@aarrf#یار_آمددوش در میکده بودیم غریبانه به هم
من و این دفتر شعرم دو سه دیوانه به هم
آنکه بیش از همه میسوخت و میریخت سرشک
ماه بود و شب و شمع و دو سه پروانه به هم
وانکه بر حال غریبانه ی ما زمزمه داشت
ساقی و دُرد کش و باده و پیمانه به هم
آمد آن سلسلهی سوختگان از یکسو
شاهد و جام شراب و خُم و پیمانه به هم
بود یک فلسفه در جمع ، همه فهمیدند
رمز دلدادگیِ ما دو حریفانه بهم
دوستان دستِ دعا از پی خوشبختیِ ما
مجمع شعر و ادب ، عاقل و فرزانه به هم
بود در ذکر مناجات سه تار مُطرب
با نی و چنگ و چغانه همه رندانه به هم
نغمه سازیِّ سه تار از خَم گیسویش گفت
یا ز چشم و مژه و نرگس مستانه به هم
نی هم از ناله ب دل نغمه ی دشتی میزد
با من و دل به نوا سقف و در و خانه به هم
تا که
یار آمد و با یک غزلی مهمان کرد
همه یاران و من و کلبه و کاشانه به هم
بود او شاخه نباتی که به شعرش آتش
زد دل حافظ و ما و همه جانانه به هم
آه ای کاش حبیبی که نمیرفت چو رفت
برد از من دل و دین هر دو غزلخوانه بهم
@aarrf#عباس_حبیبی