「رِفـٰاقَت‌تا‌شَهـٰادٺ…!」

#شهیدان
Канал
Логотип телеграм канала 「رِفـٰاقَت‌تا‌شَهـٰادٺ…!」
@aflakian1Продвигать
338
подписчиков
15,5 тыс.
фото
2,7 тыс.
видео
4,1 тыс.
ссылок
« بســمِ‌اللھ❁‌‍» •᯽• براشہیدشدن اول بایدمثݪ شہدازندگےڪنێ(:♥️ •᯽• مطالب‌‌هدیہ‌محضرحضرت‌ #زهرا‌ﷺمیباشد🥺 کپی‌بࢪاهࢪمسلمون #واجب‌صلوات‌یادت‌نࢪه:)💕 •᯽• گــوش‌ج‌ـــان(:💛 ⎝‌➺ @shahide_Ayandeh313 •᯽• از¹³⁹⁴/¹⁰/²⁷خـادمیم🙂💓
خاطرات تلخ 😔😭

🕊ماموریت ویژه ی یکی از مدافعان حرم برای شناسایی پیکر مطهر
#شهید‌_محسن‌حججی

بعد از #شهادت این #شهید بزرگوار تا مدتها، پیکر مطهرش در دست داعشی ها بود. تا اینکه قرار شد حزب الله لبنان و داعش، تبادلی با هم انجام بدهند.
بنا شد حزب‌الله تعدادی از اسرای داعش را آزاد کند و داعش هم پیکر محسن و دو #شهید حزب الله را تحویل بدهد و یکی از اسرای حزب الله را هم آزاد کند.
به من گفتند: "می‌توانی بروی در مقر داعش و پیکر #محسن را شناسایی کنی؟"
می دانستم می‌روم در دل خطر و امکان دارد داعشی‌ها اسیرم کنند و بلایی سرم بیاورند.
اما آن موقع، #محسن برایم از همه چیز و حتی از جانم مهمتر بود.
قبول کردم خودم و یکی از بچه های سوری به نام حاج سعید از مقر حزب الله لبنان حرکت کردیم و به طرف مقر داعش رفتیم.

در دل دشمن بودیم. یک داعشی که دشداشه سفید و بلند پوشیده بود و صورتش را با چفیه قرمز پوشانده بود، با اسلحه اش ما را می پایید.

😭پیکری متلاشی شده و اربا اربا را نشانمان داد و گفت: "این همان جسدی است که دنبالش هستید!"
میخکوب شدم 😭از درون آتش گرفتم. مثل مجسمه ها خشک شدم.
رو کردم به حاج سعید و گفتم: "من چه جوری این بدن را شناسایی کنم😭؟! این بدن اربا_اربا شده😭 . این بدن قطعه قطعه شده!"
بی اختیار رفتم طرف داعشی. عقب رفت و اسلحه اش را مسلح کرد و کشید طرفم.
داد زدم: "پست فطرتا. مگه شما مسلمون نیستید؟! مگه دین ندارید؟! پس کو سر این جنازه؟! کو دست هاش؟!"
حاج سعید حرف‌هایم را تند تند برای آن داعشی ترجمه می‌کرد.
داعشی برای آنکه خودش را تبرئه کند می گفت: "این کار ما نبوده. کار داعش عراق بوده."
دوباره فریاد زدم: "کجای شریعت محمد آمده که اسیر تان را اینجور قطعه قطعه کنید؟!"
داعشی به زبان آمد. گفت: "تقصیر خودش بود. از بس حرص مون رو درآورد. نه اطلاعاتی بهمون داد، نه گفت اشتباه کرده‌ام، و نه حتی کوچکترین التماسی بهمون کرد که از خونش بگذریم. فقط لبخند می زد!"
هر چه می کردم، پیکر قابل شناسایی نبود. به داعشی گفتیم: "ما باید این پیکر را برای شناسایی دقیق تر با خودمون ببریم."
اجازه نداد. با صدای کلفت و خش دارش گفت: "فقط همینجا."
نمی دانستم چه بکنم. شاید آن جنازه، جنازه #محسن 😭نبود و داعش می خواست فریب مان بدهد.
توی دلم متوسل شدم به *"حضرت زهرا علیها السلام"*
گفتم: "بی بی جان خودتون کمک مون کنید. خودتون دستمون رو بگیرید. خودتون یه راه چاره بهمون نشون بدید."

یکباره چشمم افتاد به تکه استخوان کوچکی از محسن😭. ناگهان فکری توی ذهنم آمد.
خودم را خم کردم روی جنازه و در یک چشم به هم زدن، استخوان را برداشتم و در جیبم گذاشتم😭!
بعد هم به حاج سعید اشاره کردم که برویم. نشستیم توی ماشین و سریع برگشتم سمت مقر حزب الله.
از ته دل خدا رو شکر کردم که توانستم بی خبر آن داعشی، قطعه استخوانی را با خودم بیاورم.
وقتی برگشتیم به مقر حزب الله، استخوان را دادم تا از آن آزمایش DNA بگیرند.
دیگر خیلی خسته بودم. هم خسته ی جسمی و هم روحی.
واقعا به استراحت نیاز داشتم.
فردا حرکت کردم سمت دمشق همان روز بهم خبر دادند که جواب DNA مثبت بوده و نیروهای حزب الله، پیکر محسن را تحویل گرفته اند.
به دمشق که رسیدم، رفتم حرم بی بی حضرت زینب علیهاالسلام وقتی داخل حرم شدم، یکی از بچه‌ها اومد پیشم و گفت: "پدر و همسر #شهید حججی به سوریه اومده اند. الان هم همین جا هستن. توی حرم."
من را برد پیش پدر #محسن که کنار ضریح ایستاده بود.
پدر #محسن می دانست که من برای شناسایی پسرش رفته بودم. تا چشمش به من افتاد، اومد جلو و مرا توی بغلش گرفت و گفت: "از #محسن خبر آوردی"
نمی‌دانستم جوابش را چه بدهم. نمی‌دانستم چه بگویم.
بگویم یک پیکر اربا_اربا 😭را تحویل داده‌اند؟! بگویم یک پیکر قطعه قطعه شده را تحویل داده‌اند😭؟! بگویم فقط مقداری استخوان را تحویل داده‌اند؟
گفتم: "حاج‌آقا، پیکر #محسن مقر حزب الله لبنانه. برید اونجا خودتون ببینیدش."
گفت: "قَسَمَت میدم به بی‌بی که بگو."
التماسش کردم چیزی از من نپرسید😭. دلش خیلی شکست.
دستش رو انداخت میان شبکه‌های ضریح حضرت زینب علیها السلام و گفت: "من #محسنم رو به این بی بی هدیه دادم. همه #محسنم رو. تمام #محسنم رو. اگه بهم بگی فقط یه ناخن یا یه تارمویش رو برام آوردی، راضی ام."
وجودم زیر و رو شد. سرم را انداختم پایین😭. زبانم سنگین شده بود. به سختی لب باز کردم و گفتم: "حاج‌آقا، سر که نداره😭! بدنش رو هم مثل علی اکبر علیه السلام اربا اربا کردند 😭."
هیچی نگفت. فقط نگاه کرد سمت ضریح و گفت: "بی بی جان، این هدیه را از من قبول کن!"

✍️راوی: یکی از رزمندگان مدافع حرم🌷

🕊نثار ارواح مقدس #شهیدان صلوات

+ماشهادت دادیم که #شهادت زیباست↓

| @aflakian1 |

#شهیدان
#شهید_جهاد_مغنیه
🌸جوان بسیار باحیایی بود
در لبنان زندگی بسیار سخت است آن هم برای یک جوان مذهبی و حزب اللهی.
همیشه وقتی میرفتیم بیرون سرش پایین بود. دائم و سریع هم کارش را انجام میداد که برویم و زیاد در این فضاها نمی ماند.
مهمانی که میرفتیم یا در جمعی اگر حضور داشت لبخند دائم بر لب هاش بود اما با همان چهره مهربان و خندان دینش را حفظ میکرد..
گاهی در جمع دوستانمان اگر از بچه ها حرفی ناشایست میشنید با همان خنده اش متذکر میشد به آن ها.

📚 برگرفته از مصاحبه با دوستان شهید در حزب الله
#معنویت_و_مقابله_با_گناه
ــــــــــــــــــــ🕊

↶【به ما بپیوندید 】↷
●━━━━━━───────
#خاڪےها
● °•| @aflakian1 |•° ●
#شهیدان_مدافع_حرم
#شهیدان_خان_طومان

خبرها حاکی از آن است می برّند سرها را
به مادرها کسی آهسته‌تر گوید خبرها را

نیستان در نیستان می‌شود شیرینی‌اش پیدا
ببرّد گر کسی فصل رسیدن نی‌شکر‌ها را

شما مرد خطر بودید، ‌ما اهل حذر بودیم
شما رفتید و ما هرگز نداریم این جگرها را

کلید ادّعا داریم و قفل اندر پی قفلیم
شهیدان پشت سر اما نمی بندند درها را

شهیدان زنده‌اند و مرگ بر مردارها گفتند
گره کن مشت خود را تا بگویم مرگ‌برها را:

اگر لعن است بر تزویر، ‌اگر مرگ است بر نیرنگ
خدایا ریشه‌کن کن فتنه‌ها و فتنه‌گرها را

کسی که مقصدش دریا و طوفان است مقصودش
به ‌دل هرگز نگیرد طعنه‌های رهگذرها را

چه پنهان، ‌تازگی‌ها خواب اقیانوس می‌بینم
قفس تنگ است ای صیّاد،‌ واکن بال و پرها را

#مهدی_جهاندار
🌷🌷🌷
+ماشهادت دادیم که #شهادت زیباست↓

| @aflakian1 |
#مدافعان_عشق❤️

دو چشمم شوق باران کرده☔️، ای دوست
مرا سر در #گریبان کرده ، ای دوست

غم دلتنگی ام را با #تو گویم
دلم یاد #شهیدان کرده🌹، ای دوست...
#شهید_علاء_حسن__نجمه💞

#نشروکپے‌مطالب‌ڪانال‌‌ڪاملاآزاد💗🍃

+ماشهادت دادیم که #شهادت زیباست↓
| @aflakian1 |
پنجشنبه که می آید....

باز دلتنگ #شهیدان می شوم
بی قرارِ یاد #یاران می شوم

یاد #جانبازان میدان جنون
آشنایان غبار و خاک و #خون

یاد آنانی که #مجنون بوده اند

#پنجشنبه_های_دلتنگی
#یادشهداباصلوات

+ماشهادت دادیم که #شهادت زیباست↓

| @aflakian1 |
ای #مسئولان ۰۰۰
توجہ داشتہ باشید ،
امروز مسئولیت #حفاظت از خون #شهیدان
در درجہ اول بہ عهده #شماست ....
مبادا بین صحبت و رفتارتان
با این #ملت شهیدپرور
با مقامات بالاتر
فرق ڪند

#شهیـــدحسیــن_ثامـنی|•🥀

+ماشهادت دادیم که #شهادت زیباست↓

| @aflakian1 |
#شهیدان سخت دلتنگ و غریبم...😔
#خمار جرعه ای امن یجیبم...

شهیدانِ خدایی #بیقرارم...😰
#خدایا طاقت ماندن ندارم...💔

چه تنها مانده ام #افسرده بر خاک...😞
شما رفتید تا #افلاک چالاک...

مرا #تنها رها کردید و رفتید...😣
به #حسرت مبتلا کردید و رفتید...

شما رفتید و من اینجا #غریبم...😫
زفیض #سرخ مردن بی نصیبم....

#شهادت!!! ای شهادت ناز شصتت!!!❤️
تأسی کن مرا #قربان دستت...

+ماشهادت دادیم که #شهادت زیباست↓

| @aflakian1 |
#شهیدان سخت دلتنگ و غریبم...😔
#خمار جرعه ای امن یجیبم...

شهیدانِ خدایی #بیقرارم...😰
#خدایا طاقت ماندن ندارم...💔

چه تنها مانده ام #افسرده بر خاک...😞
شما رفتید تا #افلاک چالاک...

مرا #تنها رها کردید و رفتید...😣
به #حسرت مبتلا کردید و رفتید...

شما رفتید و من اینجا #غریبم...😫
زفیض #سرخ مردن بی نصیبم....

#شهادت!!! ای شهادت ناز شصتت!!!❤️
تأسی کن مرا #قربان دستت...

+ماشهادت دادیم که #شهادت زیباست↓

| @aflakian1 |
بخشی از وصيت نامه شهید حسین نانکلی

"و اما شما برادرانم و دوستانم اگر این وصیت‌نامه را می‌خوانی و از شما می‌خواهم که اول خدای خود را از خود راضی کنی و بعد به این گفته‌ها توجه بیشتری داشته باشید که انشاءالله دارید سلاح خونین مرا زمین نگذارید و راه #شهیدان را ادامه دهید و باید بگویم که اینجانب با عشق و علاقه‌ای که به اسلام و به قرآن و به رهبر داشتم در جبهه جنگ حاضر شدم و با دیده باز در این راه قدم گذاشتم و می‌دانستم که هر کس قدم در این راه می‌گذارد، عاشق خدا می شود دیر یا زود خداوند متعال او را می‌برد پس به دشمنان اسلام بگوئید که ما به استقبال #شهادت می‌رویم و از مرگ هراسی نداریم و شهادت برای ما از تمام شیرین‌های دنیا شیرین‌تر است..."


+ماشهادت دادیم که #شهادت زیباست↓

| @aflakian1 |
#خاطرات_شـ‌هدا

_ صادق کلاً #عاشق شهدا بود با اینکه آنها را ندیده بود و ارتباطی نداشت، اما توفیق این را داشت که بعد از آمدن پیکرهای تفحص‌شده شهدا به شهرمان در قسمت ایثارگران #سپاه فعالیت کند و استخوان‌های پاک و #مطهر این شهدا را با همکاری دوستانش در پارچه‌ها بپیچند و به خانواده‌ها تحویل دهند؛

+ تا اینکه به زمانی رسیدیم که پیکر شهدای #مدافع‌حرم به وطن آمدند که در این زمان هم جنازه‌ها را از فرودگاه‌ها تحویل می‌گرفت و #کفن و دفن آنها را خودشان انجام می‌دادند. با خانواده شهید حامد جوانی ارتباط زیادی برقرار کرده بود، حتی زمانی که شهید جوانی در بیمارستان تهران بستری بود و از ناحیه هر دو #چشم و هر دو دست مصدوم و مجروح بود به ملاقاتش رفته بود؛

_ الان در کنار #مزار شهید جوانی صندلی تعبیه شده است که آن صندلی را صادق از انبار #اسقاطی سپاه گرفته بود و جوشکاری و بقیه کارهایش را نیز خودش انجام داده بود؛ با این نیت که پدر مادر #شهیدان مدافعان حرم در کنار مزار فرزندانشان راحت باشند و خسته نشوند. در #روز_پدر امسال از سوریه با پدر شهید جوانی تماس گرفته بود و روز پدر را تبریک گفته بود،

+ وقتی آقای #جوانی از اوپرسیده بود «از کجا تماس گرفته‌ای؟» گفته بود: «من از کنار پسرتان حامد با شما تماس می‌گیرم.» یعنی احساس می‌کرد که با حامد دوش به دوش ایستاده است؛ صادق خودش #شهادتش را احساس کرده بود، آقای جوانی از او پرسیده بود که چه زمانی باز می‌گردید گفته بود: «دو گروه هستیم که یک گروه برگشته‌اند و #گروهی در حال بازگشتند.» اشاره‌ای نکرد که خودش هم بر مي گردد.

#شهید_صادق_عدالت‌اڪبرۍ

+ماشهادت دادیم که #شهادت زیباست↓

| @aflakian1 |
نهج 619:
خوشا به حال #شهیدان که به خوشی های #دنیا اعتماد نکرده، آماده کوچ از آن شدند و نعمت های زودگذر آن را با نعیم جاودانه آخرت معامله کردند، و خداوند آنها را از #غصه و #ترس این دنیا رها ساخت و همه مزدشان را به آنها پرداخت نمود/نهج،خ182ب4.
~~~~~~~~~~~~~~
افلاکیان
وَقَاتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ {و بجنگید در راه خدا}
الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ {با کسانی که با شما می جنگند}
https://telegram.me/aflakian1