🔴برای رسول بداقی، جعفر ابراهيمی، سارا سیاهپور و سایر معلمان آزاده
دوختن، بر قامتِ فردای ما پاپوشها روی دیگِ هر تناقض، کوفتن، سرپوشها میچشد زهرِ شنیدنها و دیدنها کسی؟ بازهایی بسته مانده چشمها و گوشها ارّه بر پای درخت و غُرّشِ دندانههاش محو میشد در هیاهوی بسی خاموشها در درونِ گورهای دستهجمعی نقش بست وعدهگاهِ عشق بازیهای هم آغوشها بازتابِ نورِ خون بر پهنهی دریا کِشد چون سپیده سر زند از خاورِ مینوشها مغزِ نو میروید از نو، گرچه پیشِ روی ما گردن افرازند هر دم مارهای دوشها