ای برادر قصّه چون پیمانهایست
معنی اندر وی مثالِ دانهایست
(
مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۶۲۲)
⬇️⬇️⬇️#حکایتگفت دانایی برای داستان
که درختی هست در هندوستان
هر کسی کز میوهی او خورد و بُرد
نی شود او پیر، نی هرگز بمرد
پادشاهی این شنید از صادقی
بر درخت و میوهاش شد عاشقی
قاصدی دانا ز دیوانِ ادب
سوی هندُستان روان کرد از طلب
سالها میگشت آن قاصد ازو
گِردِ هندُستان برای جست و جو
شهرشهر از بهرِ این مطلوب گشت
نی جزیره ماند و نی کوه و نه دشت
هر که را پرسید کردش ریشخند:
کین که جوید؟ جز مگر مجنونِ بند
بس سیاحت کرد آنجا سالها
میفرستادش شهنشه مالها
چون بسی دید اندر آن غربت، تَعَب*
عاجز آمد آخرالامر از طلب
هیچ از مقصود اثر پیدا نشد
زان غرض غیرِ خبر پیدا نشد
کرد عزمِ بازگشتن سوی شاه
اشک میبارید و میبُرّید راه
بود شیخی؛ عالمی قطبی کریم
اندر آن منزل که آیِس* شد ندیم
گفت من نومید پیش او روَم
ز آستانِ او به راه اندر شوَم
تا دعای او بوَد همراهِ من
چونک نومیدم من از دلخواه من
رفت پیشِ شیخ با چشمِ پُر آب
اشک میبارید مانند سحاب
گفت شیخا! وقتِ رحم و رِقَّت* است
ناامیدم وقتِ لطف این ساعت است
گفت واگو کز چه نومیدیستَت
چیست مطلوبِ تو؟ رو با چیستت؟
گفت شاهنشاه کردم اختیار
از برای جُستنِ یک شاخسار
که درختی هست نادر در جهات
میوهی او مایهی آبِ حیات*
سالها جُستم ندیدم یک نشان
جز که طنز و تَسْخَرِ* این سرخوشان
شیخ خندید و بگفتش ای سلیم!*
این
#درخت_علم باشد در علیم
بس بلند و بس شگرف و بس بسیط
آبِ حیوانی ز دریای محیط
تو به صورت رفتهای، ای بیخبر!
زان ز شاخِ معنیی بی بار و بر
گَه درختش نام شد، گَه آفتاب
گاه بحرش نام گشت و گَه سحاب...
در گذر از نام و بنگر در صفات
تا صفاتت ره نماید سوی ذات
اختلافِ خَلق از نام اوفتاد
چون به معنی رفت، آرام اوفتاد
✍ #مولانا📘 #مثنوی_معنویدفتر دوم، تلخیص شده، از بیت ۳۶۴۱ به بعد
@aarrf* تعب: خستگی
* آیس: ناامید
* رقت: مهربانی، شفقت
* آب حیات: نامیرایی
* تسخر: مسخره شدن
* سلیم: ساده لوح