「رِفـٰاقَت‌تا‌شَهـٰادٺ…!」

#قسمت_چهل_و_ششم
Канал
Логотип телеграм канала 「رِفـٰاقَت‌تا‌شَهـٰادٺ…!」
@aflakian1Продвигать
338
подписчиков
15,5 тыс.
фото
2,7 тыс.
видео
4,1 тыс.
ссылок
« بســمِ‌اللھ❁‌‍» •᯽• براشہیدشدن اول بایدمثݪ شہدازندگےڪنێ(:♥️ •᯽• مطالب‌‌هدیہ‌محضرحضرت‌ #زهرا‌ﷺمیباشد🥺 کپی‌بࢪاهࢪمسلمون #واجب‌صلوات‌یادت‌نࢪه:)💕 •᯽• گــوش‌ج‌ـــان(:💛 ⎝‌➺ @shahide_Ayandeh313 •᯽• از¹³⁹⁴/¹⁰/²⁷خـادمیم🙂💓
「رِفـٰاقَت‌تا‌شَهـٰادٺ…!」
🌹#قسمت_چهل_و_پنجم 👈اینڪ شوکران چهل شب با هم عاشورا خوندیم. گاهیمیرفتیم بالاي پشت بوم میخوندیم.دراز مے کشید و سرش رو میذاشت روي پام و من صد تا لعن و صد تا سلام رو مے گفتم. انگشتامومیبوسید و تشکر مے کرد.همه ي حواسم به منوچهر بود.نمیتونستم خودم رو ببینم و…
🌷#قسمت_چهل_و_ششم

👈اینڪ شوکران


چهل شب با هم عاشورا خوندیم.
گاهیمے رفتیم بالاے پشت بوم میخوندیم.
درازمے کشید و سرش رو میذاشت روے پام و من صد تا لعن و صد تا سلام رو مے گفتم.

انگشتامومے بوسید و تشکر مے کرد.
همهے حواسم به منوچهر بود.
نمیتونستمخودم رو ببینم و خدا رو.
همهرو واسطه مے کردم که اون بیشتر بمونه.اون توے دنیاے خودش بود و من توے این دنیا با منوچهر....
براممثل روز روشن بود که منوچهر دم از رفتن میزنه،همین موقع هاست....
کنارهگیر شده بود و کم حرف.

کارایسفر رو کرده بودیم.بلیت رزرو شده بود.منتظر ویزا  بودیم.
دلشمے خواست قبل از رفتن،دوستاش رو ببینه و خداحافظے کنه
گفتم:"معلوم نیست کے میریم "
گفت:"فکر نمیکنم ماه شعبان به آخر برسه.هر چے هست توے همین ماهه "

بچه هاے لجستیڪ و ذوالفقار و نیروے زمینے رو دعوت کردیم.زیارت عاشورا خوندن و نوحه خونے کردن.بعد از دعا،همه دور منوچهر جمع شدن.منوچهر هے مے بوسیدشون.
نمیتونستنخداحافظے کنن.مے رفتن دوباره بر مے گشتن،دورش رو مے گرفتن...

گفت:"با عجله کفش نپوشید "
صندلے رو آوردم.همین که مے خواست بنشینه،حاج آقا محرابیان سرش رو گرفت و چند بار بوسید.
بچهها برگشتن.
گفتن:"بالاخره سر خانم مدق هوو اومد!
گفتم:"خداوکیلے منوچهر،منو بیشتر دوست داري یا حاج آقا محرابیان و دوستاتو؟!"
گفت:"همتونو به یه اندازه دوست دارم"
سه بار پرسیدم و همین رو گفت.

نسبتبه بچه هاے جنگ همین طور بود.هیچ وقت نمے دیدم از ته دل بخنده مگه وقتے اونا رو مے دید...
باتمام وجود بوشون مے کرد و مے بوسیدشون.تا وقتے از در رفتن بیرون،توے راهرو موند که ببیندشون...

#ادامه_دارد...
#هوالعشق
#رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت
#قسمت_چهل_و_ششم❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
تو اتوبوس محمد جوادم خیلی حالش خوب نبود ولی وقتی حال خراب منو دید هرکاری کرد که یکم بهتر بشم اما تاثیری نداشت ، دیگه قضیه سوریه رو سپرده بودم به خدا ولی دل کندن از اینجا خیلی سخت بود خیلی...... .
.
.
مامان_ سلام مادر.  خوش اومدی .
_ سلام قوربونت برم.  مرسی.
پرنیان _ سلام داداش.
_ سلام خواهری.  بابا کجاست؟
مامان_ کجا باشه مادر؟ سرکارش
یه لبخند نصفه نیمه تحویل مامان دادم و رفتم تو اتاق.
لباسامو عوض کردم و کتابی رو که برای پرنیان گرفته بودم رو برداشتم و رفتم سمت اتاقش.
چند تقه به در زدم و بعد از اجازه ورود رفتم تو .   رو تخت  بود‌و سرش تو گوشیش بود.
_سلام مجدد بر ابجی خودم.
کتابو رو میزش گذاشتم و نشستم کنارش.
پرنیان_ سلام مجدد بربرادر خودم.
وقتی چشمش به کتاب افتاد با ذوق گفت _ وای اون چیه؟😍
_ سوغات...
با پریدن پرنیان  تو بغلم حرفم نیمه تموم موند.
_لهم کردی بچه
پرنیان_ عاشقتم امیر.  خوش به حال زنت. کوفتش بشه.
نمیدونم چرا ولی,ناخداگاه با این حرفش یاد اون روز دربند افتادم و این برای خودم فوق العااااااده تعجب اور بود.  بیشتر از این سکوت رو جایز ندونستم.... _ اون که وظیفته خواهر
پرنیان_ پرووووو.امیر نگووووو کتاب سلام بر ابراهیمه
_ هست
پرنیان_ نههههههه
_ هست
پرنیان_ واااااای وااااای عااااشششششقتم داداشی,
پرنیان علاقه شدیدی به شهید هادی و من به شهید مشلب داشتم .
پرنیان بی معطلی رفت سمت کتاب.  کتاب رو برداشت و برگشت نشست رو تخت و شروع به خوندن کرد.
_ خو بچه بذار من برم بعد بخون.
پرنیان_ خب پاشو برو پس
_ روتو برم
پرنیان_ برو داداشی.
متکا رو براشتم پرت کردم سمت پرنیان و بعد خودمم دوییدم بیرون و درو بستم که نتونه بزنه بهم.
.
.
.
داشتم نگاهی به کتابای خودم مینداختم که گوشیم زنگ خورد. با دیدن اسم محمد جواد شارژ شدم.
_ جونم داداش؟ سلام
محمدجواد _ سلام بچه بسیجی. خوبی ؟
_ ار یو اوکی؟
محمدجواد_ هیییییین امیرحسین  خان کلمات خارجی به زبان میاوری؟ واقعا که. حالا بیخیال باید بروم عجله دارم فقط خواستم عارض بشم که شب تشریف بیاورید مسجد کارتان داروم.
_ نصفشو کتابی گفتی نصفشو با لهجه . افرین این پشتکار قابل تحسینه.  باشه میام.  فعلا یاعلی
محمدجواد_ علی یارت کاکو. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 #رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت
#قسمت_چهل_و_ششم
#ح_سادات_کاظمی
#کپی_بدون_نام_نویسنده_پیگرد_الهی_دارد
#نظررررررررر_فراموش_نشه

ادامه دارد....