شعر ، ادبیات و زندگی

#محسن
Канал
Искусство и дизайн
Книги
Музыка
Юмор и развлечения
Персидский
Логотип телеграм канала شعر ، ادبیات و زندگی
@alahiaryparviz38Продвигать
267
подписчиков
7,65 тыс.
фото
4,62 тыс.
видео
17,2 тыс.
ссылок
کانال شعر ، ادبیات و زندگی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
برگه‌ای به خانواده محمد قبادلو دادند و گفتند که این وصیتنامه محمد است، مادرش می‌گوید این دستخطو امضای  پسر من نیست و آن‌ها دروغ می‌گویند. خانم معصومه احمدی ضمن انتشار این تصویر، نوشت:

«هنوز هم دروغ ها ادامه دارد ...
امروز به دروغ برگه ای را به من دادند بنام وصیت نامه محمد که در لحظه اعدام نوشته است.
نمک به زخمم پاشیدن و آتش خشمم را شعله‌ور کردند.
این نه دست خط محمد است و نه امضاء محمدم.
نگذاشتن فرزندم فرصت این را داشته باشد که برای خانواده‌اش وصیتی کند و با ما خداحافظی کند و پدرش بابت ۸ سال جنگیدن و اعتقاداتش از او عذرخواهی کند.
کاش برای دروغگویی هم مجازاتی بود.»


#مهسا_امینی
#محمد_قبادلو
#محمدقبادلو
#دادگاه_ناعادلانه
#نه_به_اعدام
#وصیتنامه
#حمیدرضا_روحی
#مجیدرضا_رهنورد
#محمد_مهدی_کرمی
#محمد_حسینی
#پژمان_فاتحى
#محسن_مظلوم
#محمد_فرامرزی
#وفا_آذر_بار
#عباس_دریس
#مجاهد_کورکو
#نه_به_اعدام
#کیان_پیر_فلک
#حنانه_کیا
#آرتین_رحمانی
#آرمیتاگراوند
#زن_زندگی_آزادی
https://t.center/alahiaryparviz38
در سفر به سرزمین زندان و شلاق، صدای ما باشید!

خبر سفر  خانم "ندا النشیف" معاون کمیساریای حقوق بشر سازمان ملل به ایران به بلند شدن صدای اعتراض و #دادخواهی بدل شده است. معلمان، دادخواهان و خانواده های جنایت پرواز Ps752 در نامه های سر گشاده  با طرح موضوعات اعتراضی مردم ایران ، فریاد #دادخواهی خود را رو به جهان بلند کرده اند.
در توضیح این سفر  گفته شده است که برای بررسی دو موضوع  #زنان و #اعدام انجام خواهد گرفت. موضوعاتی که سرفصل مبارزه بی امان جاری مردم ایران در طی چندین دهه و بخصوص در یکسال گذشته و در روند انقلاب مهسا با مناسبات حاکم بوده است،

خطاب به خانم النشیف می گوییم :
حتما خبر شلاق زدن وحشیانه بر بدن #رویاحشمتی  زن جوانی که حاضر به پذیرش حجاب نشد را شنیده اید. اگر به ایران سفر می کنید، به دیدن رویا حشمتی ها بروید و از زبان آنها چهل و اندی سال سبعیت و ستم بر زنان را  بشنوید.
خانم النشیف حتما خبر کشته شدن #آرمیتا_گراوند را شنیده اید که به خاطر #حجاب_اجباری به دست آمرین به معروف چنان ضربه ای به سرش وارد کردند که پس از مدتی در کما بودن از بین ما رفت.
سرکوب زنان که در ایران  به آپارتاید جنسیتی تعریف می شود، همچون آپارتاید نژادی، خشونت و زندان و مرگ را سهم زنان از زندگی کرده است. و جنگی هر روزه در برابر آن جاری است. در این جنگ زنان و مادران بسیاری عزیزانشان را از دست داده اند و  یک نماد آن #مهساامینی است که به اسم رمز انقلاب " زن زندگی آزادی " تبدیل شد. اگر به ایران می آیید پای سخن خانوده مهساها و ساریناها، حدیث‌ها و آرمیتاها و زنان شجاعی که بخاطر تن ندادن به بردگی و حجاب جانشان را از دست داده‌اند بنشینید.

حتما از تشدید اعدامها در ایران خبر دارید. #محمدقبادلو از معترضین انقلاب زن زندگی آزادی، #فرهادسلیمی زندانی سیاسی عقیدتی و چهار جوان از کردستان به اسامی #محمدفرامرزی، #وفاآذربار، #محسن_مظلوم و #پژمان_فاتحی پس از ۱۹ ماه شکنجه و  اعتراف‌گیری اجباری، درست در روزهای قبل از ورود شما به ایران بعد از مدتها شکنجه اعدام شدند. اگر به ایران سفر می کنید با خانواده‌های آنها دیدار کنید.
زندانیان دیگری که همچنان در لیست اعدامها   قرار دارند شمارشان بسیار است. اگر به ایران می آیید به سراغ خانواده‌های آنها بروید. به زندانها بروید و پای سخن زندانیان قزلحصار بنشینید که مرکز بسیاری از اعدامهاست و در آنجا زندانیان روزهای سه شنبه را به عنوان روز اعتراض خود اعلام کرده اند.  به سراغ زندانیان زن در اوین بروید که فریاد #دادخواهی خود را علیه اعدامها بلند کردند و بخاطر اینکه در صف مقدم جنبش علیه اعدام ایستاده اند با محدودیتها و فشارهای بیشتری مواجه هستند. 
خانم النشیف حتما می دانید که در ایران پاسخ اعتراض به فلاکت حاکم بر زندگی  تنها زندان و شلاق و اعدام می باشد. پای سخن ما مردم بنشینید. و صدای انقلاب  " زن زندگی آزادی " را بشنوید. چنین دیداری می تواند پاسخ ما مردم دادخواه درایران باشد.
"ندای زنان ایران" کنار معلمان و دادخواهان و خانواده پرواز،که داد از بیداد این سرزمین را فریاد زدند. حرفش با شما خانم النشیف اینست که به ایران بیایید. اما وجدان انسانی خود را ملاک قرار دهید تا بوضوح ببینید  که در سراسر این کشور هر روز دارند ابتدایی ترین حقوق انسانی را با اعدام و شکنجه و زندان زیر پا له می کنند. و همین جا اعلام می کنیم که ما مردم ایران #دادخواهیم. عاملین چنین جنایاتی باید محاکمه شوند. نه می بخشیم و نه فراموش می کنیم.
ندای زنان ایران
۱۱بهمن ۱۴۰۲
#زن_زندگی_آزادی
@nedaeziran

https://t.center/alahiaryparviz38
💥💥💥

جوانا طیمسی از فعالان کورد و همسر مبارز اعدام‌شده #محسن_مظلوم این متن را در اینستاگرامش منتشر کرده است:

امشب یکی از دوستانم کە زندانی سیاسی سابق و هم زندانی #فرزاد_کمانگر بودە این شعرا را از او برایم فرستاد؛ وقتی این شعر را خواندم یاد #محسن و دوستانش، #رويا_حشمتی و همەی زندانیان سیاسی افتادم:

این شعر (از فرزاد کمانگر) در زندان اوین ـ تاریخ دی ماە ١٣٨٨ نوشتە شدە آن وقت من فقط ٧سال داشتم و هیچ وقت فکرش را نمیکردم کە روزی برای همسرم نه_به_اعدام بزنم

«تاریک شبی بود و اتاقکی تنگ و تاریک و نمور با دری کوچک که از سویی به آینده و از سویی دیگر به گذشته باز میشد و من شعری را با دیوارها زمزمه میکردم. “در من زندان ستمگری بود که هرگز به آوای زنجیره اش خو نکرد”

تق و تق در، آشفته کرد رویای شبانه ام را و به هم ریخت قافیه لالایی های نانوشته مادرم را که زمزمه میکردم،
…چشمبند بزن
دستها جلو، دستبند! … راه بیفت

از سلول کوچکم کشان کشان بیرونم آوردند، راهم را بلد بودم، بهتر از نگهبانهای پیری که مثل در سلولها فرسوده شده بودند. بهتر از بازجوهایم تعداد پله های زیرزمین زیر هواخوری را می دانستم. انگار سالها بود این زندان را زیسته بودم.

حتی میتوانستم جای پاهای زندانیان قبل از خودم را ببینم. هنگام پائین آمدن از پله ها از زیر چشم بند تعداد پاهای حاضران را میشمردم، یک… دو …. سه …چهار… پنج…. شش ….

آمده بودند تا قدرت خود را روی یک انسان نمایش دهند و آنگاه که می ایستادم شعری مرا زمزمه میکرد، “خدایا من کجای زمین ایستاده ام…”

و با اولین ضربه ناتمام میماند شعر و می بستنم به تخت … چقدر می ترسیدم …. نه از درد شلاق، از اینکه در قرن ۲۱ در قرن گفتگو، در دهکده جهانی هنوز کسانی با شلاق، فاتحانه بر بدن انسان رنجوری بکوبند و بخندند.

چقدر میلرزدم…نه به خاطر درد ضربات و مشت و لگد، ترسم از پایمال شدن ارزشهای انسانی بود در سرزمینی که منشور اخلاق برای جهانیان مینویسد.

چقدر وحشت برم میداشت… نه از درد شوک الکتریکی، از پزشکی که معاینه ام میکرد و با نوک خودکارش بر سرم میکوبید که خفه شو.. خفه شو.. آنهم در حالی که قرنها از سوگندنامه بقراط گذشته بود.

با صدای شلاقشان که آن را ذوالفقار می نامیدند به گوشه ای دیگر از دنیا میرفتم آنجا که دغدغه فکری انسانهایش نجات سوسمارهای آفریقا و مارهای استرالیا است، آنجا که حتی به فکر مارمولکهای فلان جهنم دره در ناکجا آباد دنیا هستند. اما این جا … این جا .. وای … وای
با هر ضربه ذوالفقار سالها به عقب بر میگشتم، به عهد قاجار به مناره ای از سر و گوش و چشم، به دهه هیتلر به عصر تاتار و مغول و بربر و .. باز می زدند تا به ابتدای تاریخی که خوانده و نخوانده بودم میرسدم اما باز درد تمامی نداشت.

بیهوش میشدم و ساعتی بعد در سلولم دوباره به دنیا می آمدم و چون نوزادی شروع به دست و پا زدن میکردم و شعری مرا به خود میخواند. “تولد نوزادی را دیده ام/ برای همین میدانم جیغ کشیدن و دست و پا زدن/ اولین نشانه های زندگی و زادن است”.

فردا شب باز صدای درد و باز ..
یکی میزد به خاطر افکارم، دیگری میزد به خاطر زبانم، سومی میپنداشت که امنیت ملی را به خطر انداخته ام، چهارمی میزد تا ببیند صدایم به کجای دنیا میرسد.

حال باز شب است، از آن شب ها مدت ها گذشته ولی به هم می ریزد هر صدایی رویا و خواب شبانه ام را و نیمه شب آوایی در گوشم نجوا میکند، “به خواب ای گل، نه اینکه وقت خوابه، بخواب جونم که بیداری عذابه”

#نه_به_اعدام
#محمد_فرامرزی
#محسن_مظلوم
#پژمان_فاتحی
#وفا_آذربار

https://t.center/alahiaryparviz38
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #پژمان_فاتحی از جلادهای جمهوری اعدام اسلامی ایران خواسته بود تا عکس پسرش را برایش بیاورند تا او را ببیند. ماموران مرگ به او گفته بودند که عکس پسرش را در پای چوبه دار برایش می‌آورند.

سرنگون باد رژیم شکنجه و اعدام جمهوری اسلامی!

#وفا_آذربار
#محمد_فرامرزی
#محسن_مظلوم
#پژمان_فاتحی

#نه_میبخشیم_و_نه_فراموش_میکنیم
#نه_به_اعدام
#کردستان_گورستان_فاشیستان
#قیام_ژینا
https://t.center/alahiaryparviz38
هر بار
با هر کشته ای

ما دادخواه ها از نو کشته میشویم
به پیشواز دادخواه تازه داغ می‌رویم

در درونمان
در درونمان ما همچنان داغ و داغداریم

باقی مردم را نمی‌دانم

با هر کشته ای
ما
ما دادخواه ها از نو کشته میشویم

چرا که قلبمان می‌داند
آنکه به ما ملحق می‌شود
از آنکه کشته شده است بیشتر می میرد.

#نیکاشاکرمی


#محسن_مظلوم، #محمدفرامرزی، #وفاآذبار و #پژمان_فاتحی

https://t.center/alahiaryparviz38
ترومای «ملاقات آخر» از خود اعدام کمتر نیست.

‏وقتی که میدانی عزیزت، عضوی از خانواده‌ات که الان سالم روبه رویت نشسته را چند ساعت دیگر قرار است به قتل برسانند.
‏میبینی که مرگ دارد می‌آید ولی نمیتوانی جلوی آن را بگیری…
/کولبر نیوز

‏⁧ #نه_به_اعدام
‏⁧ #وفا_آذربار
‏⁧ #محسن_مظلوم
‏⁧ #محمد_فرامرزی
‏⁧ #پژمان_فاتحی


https://t.center/alahiaryparviz38
🛑 حکم اعدام چهار زندانی سیاسی کُرد اجرا شد


حکم اعدام چهار زندانی سیاسی کُرد به نام‌های #محسن_مظلوم، #محمدفرامرزی، #وفاآذبار و #پژمان_فاتحی در حالی که پرونده آنها پر از ابهام بود و در تمام دوران بازداشت ۱۸ ماهه خود از حق دسترسی به وکیل محروم بودند در زندان قزلحصار کرج اجرا شد.

#نه_به_اعدام
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
#حکومت_اعدام_نمیخواهیم
https://t.center/alahiaryparviz38
“از جوانا و همەی همسنگرام میخوام کە محکم و با ارادە باشند؛ هر اتفاقی افتاد گریە و زاری نکنند و بە ما افتخار کنند.”

#محسن_مظلوم زندانی سیاسی در آستانه اعدام
در آستانه اعدام در دیدار با مادرش

#نه_به_اعدام
#اعدام_قتل_عمد_حکومتی_است
https://t.center/alahiaryparviz38
شعر ، ادبیات و زندگی
Photo
پیام سپیده قلیان: «در این شب وحشت همراه با شما فریاد می‌زنیم نه به اعدام بفرمایید سنندج را اعدام کنید سر مهاباد را ببرید. بفرمایید نگذارید کودکان ما به دنیا بیایند بفرمایید نگذارید باران ببارد و نگذارید گیاه بروید و نگذارید زمین زندگی کند
شیرکو بی‌کس
شب تا صبح نمتوانیم بخوابیم از کابوس اعدام، گلرخ با چشم‌های مضطرب به صفحه تلویزیون نگاه می‌کند، زیر‌نویس شبکه خبر امروز خبر قتل چه کسی را منتشر می‌کند، نرگس و دست‌های مضطرب هم بندهایم، مهوش و چشم‌های اشک آلود خواهرانم، محبوبه با گریه کنار سپیده، و بعد بانگ مرگ بر خامنه‌ای از هواخوری زندان سکوت مرگبار این دهشت بی‌کران را می‌شکند. امروز هم کشتند، هویتشان در همین است که بکشند، آن کس که بخاطر کُرد و بلوچ بودنش در مظان اتهام بیشتری‌ست را راحت‌تر می‌کشند. دوباره فریاد مرگ بر خامنه‌ای از هواخوری زندان اوین بلند می‌شود های جنایتکاران سبوعیت آدم‌کشی شما اگر تمامی ندارد، مبارزه ما نیز خستگی‌ناپذیر است. تفاوت اینست که آنکه پیروز است ماییم، همانطور که پژمان فاتحی با خانواده‌اش گفته است: «این مرگ با افتخار است به همسرم بگویید برایم سیاه نپوشد و ناراحت نباشد» یا همانطور که محسن مظلوم در ملاقات با مادرش گفته است: “از جوانا و همەی همسنگرام می‌خوام کە محکم و با ارادە باشند؛ هر اتفاقی افتادگریە و زاری نکنند و بە ما افتخار کنند". صدا می‌کنیم، پژمان را، محسن را، وفا را، محمد (هژیر) را. قلب ما با آنهاست، قلب ما با جوانا، با بیان، با ماریا است، قلب ما با مادران این عزیزان است. قلب ما با کردستان است. در این شب وحشت همراه با شما فریاد می‌زنیم نه به اعدام که تاریخ پس از پیروزی حق بر جنایت و کشتار در ایران شاهد باشد چه بر ما می‌رود و چه مقاومتی در جریان بوده است.
یک‌شنبه ۸ بهمن ۱۴۰۲ سپیده قلیان بند نسوان اوین»
#وفا_آذربار
#محمد_فرامرزی
#محسن_مظلوم
#پژمان_فاتحی
#نه_به_اعدام
#سرنگونی_انقلابی_رژیم_جمهوری_اسلامی
https://t.center/alahiaryparviz38

گزارش‌های منتشرشده از سوی خانواده چهار زندانی سیاسی حکایت از افزایش احتمال اعدام این زندانیان دارد.

بر اساس این گزارش‌ها، عصر امروز‌ از سوی شعبه‌ اجرای احکام و نهادهای امنیتی با خانوادە‌های چهار زندانی سیاسی اهل کردستان تماس گرفته‌اند تا برای ملاقات با فرزندانشان، یکشنبه ۸ بهمن به زندان‌ اوین مراجعه کنند. این اقدام همزمان با آن است که تلاش‌های مستمر هفته‌ پیش‌ وکیل خانواده‌ها برای ثبت دادنامه‌ی اعاده‌ی دادرسی در دیوان عالی کشور رد شده است.»

#پژمان_فاتحی
#محسن_مظلوم
#وفا_آذرباز
#محمد_فرامرزی
#نه_به_اعدام
https://t.center/alahiaryparviz38
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
جوانا طیمسی، همسر محسن مظلوم یکی از چهار زندانی سیاسی کرد محکوم به اعدام، در این ویدیو از همه درخواست می‌کند که نگذارند تا در خفا و بی‌خبری این چهار نفر را بالای دار بکشند.

محسن مظلوم به همراه وفا آذربار، محمد فرامرزی و پژمان فاتحی طی روزهای اخیر بە اتهام همکاری با اسرائیل طی دادگاهی کاملا ناعادلانە بە اعدام محکوم شدند. خانم طیمسی ضمن رد اتهام این افراذ، می‌گوید که این چهار فعال سیاسی از ابتدای بازداشت (از ۱۸ ماه پیش) تاکنون از ابتدایی‌ترین حقوق خود محروم بودە‌اند.


#وفا_آذربار
#محمد_فرامرزی
#محسن_مظلوم
#پژمان_فاتحی
#نه_به_اعدام
#کشتن_انسانها_را_متوقف_کنید
https://t.center/alahiaryparviz38
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سخنان گلستان ارژنگی همسر #وفا_آذربار، زندانی سیاسی محکوم به اعدام خطاب به جامعه جهانی و مردم ایران

من گلستان ارژنگی خطاب بە تمام مردم ایران و جهان اعلام میکنم، متاسفانە همسرم "#وفا_آذربار بە همراە #محمد_فرامرزی، #محسن_مظلوم و #پژمان_فاتحی" طی روزهای اخیر بە اتهام همکاری با اسرائیل طی دادگاهی کاملا ناعادلانە بە اعدام محکوم شدند. این چهار فعال سیاسی از ابتدای بازداشت تاکنون از ابتدایی ترین حقوق خود محروم بودە اند.

لازم بە گفتن است این حکم و اتهام دروغین نباید موجب رعب و وحشت شود چون این هدف جمهوری اسلامی است، از سراسر مردم جهان بخصوص ایران خواهشمندم در برابر این ظلم سکوت نکنند و با ما خانوادە این زندانیان همراە باشند.
صدایشان باشیم !
#اعدام_قتل_عمد_حکومتی
#نه_به_اعدام
#زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد

https://t.center/alahiaryparviz38
💥💥💥

بازگشت محسن برای ازدواج

رحیم قمیشی
محسن را من هم تا چند روز پیش نمی‌شناختم. #محسن_قیصری.
پسری که عاشق طبیعت، ورزش، دوچرخه‌سواری و گشتن بود. آنقدری خوش‌تیپ، که می‌دیدی‌اش فکر می‌کردی جهانگردی اروپایی است.

متولد ایلام بود، هم مهندس کامپیوتر شد و هم مهندس مکانیک، ایلام را دوست داشت، ولی شهری که نه صنعت بزرگی اطرافش هست و نه توسعه‌ای در این چهل سال به چشم دیده و نه نیاز به متخصص دلسوز داشت!
بعد از تمام شدن تحصیلات و سربازی، محسن یک‌سال بیکاری را تحمل کرد. اما کار نبود.
دو عمویش شهید بودند، پدرش هشت سال در جنگ بود و در قسمت امداد و درمان جبهه خدمت می‌کرد، و یک عموی دیگرش جانباز ویلچری.
محسن رفت آلمان، با چه سختی‌ای آنجا مشغول کار شد.

فرزند آخرِ خانواده همیشه تکیه‌گاه پدر و مادر است. هر چه او در آلمان احساس خوشبختی می‌کرد، پدر و مادرش از تنهایی رنج می‌بردند و شکسته می‌شدند.
و در آخر التماس‌هایشان برای بازگشتنش اجابت شد.
یعنی خودش هم هوای ایران را کرده بود. امان از عاطفه ایرانی‌ها و کردها.
با اینکه می‌دانست بیکار می‌ماند، برگشت.
مادرش گفته بود دختری را برایش پیدا کرده مثل ماه، گفته بود بیاید ازدواج کند هر جا خواست برود، گفته بود آرزویش دیدن عروسی پسرش است.

محسن برگشت. اواخر ۱۴۰۰. از آلمان، دختر را دید. مادرش دروغ نگفته بود! چقدر به محسن می‌آمد. کلی با هم نقشه کشیدند. بعد از ازدواج کجا بروند، دو نفری دوچرخه بردارند و بروند دور ایران را بگردند، اصلا بروند تور اروپا با دوچرخه. دختر، باورش نمی‌شد، می‌گفت شوخی می‌کند، محسن به او دلگرمی می‌داد.
شش ماهی که پس از بازگشت، محسن در ایران بیکار مانده بود زمینی را خرید و دست به کار ساختش شد و همان مدت آن‌را به سقف رساند.
نامزدش، وقتی آقای مهندس را می‌دید که تابه روی دوش گرفته و ملات سیمان بالا می‌برد، کلی به او می‌خندید. محسن هم لبخند می‌زد.
- خانه‌ای درست کنم زلزلۀ هزار ریشتری هم خرابش نکند!

خانه تمام شد. قول و قرارها برای ازدواج گذاشته شد.
ولی شهریور ۱۴۰۱ زلزله دیگری آمد.
۲۵ شهریور ژینا مظلومانه کشته شد و همه ایران به خونخواهی‌اش بلند شد.
سی‌ام شهریور در پارک کودک ایلام مردم شعارهای معمولی می‌دادند، آنها نمی‌خواستند دختران دیگری کشته شوند. یک سنگ هم پرت نکردند، یک شیشه‌ هم نشکستند.
اما گاز اشک آور بود که به سمت‌شان شلیک می‌شد، گلوله های جنگی و شات‌گان‌هایی که ساچمه پرتاب می‌کردند.

محسن می‌بیند دختری افتاده زمین که گاز اشک‌آور راه تنفسش را بسته و دارد بیهوش می‌شود.
مأمورها نزدیک می‌شوند. یاد نامزدش افتاد، نکند اصلأ خودش باشد.
می‌دود و او را از معرکه نجات می‌دهد.
و خودش گیر می‌افتد.
لباس شخصی‌ای بیرحمانه اسلحه ساچمه پرت کن را از فاصله نزدیک روبروی صورت محسن می‌گیرد...
و مردم می‌بینند خون تمام سر و سینه‌ او را می‌گیرد.

خبر به پدرش می‌رسد. خبر به عمویش می‌رسد. یک‌به‌یکِ بیمارستان‌ها را می‌گردند، خبری نیست، سردخانه‌ها، خبری نیست، همه دیده‌اند او را زدند. پس کجاست!؟
همه از عموی قطع نخاعش خجالت می‌کشند، از پدر پیر و گریانش، از مادرش که هنوز باور نکرده پسرش ده‌ها گلولۀ ساچمه‌ای به صورتش خورده…

ساعت دو نیمه‌شب بسیج به خانه‌شان مراجعه می‌کند؛
- منافقین و شورشیان، پسر شما را کشته‌اند، می‌خواهیم او را به عنوان شهید معرفی و برایش مراسم بگیریم!
پدرش قبول نمی‌کند. کدام منافقین! اصلا جنازه‌اش کجاست؟ همه مردم دیدند چه کسانی او را زدند.
سه روز جنازه محسن تحویل خانواده نمی‌شود، شاید قبول کنند او را شهید اعلام کنند، اما غیرت پدرش اجازه نمی‌دهد.
- من اصرارش کردم برگردد، کاش نمی‌کردم.
من گفتم مادرت دلتنگ است، کاش نمی‌گفتم.
من گفتم بیا عروسی کن، هر جا خواستی برو. کاش نگفته بودم...
سه روز بعد، پیکر محسن تحویل می‌شود تا بی سر و صدا دفن شود. فقط یک بار اجازه می‌دهند ببینندش. نزدیک به پنجاه ساچمه در صورت و سینه‌اش...

و اول مهر ماه، در بهشت رضای ایلام به خاک سپرده می‌شود.

نامزدش اشک‌هایش قطع نمی‌شد.
- چه شد آن نقشه‌هایت محسن!؟ چه شد سفرمان به دورِ ایران، چه شد آلمان که گفتی می‌بری نشانم می‌دهی…
مادرش عروسیِ محسن را با تابوت او می‌گیرد. نگذاشتند صورتش را ببیند. گفتند بگذاریم همیشه صورت خندان محسن در نظرش بماند.

پدر و مادر محسن یک سال است پرونده شکایت‌شان برای شناسایی قاتل فرزندشان به هیچ جا نرسیده. حتی یک بار صدایشان نکرده‌اند چیزی بپرسند.
برادرش می‌گوید دیگر نمی‌خواهند پیگیری کنند.
شک ندارند پرونده به جایی نمی‌رسد.
به نامزدش گفته‌اند اینقدر خواستگارها را جواب نکند.
محسن دیگر زنده نمی‌شود…

رفقای آلمانی محسن باور نمی‌کنند.
چطور دل‌شان آمد به او تیراندازی کنند.
محسن که خنده از لبش نمی‌افتاد.
محسن که خیلی مهربان بود.

محسن که گفت می‌روم برای ازدواج...

https://t.center/alahiaryparviz38
💥💥💥

«شعری برای ماه نان و خون و آزادی؛ آبان»

صدای پای شکستن صدای انسان بود
صدای نعره‌ی انسان ماه آبان بود

صدای غرش رعد از زمین به قعر زمان
صدای چکه‌ی خون بر کف خیابان بود

چه زخم‌های شریفی که خون‌دل خوردند
چه مادری که عزادار سفره‌ی نان بود

به شعله می‌رسد این داغ‌ها که ما داریم
به‌ آفتاب! که میراث داغداران بود

ترک ترک ضرباتی که استخوان می‌خورد
جگرجگر غم و حسرت که زیر دندان بود

درخت قامت تان سربلند بود و رفیع
اگرچه موسم پاییز و برگریزان بود

به گریه دفتر این ماه را ورق زده‌ام
که خونچکان هزاران هزار انسان بود

وچشم‌های تو«محسن»*که قرص‌روشن ماه
و چشم‌های تو محسن که نان آبان بود!


محسن محمدپور، نوجوان 17 ساله‌ی خرمشهری که در اعتراضات نان و آزادی در آبان ماه 1398 به خون نشست؛ با چشم های مداوم بی‌تاریخش

#فریاد_موسویان
اسفند 1398
#محسن_محمد_پور
کودک کار ،جانباخته آبان ۹۶
https://t.center/alahiaryparviz38
💥💥💥

از توقیف «دایره مینا» تا تاسیس انتقال خون

تا پیش از تأسیس سازمان انتقال خون ایران، نه تنها اهدای خون اهدای زندگی نبود، که ممکن بود تزریق خون آلوده، باعث مرگ یک بیمار شود. خون‌هایی که خون‌فروش‌ها جمع می‌کردند تا به بیمارستان‌ها بفروشند و «داریوش مهرجویی» آن را در «دایره مینا» به تصویر کشید؛ فیلمی دردناک از یک معضل بزرگ که زیر شعارِ جامعهٔ در حال پیشرفت، جاخوش کرده بود. پس هر کاری کردند تا این فیلم دیده نشود.

مهرجویی دوربین خود را به مراکزی برد که معتادان و نیازمندان در ازای دریافت پول، خون می‌دادند. در آن سال‌ها خون در بیمارستان‌های کشور به این صورت تأمین می‌شد؛ هر مرکز درمانی مجبور بود برای به دست آوردن خون مورد نیاز خود، با افرادی قرارداد ببندد که مسئول جمع‌آوری خون بودند. یکی از مهم‌ترین مراکز جمع‌آوری خون هم بیمارستان هزارتختخوابی تهران بود که حالا آن را با نام بیمارستان امام‌خمینی می‌شناسیم. «دایره مینا» پشت پرده همین خون‌فروش‌ها را به نمایش گذاشت و به سرعت هم توقیف شد.

وزارت فرهنگ و هنر پیش از انقلاب مانع از نمایش آن شد و رئیس نظام پزشکی کشور هم با پخش آن مخالف بود. اما این فیلم را نمی‌شد نادیده گرفت؛ به خصوص وقتی کسی چون «فریدون علاء» پشت آن ایستاده باشد؛ کسی که با مدرک دکترای پزشکی از دانشگاه ادینبورگ اسکاتلند، ۹ سال قبل از ساخت فیلم به ایران آمده و مصمم بود تا سازمانی مدرن و منظم برای دریافت، انتقال و پالایش خون در ایران درست کند. او سه سال قبل از ساخت این فیلم، ایده ایجاد سازمانی برای انتقال خون را مطرح کرده و موفق شده بود سال ۱۳۵۱ نام این سازمان را به ثبت برساند، اما هنوز برای تاسیس این سازمان مشکلات زیادی پیش رویش بود.

سال ۱۳۵۳، فیلم «دایره مینا» ضربه آخر را زد. این فیلم، صریح و بی‌پرده خون‌فروشی را هدف قرار داد و گرچه در کش و قوس مخالفان و موافقان، حدود سه سال در محاق ماند، اما تأثیر خود را بر ساختار نظام پزشکی ایران گذاشت.

برای فریدون علاء ساخت این فیلم یک فرصت بزرگ بود. گویی با خودش این شعر حافظ را زمزمه کرده باشد که: «زین دایره مینا، خونین جگرم می ده / تا حل کنم این مشکل، در ساغر مینایی».

مهرجویی برای ساخت این فیلم از معتادان واقعی بهره برد و آن‌ها را کنار بازیگران خود جلوی دوربین نشاند. تصاویر دلخراشی که او در لحظه‌های گرفتن خون از این اشخاص ثبت کرده، آن‌قدر تاثیرگذار از کار درآمد که به هیچ‌وجه نمی‌شد آن را نادیده گرفت. نهایتاً وقتی فروردین‌ماه ۱۳۵۷ این فیلم بر پرده سینماها رفت، فریدون علاء موفق شده بود که در تهران و شیراز مراکزی برای انتقال خون تاسیس و پس از اکران فیلم هم مراکز مشهد، ساری، اهواز و همدان را افتتاح کند.

«دایره مینا» نشان داد که سینما تا چه اندازه می‌تواند با نشان دادن یک معضل، بر بهبود آن تاثیر بگذارد. این فیلم تا همین امروز هم مهم‌ترین و تاثیرگذارترین فیلم سینمای ایران با موضوع سلامت و پزشکی است.

#محسن_ظهوری

#داریوش_مهرجویی
#وحیده_محمدی_فر

https://t.center/alahiaryparviz38
💥💥💥

#نوسروده

...و ما
با چشم‌هایی از انتظار تکیده
هزارهزار سال نشستیم
به درختی خشکیده
از درون پوسیده
دخیل تمنایی سبز بستیم

- بندهایی به دست -

بادی وزید
درخت شکست
شمایان خروشیدید
و ما از شما ،عابدان معبد خاموشی،
،ساکنان گورهای فراموشی ،
چیزی جز دهانی گشوده به یاوه
ندیدیم
جز همهمه نشنیدیم

غوغایی‌تر از تبار تیره‌ی شیطان
هلهله کردید
حمحمه کردید
و ما
بی‌صداتر از رنگ
از رخ تاریخ خویش پریدیم

نه، دیگر بس است
آن درخت پوسیده شکست
زمستان پیش رو سردترین زمستان ماست
تا تازه ترین آتش را
با کهن ترین هیزم جهان برافروزیم

راستی
شما نیز می دانید
در انتهای این راه
این ماییم که پیروزیم ...

#محسن_بارانی ۲۵خرداد ۱۴۰۲

https://t.center/alahiaryparviz38
دریافت حکم کتبی و قطعی ۵ سال و ۸ ماه حبس تعزیری آنیشا اسداللهی

آنیشا اسداللهی، معلم و فعال حقوق کارگران، پیشتر از ابلاغ حکم ۵ سال و ۸ ماه حبس تعزیری خود در سامانه ثنا خبر داده بود، حکمی که به‌صورت کتبی نیز از سوی وکیل، دریافت کرده است.

این حکم در راستای بازداشت و پرونده‌سازی نهادهای امنیتی در بازداشت‌های گسترده‌ی فعالان کارگری و معلمان در اردیبهشت ۱۴۰۱ است.

آنیشا اسداللهی طی این پرونده به اتهام اجتماع و‌ تبانی به ۵ سال و به اتهام تبلیغ علیه نظام به ۸ ماه حبس، محکوم شده که در مجموع، ۵ سال آن قابل اجرا خواهد بود. قابل ذکر است که قاضی شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب، در حکم نهایی، مصداق تبلیغ علیه نظام وی را مخالفت با اعدام #محسن_شکاری و #مجیدرضا_رهنورد در یک پست در فضای مجازی اعلام کرده است.


https://t.center/alahiaryparviz38
💥💥💥

گریه نمی‌کنم
ضجه نمی‌زنم
تنها می‌خواهم به شما بگویم
آن دختر جوان که به ضربِ گلوله‌اش کشتید
آن دختر جوان که در خیابان بود
و نامی نداشت
و سینه‌اش بوی گل می‌داد
و دستانش به ظرافت بهار بود
عشق من بود


ما سه زمستان بود که همدیگر را دوست می‌داشتیم
و در این سه زمستان
تنها یک‌بار همدیگر را بوسیدیم
آن هم با ترس
آن هم از ترس
آری، از ترس
از ترس گزمگان شما
که بوسه را به گلوله پاسخ می‌دهند.

گریه نمی‌کنم
ضجه نمی‌زنم
تنها می‌خواهم به شما بگویم
آن دختر جوان که گلوله سینه‌اش را شکافت
عشق من بود.

#محسن_احمدوندی
(۱۴۰۱/۱۰/۱)
📗شعر، فرهنگ و ادبیات
https://t.center/alahiaryparviz38
Ещё