرداری قرار دارد یک بلندگو دارد که همیشه روشن است. صداش روی اعصابم است. خیلی دوست دارم محل کارم را عوض کنم اما نمی‌توانم.
گفتم دیگر چه احساسی داری؟
گفت آرزو دارم یک روز به جای اینکه کار کنم بتوانم مثل بقیه بچه‌ها زندگی کنم و شاد باشم.
اشک توی چشم‌هاش حلقه بست.🌷😢
هر دو ساکت شدیم.
- مرضیه، کلاس چهارم ابتدایی از تهران

#کودکان_کار
🔅برگزاری کارگاه و گفت‌وگوی آزاد با حضور نویسندگان و مسئولان جشنوارۀ داستان پانزده‌کلمه‌ای کودکان کار🔅

🔸دبیرخانۀ #جایزه_ادبیات_اقلیت با همکاری #همکافه کارگاه یک روزۀ داستان کوتاهِ کوتاه‌نویسی و گفت‌وگوی آزاد و آشنایی با جشنوارۀ داستان پانزده‌کلمه‌ای کودکان کار را برگزار می‌کند.
🔸علاقه‌مندان می‌توانند در روز یکشنبه، ششم فروردین ۱۳۹۶ از ساعت ۱۶ تا ۲۰ با حضور در همـکافه واقع در تهران، خیابان انقلاب، خیابان قدس، نرسیده به ایتالیا، ضمن آشنایی بیشتر با این جشنواره، در کارگاه‌های نوشتن داستانک که با حضور نویسندگان برگزار می‌شود، شرکت کنند.
🔸این، برنامه‌ای برای ارتباط مستقیم با علاقه‌مندان و شرکت‌کنندگان در این جشنواره است تا علاوه بر آن‌که علاقه‌مندان بتوانند آشنایی بیشتری با روند برگزاری جشنواره پیدا کنند و در آن شرکت کنند، شرکت‌کنندگان نیز بتوانند پیشنهادها و نظرهای خود را به طور مستقیم با برگزارکنندگان جشنواره مطرح کنند.
🔅مهلت ارسال آثار و شرکت در جشنواره تا 20 فروردین 1396 تمدید شده است

#باکودکان_کار #کودکان_کار #جایزه_ادبیات_اقلیت
#جشنواره_داستان_پانزده_کلمه ای