شعر ، ادبیات و زندگی

#ه_ا_سایه
Канал
Искусство и дизайн
Книги
Музыка
Юмор и развлечения
Персидский
Логотип телеграм канала شعر ، ادبیات و زندگی
@alahiaryparviz38Продвигать
267
подписчиков
7,65 тыс.
фото
4,62 тыс.
видео
17,2 тыс.
ссылок
کانال شعر ، ادبیات و زندگی
پایان
غزل خداحافظی #هوشنگ_ابتهاج .ا.سایه

سر بگذاریم وقت خواب رسیده‌ست
روز به پایان آفتاب رسیده‌ست

منزل راحت کجاست در سفر عمر
پرسش دیرینه را جواب رسیده‌ست

چون نخ تابیده گرد خویش چه پیچی؟
نوبت واگشت پیچ و تاب رسیده‌ست

سنگ رها گشته در هوایی و اینک
وقت فرود تو با شتاب رسید‌ه‌ست

شرح غم ما هنوز اولِ قصه‌ست
گرچه به پایانِ این کتاب رسیده‌ست

آنچه درانباشتیم باد هوا بود
وقت سراندازی حباب رسیده‌ست

آن می گم‌بوده در پیالۀ خالی‌ست
تشنۀ بی‌تشنگی به آب رسیده‌ست

مژدۀ آسودن است ای شب پایان
بوی تو از سایه‌سار خواب رسیده‌ست


کتاب پیر پرنیان‌اندیش (ص ۱۲۷۳) با بیت دوم همین غزل به پایان می‌رسد:
منزل راحت کجاست در سفر عمر
پرسش دیرینه را جواب رسیده‌ست

@sayevarahianshearemrooz
https://t.center/alahiaryparviz38
💥💥💥

"دید"

کودک ِ من ، کودک ِ مسکین
از برای ِ تو
دردهایی کور
چشم می پاید
در شکیب ِ انتظار ِ سال های دور ....
وینک اینجا من
با تلاش ِ طاقت ِ رنج آزمای خویش
چشم می پایم برای تو
شادی ِ فردای خندان را
کودک ِ من ، کودک شیرین


#هوشنگ_ابتهاج ( #ه_ا_سایه )

https://t.center/alahiaryparviz38
Mohammadreza Shajarian Avaz Deylaman [BibakMusic.com]
Mohammadreza Shajarian [BibakMusic.com]
بهار غم انگیز
اساتید:
#هوشنگ_ابتهاج( #ه_ا_سایه)
#فرامز_پایور
#محمدرضاشجریان
مایه ی دشتی، گوشه ی دیلمان

به مناسبت ۲۱ بهمن زادروز استاد فرامرز پایور ( ۱۳۱۱- ۱۳۸۸ )

آوازی مسحورکننده از استاد محمدرضا #شجریان با همراهی سنتور #پایور در آواز دشتی ، شعر آواز از مثنوی بهار غم‌انگیز #سایه برگزیده شده که سوگوارانه از ریخته شدن خون جوانان وطن سخن می‌گوید و به شیوۀ همیشگی خود امیدوار است تا پس از دوران سیاه خونریزی و ویرانی، بهاری سبز و آباد سر برآورد...

و به یاد جانباختگان آبان ۱۳۹۸

بهارا بنگر این خاک بلاخیز
که شد هر خاربن چون دشنه خون‌ریز

بهارا بنگر این صحرای غمناک
که هر سو کشته‌ای افتاده بر خاک

بهارا بنگر این کوه و در و دشت
که از خون جوانان لاله‌گون گشت

بهارا دامن افشان کن ز گلبن
مزار کشتگان را غرق گل کن

میان خون و آتش ره گشاییم
ازین موج و ازین طوفان برآییم

دگربارت چو بینم شاد بینم
سرت سبز و دلت آباد بینم
@sayevarahianshearemrooz
شعر #سایه برای سید #محمد_موسوی‌زاده، دانش‌آموز یازده‌سالۀ بوشهری که به علت نداشتن گوشی هوشمند (برای تحصیل غیرحضوری در روزگار کرونا) خودکشی کرد.

شب در آیینۀ صبح

گفت امشب بگذار
در کنار تو بخوابم مادر
و نگفت
درس ما از فردا با گوشی‌ست
و نگفت اما فردا نیست

بغلش کن مادر
بغلش کن
شب شومی‌ست در آیینۀ صبح
پرسش سادۀ چشمانش را نشنیدی؟

بشریّت چه جوابی دارد؟
بهمن ۱۳۹۹
#هوشنگ_ابتهاج .ا.سایه

@sayevarahianshearemrooz
💥💥💥

به ناظم حکمت

مثلِ یک بوسه ی گرم
مثلِ یک غنچه ی سرخ
مثلِ یک پرچمِ خونینِ ظفر
دلِ افروخته ام را به تو می بخشم ٬ ناظم حکمت!

و نه تنها دلِ من
همه جا خانه ی توست :
دل هر کودک و زن
دلِ هر مرد
دل هرکه شناخت
بشری نغمه ی امّیدِ تو را
که در آن هر شب و روز
زندگی رنگِ دگر ٬ طرحِ دگر می گیرد.


زندگی ٬ زندگی
    اما نه بدین گونه که هست
نه بدین گونه تباه
نه بدین گونه پلید
نه بدین گونه که اکنون به دیارِ من و توست
به دیاری که فرو می شکنند
شب چراغی چو تو گیتی افروز
وز سپهرِ وطنش می رانند
اختری چون تو پیام آور روز.


لیک ناظم حکمت!
آفتابی چون تو
به کجا خواهد رفت
که نباشد وطنش؟
و تو می دانی ناظم حکمت!
روی کاغذ ز کسی
وطنش را نتوانند گرفت

آری ای حکمت ٬ خورشیدِ بزرگ!
شرق تا غرب ستایشگرِ توست.
وز کران تا به کران گوشِ جهان
پرده ی نغمه ی جان پرورِ توست.


جغدها
در شبِ تب زده ی میهن ما
می فشانند به خاک
هر کجا هست چراغی تابان
و گل و غنچه ی باغِ ما را
به ستم می ریزند
زیر پای خوکان
و به کام خفاش
پرده می آویزند
پیشِ هر اخترِ پاک
که به جان می سوزد
وین شبستانِ فرو ریخته می افروزد.


لیک جان داروی شیرینِ امید
همچو خونِ خورشیدمی تپد در رگِ ما
و گلِ گم شده سر می کشد از خاکِ شکیب
غنچه می آرد بی رنگِ فریب
و به ما می دهد این غنچه نوید
از گلِ آبیِ صبح
خفته در بسترِ سرخِ خورشید.


نغمه ی خویش رها کن حکمت!
تا فرو پیچد در گوشِ جهان
و سرودِ خود را
چون گلِ خنده ی خورشید بپاش
از کران تا به کران!
جغد ها ٬ خفاشان
می هراسند ز گلبانگِ امید
می هراسند ز پیغامِ سحر.

بسراییم ٬ بخوانیم رفیق!
نغمه ی خونِ شفق
نغمه ی خنده ی صبح.
پرده ی نغمه ی ماست
گوشِ فردای بزرگ
و نوا بخشِ سرودِ دلِ ماست
لبِ آینده ی پاک.


#هوشنگ_ابتهاج( #ه_ا_سایه)
تهران،اسفندماه،۱۳۳۰
از کتاب تاسیان،صفحه ۷۹

https://t.center/alahiaryparviz38
💥💥💥

به صدق کوش که خورشید زاید از نفست
که از دروغ سیه‌روی گشت صبح نخست

#حافظ


داستانِ آفرینشِ دوزخ
در نیم پرده
شبِ هزار شب

به یک اشاره آسمان سیاه شد
سپیده چهره پس کشید
ستاره خوشه خوشه ریخت
و آفتاب را کسی ندید
که می‌گریخت.
میانِ شعله‌های آتشِ سیاه
شبِ هزار شب فرا رسید.

فرشته‌ای اجازه خواست
به سعیِ سایه را گشود
پاره پاره بود:
به صدق کوش ...
که از دروغ ...
زخشم نعره زد: ببند!
پیامِ کورورش است این.

و ماه
اشکِ واپسین
فرو چکید بر زمین.


#هوشنگ_ابتهاج( #ه_ا_سایه)
کلن، ۴ آذر ۱۳۹۸

مجله چلچراغ، ویژه نامه نوروز،
شماره ۷۷۶
https://t.center/alahiaryparviz38
🌈🌈🌈

ارغوان
این چه رازی است
که هر بار بهار
با عزای دل ما می آید؟
که زمین هر سال
از خون پرستوها رنگین است
وین چنین بر جگر سوختگان
داغ بر داغ می افزاید؟
ارغوان پنجه خونین زمین
دامن صبح بگیر
وز سواران
خرامنده خورشید بپرس
کی بر این دره غم می گذرند؟
ارغوان خوشه خون
بامدادان که کبوترها
بر لب پنجره باز سحر
غلغله می آغازند
جان گل رنگ مرا
بر سر دست بگیر
به تماشاگه پرواز ببر
آه بشتاب که هم پروازان
نگران غم هم پروازند
ارغوان بیرق گلگون بهار
تو برافراشته باش
شعر خونبار منی
یاد رنگین رفیقانم را
بر زبان داشته باش
تو بخوان نغمه ناخوانده من
ارغوان شاخه هم خون
جدا مانده ی من

شاعر : #هوشنگ_ابتهاج
( #ه_ا_سایه)
https://t.center/alahiaryparviz38
@zemestaaan

بر سواد سنگفرش راه

با تمامِ خشمِ خویش
با تمام نفرت دیوانه وارِ خویش
می کشم فریاد:
ای جلاد!
ننگت باد!

آه، هنگامی که یک انسان
می کُشد انسان دیگر را،
می کُشد در خویشتن
انسان بودن را.

بشنو ای جلاد!
می رسد آخر
روز دیگرگون:
روز کیفر،
روز کین خواهی،
روز بار آوردنِ این شوره زار خون.

زیر این باران خونین
سبز خواهد گشت بذر کین.
وین کویر خشک
بارور خواهد شد از گلهای نفرین.

آه، هنگامی که خون از خشم سرکش
در تنور قلبها می گیرد آتش،
برق سرنیزه چه ناچیزست!
و خروش خلق
هنگامی که می پیچد
چون طنین رعد از آفاق تا آفاق،
چه دلاویزست!

بشنو ای جلاد!
می خروشد خشم در شیپور،
می کوبد غضب بر طبل،
هر طرف سر می کشد عصیان
و درونِ بسترِ خونینِ خشمِ خلق
زاده می شود طوفان.

بشنو ای جلاد!
و مپوشان چهره با دستان خون آلود!
می شناسندت به صد نقش و نشان مردم.
می درخشد زیر برق چکمه های تو
لکه های خون دامنگیر.
و به کوه و دشت پیچیده ست
نام ننگین تو با هر مرده باد خلق کیفرخواه.
و به جا مانده ست از خون شهیدان
برسواد سنگ فرش راه
نقش یک فریاد:
ای جلاد!
ننگت باد!

#هوشنگ_ابتهاج( #ه_ا_سایه)
رشت ، مرداد 1331

@alahiaryparviz38