درباره فیلم روزی روزگاری در آناتولی🔺خطر اسپویل"روزیروزگاری در آناتولی" یک قصهی غیرمعمولی از آدمهای معمولی است. صد و پنجاه و هفت دقیقه در تپههای سرسبز آناتولی بالا و پایین رفتم؛ خسته، ملول و متحیر.
نیمهی اول داستان پرست از دیالوگهای کماهمیت، علامت سوال و ابهام. یک تیم چند نفره متشکل از پلیس، دادستان، دکتر و قاتل در جستجوی یک جسد به جاده میزنند. متهم اعتراف کرده که جسد را جایی در میان تپهها دفن کرده، میروند تا جسد را دربیاورند و پرونده را ببندد.
کنان (قاتل) اما نظرش عوض میشود. ترسیده. همه را با خود ازین تپه، به آن تپه، ازین دشت به آن دشت، ازین مرتع به آن مرتع میکشاند. نه فقط شخصیتها که ببینده هم خسته و بیحوصله میشود. پلیس مودب و باحوصله رنگ عوض میکند. با هر دشنامی که پلیس میدهد با هر مشتی که به قاتل میزند بیننده هم یک لگد میزند که:" دِ بگو چکارش کردی"
توی ماشین از طعم پنیر بوفالو حرف میزنند. از تعداد دفعات دستشویی رفتن رئیس پلیس، از فاصله مرتع تا شهر، از اسم روستاها. توی ماشینی که یک قاتل نشسته است و دارند میروند یک جسد پیدا کنند از انواع ماست حرف میزنند.
همهی تیم گرسنه، خسته و خشمگین به خانه کدخدا میروند تا چیزی بخورند و جستجو را از سر بگیرند.
با ورود دختر کدخدا به اتاق ناگهان فضای قصه عوض میشود. دختر همه زنهایی میشود که باید در قصه باشند ولی نیستند.
کنان به رعشه میافتد. چرت دادستان میپرد. دکتر افسردهتر میشود. مردها مُقُر میآیند. کنان جای جسد را نشان میدهد. دادستان قصه همسرش را میگوید که بعد از زایمان به طرز غیرقابل باوری میمیرد. پلیس از بیماری لاعلاج پسرش میگوید و دکتر از کالبدشکافی...
جسد را از زیر خاک بیرون میکشند. دادستان موهایش را مرتب میکند و بقیه تیم شباهتش را به فلان بازیگر تصدیق میکنند. نه آمبولانسی در کار است نه کاوری برای پوشاندن جسد. جسد را لای پتو توی صندوق عقب میگذارند؛ کنار چند تا خربزه که راننده از دشت چیده است.
تیم سرخوش و پیروزمندانه به شهر برمیگردد. جسد به پزشکیقانونی منتقل میشود و تا انتهای فیلم دکترست و کالبدشکافی صدای شره کردن خون، صدای تماس دستهای دستیار پزشک با قلب و ریه و مغز مقتول، پاشیدن خون به صورت دکتر و حقیقتی که مخفی میشود.
🔺جیلان تمامش کن. این کالبدشکافی تهوعآور را تمام کن. فهمیدیم که تو در تمام فیلم دنبال جسد نبودی، دنبال نمایاندن نیمه پنهان و تاریک وجود انسان بودی. همه قاتلند. دست از سر جسد بردار.
فیلم تمام شده. من ماندهام و چشمهای غمگین دکتر، من ماندهام و گریههای جانسوز کنان(قاتل)، من ماندهام و دادستان و داغی که تازه شده، من ماندم و پلیسی مایوس، من ماندهام و سگ سیاه یاشار(مقتول)، من ماندهام و لکهی خون، من ماندهام و بیتفاوتیها ...هاجوواجم. نفسم بالا نمیآید.
#بیلگهجیلان