شهید احمد مَشلَب

#حسن_باقری
Канал
Логотип телеграм канала شهید احمد مَشلَب
@ahmadmashlab1995Продвигать
1,31 тыс.
подписчиков
16,8 тыс.
фото
3,21 тыс.
видео
942
ссылки
🌐کانال رسمے شهیداحمدمَشلَب🌐 زیر نظر خانواده شهید هم زیبا بۅد😎 هم پولداࢪ💸 نفࢪ7 دانشگاه👨🏻‍🎓 اما☝🏻 بہ تمۅم مادیات پشت پازد❌ ۅ فقط بہ یک نفࢪبلہ گفت✅ بہ #سیدھ_زینب❤ حالا کہ دعۅتت کࢪده بمون🙃 ‌ارتباط @mahsa_zm_1995 شـرایط: @AhmADMASHLAB1375 #ڪپے‌بیو🚫
🥀🕊

اگر از دست کسی ناراحت شدید ،
دورکعت نماز بخوانید، بگویید:
خدایا، این بنده تو حواسش نبود،
من گذشتم، تو هم ازش بگذر...

شهید #حسن_باقری
#هر_روز_با_یک_شهید

کـانـال‌رسمےشھیـداحمـدمَشلَـب🥀
♡j๑ïท🌱
@AhmadMashlab1995
🥀🕊

خستگے ما از‌‌ کار‌ نیست
از‌‌ گیجے و‌ بےبرنامگے است!

شهید #حسن_باقری
#هر_روز_با_یک_شهید

کـانـال‌رسمےشھیـداحمـدمَشلَـب🥀
♡j๑ïท🌱
@AhmadMashlab1995
🕊🥀

قیافه و اندام لاغر او چنان بود که در نگاه اول، کسی تصور نمی‌ ڪرد بتواند در صحنـه جنگ قاطعـانه فرمـان براند؛ اما نشـان‌ داد ڪه در ڪشاکش نبرد، صریح ‌ترین و قاطعـانه ‌ترین تصمیم ‌ها را گرفته که حتی برای نزدیکترین کسان او نیز غیرمنتظره بوده است؛ بطوریکه برادرش سردار محمد باقری روایت می‌کند :

« در مرحله دوم عملیات رمضان، برای یکی از گردان‌های عمل‌کننده، حادثه‌ای پیش آمد. آن گردان در محاصره دشمن قرار گرفته بود. در قرارگاه نصر، حسن بی‌سیم رده گردان را هم گوش می‌کرد. احساس کرد یکی از گردان‌ها زیادی پیش رفته و ممکن است به محاصره بیفتد. به فرمانده یگانش تذکر داد، همینطور هم شد و گردان به محاصره افتاد. شروع کرد به صحبت با فرمانـده تیپ و پرسید: الان ڪجا هستی؟ گفت: که در مقر تیپ هستم. گفت: باید بروی از موانع عبور ڪنی، وارد صحنه نبـرد شوی و این گردان را از محاصره نجات دهی و تا خودت نروی، این اتفاق نمی‌افتد. این گردان متوجه نیست و اگر بگویی در محاصره است، ممکن است دستپاچه شود و وضع را خراب‌تر کند. آن فرمانده تیپ استدلال آورد که نیازی نیست من بروم و دارم توپخـانه را هماهنگ می‌ڪنم، ڪار دارم و.... برای من عجیب بود، به کسی که حداقل 2 سال بود شبانه روز در جنگ با هم بودند و همدیگر را خوب می شناختند، حکم کرد: اگر همین الان از سنگرت راه نیفتی و به سمت خط نروی و این گردان را نجات ندهی، با تو برخورد می‌کنم من الان می‌آیم آنجا، تو نباید در سنگرت باشی، یا می‌روی در محاصره و به همراه گردان شهیــد میشوی، یا اینکه آنهارا از محاصره نجات می‌دهی ،گردان محاصره شده در آن طرف و فرمانده تیپ زنده و سالم دراین طرف، برای من قابل پذیرش نیست. آنچنـان برخورد ڪرد ڪہ در سنگر فرماندهی قرارگاه نصر، همه رنگشان پرید».

شهید #حسن_باقری
#هر_روز_با_یک_شهید

کـانـال‌رسمےشھیـداحمـدمَشلَـب🥀
♡j๑ïท🌱
@AhmadMashlab1995
🕊🥀
شهیدباقری‌ یه‌ جمله‌ دارن‌‌ میگن‌
اگر‌ از‌ دست‌ کسی‌ ناراحت‌ هستید
دو رکعت‌ نماز‌ بخوانید‌ و بگویید
خدایا این‌ بنده‌ی‌ِ تو حواسش‌ نبود
من‌ از او‌ گذشتم‌ توهم‌ بگذر.

#حسن_باقری
#هر_روز_با_یک_شهید


کـانـال‌رسمےشھیـداحمـدمَشلَـب🥀
♡j๑ïท🌱
@AhmadMashlab1995
🌷سخن گهربار از شهید #حسن_باقری 🥀

🔹برادران! عقب بایستیم، ترسو بار می‌آییم استثنا هم ندارد.
آخرش که چی؟ هی خودمان را عقب حفظ کنیم. آخرش هم توی لحاف و تشک بمیریم، آن وقت همه بسیجی‌ها روز قیامت به ما می‌خندند.
تا زمانی که ظلمی هست مبارزه هم هست، شکلش فرق می‌کند اما اصلش فرقی نمی‌کند.

#هر_روز_با_یک_شهید


کـانـال‌رسمےشھیـداحمـدمَشلَـب🥀
♡j๑ïท🌱
@AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب
🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊 🌹🕊 🕊 #لات_های_بهشتی #سید_پابرهنه۴ طبق معمول با پای برهنه در منطقه راه مےرفت. پرسیدم: "سید! چرا با پای برهنه"؟ گفت: "برای پس گرفتن این زمین، خون داده شده... این زمین احترام داره!! خون بچه ها روش ریخته شده، آدم باید با پای برهنه روش راه بره". سید…
🌹🕊🌹🕊
🕊🌹🕊
🌹🕊
🕊
#لات_های_بهشتی
#سید_پابرهنه۵

#قسمتی_از_وصیت_نامه
🌹شهید سید حمید میرافضلی🌹

ای جوانان و پاکدلان!
تقویت کنید دوستی #اهل_بیت را در قلبتان
نورانی کنید قلب خود را با #نورقرآن
تفکر کنید در آیات نجات بخش قرآن
...

#بدنی_که_نپوسیده_بود...
#حسن_باقری یکی از دوستان #سید بود که ۱۵ ماه بعد از شهادت سید، شهید شد.
قرار شد او را پائین پای سید دفن کنیم. همین طور که داشتیم زمین را مےکندیم و خاک ها را بالا مےریختیم دیواره ی #قبر سید فرو ریخت!!!! و در یک لحظه #عطربسیارخوشی فضا را پر کرد...

به بغل دستےام گفتم:
"این چه بوییه"؟؟

گفت:
"فکر کنم از سوراخ قبر شهید میرافضلی باشه"...

دستم را از سوراخ داخل قبر کردم!!!
دستم خورد به پای سید حمید. درست انگار یک ساعت پیش دفنش کرده باشند. سالم بود و نرم...

از آن سوراخ که داخل قبر را #نگاه کردم، جنازه شهید میرافضلی را دیدم که بعد از #۱۵ماه از شهادتش کاملا #سالم بود...

#پایان_داستان_سید_پابرهنه
#نسال_الله_منازل_الشهدا
#خادم_الشهدا
نشر این پست، #باقیات_الصالحات است

#لاتهای_بهشتی_ادامه_دارد
@AHMADMASHLAB1995
اذن شهادت از حرم امام رضا(ع)
خاطره ای از #شهید #حسن_باقری ...

می گفت: « با فرماندهان سپاه رسیدم خدمت آیت الله بهاء الدینی. وقتی از مشکلات اداره ی امور جنگ گفتم آقا فرمودند ما توی ایران یک طبیب داریم که همه ی دردها رو شفا می ده. همه چیز رو از ایشون بخواین. این طبیب حضرت امام رضا علیه السلامه. چرا حاجاتتون رو از امام رضا(ع) نمی خواین؟

یک روز بعد این ملاقات رفتیم مشهد زیارت امام رضا(ع). وقتی وارد حرم شدم، یک حالی بهم دست داد. سرم رو گذاشتم روی ضریح مطهر و حسابی با آقا درد دل کردم. یاد جمله ی آیت الله بهاء الدینی افتادم. فکر کردم که از امام رضا (ع) چی بخوام، دیدم هیچ چیز ارزشمندتر و بالاتر از #شهادت نیست؛ از آقا طلب شهادت کردم.»

یک هفته بیشتر از این جریان نگذشته بود که دعای حسن مستجاب شد. امام رضا(ع) همان چیزی را بر آورده کرد که حسن خواسته بود؛ پیوستن به کاروان سرخ شهادت...


🕊 @AhmadMashlab1995
#خاطرات_شهدا
#از_شهدا_الگو_بگیریم


🔰روز هشتم بهمن ماه سال ۱۳۶۱ قرار بود که جمعی از فرماندهان با #امام_خمینی (ره) دیدار داشته باشند، اما از آنجایی که شناسایی محور #فکه به پایان نرسیده بود، شهید باقری از محسن رضایی اجازه خواست تا برای تکمیل شناسایی جهت #عملیات_والفجر مقدماتی در منطقه بماند.

🔰قبول این درخواست از سوی محسن رضایی موجب شد تا من و #شهید_بقایی هم بنا به دستور محسن رضایی از فرودگاه چهارم🛫 وحدتی #دزفول بازگردیم و توفیق دیدار با امام از ما سلب شود😔بدین ترتیب صبح روز بعد به سمت منطقه مورد نظر رفتیم.

🔰در طول مسیر یادم می‌آید که شهید بقایی در حال حفظ سوره #والفجر بود، اما آیات پایانی یعنی آیات «یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی  إِلَی  رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً فَادْخُلِی فِی عِبَادِی وَادْخُلِیجَنَّتِی» را #نمی‌توانست به خاطر بسپارد💬 و وقتی موضوع را به #شهید_باقری گفتم؛ او مکثی کرد و گفت که این آیه در شأن #امام_حسین (ع) است.

🔰بدین ترتیب به منطقه مورد نظر رسیدیم، به دیدگاهی که در بالای تپه‌ای قرار داشت و برای #ارتش بود، رفتیم؛ در آنجا شش نفر بودیم که شهید باقری کالک و نقشه‌ها🗺 را روی زمین پهن کرد و درباره هر کدام از مواضع دشمن سوالاتی می‌کرد و روی نقشه علامت می‌زد. در این هنگام #عراقی‌ها خمپاره‌های کور می‌زدند

🔰اما یکی از خمپاره‌ها 💥به زیر تپه‌ای که ما مستقر بودیم اصابت کرد به همین خاطر شهید باقری متوجه شد که دیده‌بان عراقی #موقعیت ما را فهمیده لذا «کالک» عملیات و وسایل را جمع کردیم تا #محل شناسایی را تغییر دهیم؛ از طرفی به برادرش « #محمد» که اکنون رئیس ستاد کل نیروهای مسلح است گفت از سنگر ارتشی‌ها که در کنار ما بود درباره یکی از سنگرهای عراق سوال کند.

🔰با بیرون رفتن وی ما هم آمدیم تا از #سنگر خارج شویم که در همین لحظه گلوله خمپاره💥 به جلوی سنگری که بودیم اصابت کرد و انفجارش باعث شد که همه جا سیاه و خاک‌آلود🌫 شود و هنگامی که به خودم آمدم متوجه شدم، #پرده_گوش من آسیب دیده و جسم سنگینی هم روی سینه من است.

🔰در آن لحظه اولین صدایی که شنیدم صدای « #یاصاحب‌الزمان (عج)» مجید بقایی بود. وی بر اثر ترکش خمپاره‌ای که به پایش اصابت کرده بود مجروح شده💔 و به روی من افتاده بود؛ البته همه ما در آنجا #ترکش خورده بودیم، اما مجروحیت من کمتر بود. در آنجا دیدم #حسن باقری در حالت نشسته دست بر سینه دارد و به #امام_حسین (ع) سلام می‌دهد.

🔰 برادر شهید باقری را دیدم و وقتی به آن‌ها ماجرا را گفتم، #بیهوش شدم؛ هنگامی که به هوش آمدم از محمد باقری سراغ بقیه را گرفتم که گفت: «برای سرعت عمل در انتقال مجروح‌ها آن‌ها را داخل جیپ فرماندهی🚑 گذاشتیم که حین انتقال به عقب #مجید_بقایی در داخل جیپ و « #حسن» هم در اتاق عمل به #شهادت🌷 رسید😔


#شهید_حسن_باقری
#راوی_سردار_صفاری
#سالروز_شهادت

@AhmadMashlab1995