زندگی به سبک شهدا

#محبت
Канал
Логотип телеграм канала زندگی به سبک شهدا
@Shohada72_313Продвигать
643
подписчика
32,4 тыс.
фото
32,4 тыс.
видео
2,4 тыс.
ссылок
کانال زندگی به سبک شهدا آیدی کانال: @shohada72_313 ارتباط بامدیرکانال: @Ahmadgholamii ادمین تبادلات: @faramarzaghaei کانال مادرسروش: http://sapp.ir/shohada72_313 کانال مادر ایتا: eitaa.com/shohada72_313

#رمان📚
#نیمه_پنهان_ماه 1
ﺯﻧﺪگی #شهید_مصطفی_ﭼﻤﺮﺍﻥ
🔻به ﺭﻭﺍیت: ﻫﻤﺴﺮشهیــد

#قسمت_پانزدهم 5⃣1⃣

🔮البته مصطفی و من از اول می دانستیم که از دواج ما یک ازدواج معمولی نیست. احساس می کردم #شخصيت مصطفی همه چیز هست. خودم را نزدیک ترین کس به او💞 می دیدم و همه ی آنهایی که با مصطفی بودند، همین فکر را می کردند. گاهی به نظرم می آید همه ی #عالم در گوشه ی این مدرسه در این دو اتاق جمع شده و همه ی ارزشهایی که یک انسان
كامل👌 یک نمونه کوچک از #امام_علی علیه السلام می تواند در خودش داشته باشد.

🔮ولی #غریب بود مصطفی. برای من که زنش بودم هر روز یک زاویه از وجودش و روحش روشن💖 می شد و اصلا مرامش این بود. خودش را قدم به قدم آشکار می کرد. توقعاتی که داشت یا چیز هایی که مرا کم کم در آنها جلو برد اگر روز اول از من می خواست نمی توانستم، ولی ذره ذره با #محبت آن ابعاد را نشان داد. چیزهایی در من بود که خودم نمی فهمیدم و چیزهایی بود که خجالت می کشیدم☺️ پیش خودم فکرش را بکنم یا بگویم، ولی به مصطفی می گفتم.

🔮او نزدیک تر از من به من بود👥 بچه های مدرسه هم همین طور، آن ها هم با مصطفی احساس #یگانگی می کردند. آن مؤسسه پایگاه مردم جنوب بود، طوری که وقتی وارد آن می شدند احساس سكينه می کردند و مصطفى حتی راضی نبود مدرسه، مدرسه #ایتام باشد شب ها به چهار طبقه خوابگاه سر می زد و وقتی می آمد گریه می کرد، می گفت: ما به جای این که کمک کنیم این ها زیر سایه مادرشان بزرگ شوند، پراکنده شده اند. خوابگاه مثل #زندان است، من تحمل ندارم ببینم این بچه ها در خوابگاه باشند.

🔮یادم هست اولین عید بعد از ازدواجمان -که لبنانی ها رسم دارند و دور هم جمع می شوند - مصطفی موسسه ماند، نیامد🚷 خانه پدرم. آن شب از او پرسیدم، دوست دارم بدانم چرا نرفتید؟ مصطفی گفت الان #عید است. خیلی از بچه ها رفته اند پیش خانواده هاشان، این ها که رفته اند، وقتی برگردند برای این دويست سیصد نفری که در مدرسه مانده اند تعریف می کنند که چنین و چنان. من باید بمانم با این بچه ها نهار🥘 بخورم، سرگرمشان کنم که اینها هم چیزی برای تعریف کردن داشته باشند.

🔮گفتم: خب چرا مامان برایمان غذا فرستاد نخوردید، نان و پنیر و چای خوردید⁉️ گفت: این غذای مدرسه نیست. گفتم: شما دیر آمدید بچه ها نمی دیدن شما چه خورده اید. اشکش جاری شد و گفت: #خدا که می بیند😢

ادامه_دارد ...
#نیمه_پنهان_ماه 1
زندگی #شهید_مصطفی_چمران
🔻به روایت: همسرشهیــد

#قسمت_چهاردهم41⃣

🔮گفتم: مصطفی! بعد از همه این کارها که با شما شده این ها را دارید می گویید⁉️ گفت: آن ها که کردند حق داشتند، چون شما را #دوست_دارند، من را نمی شناسند و طبیعی است که هر پدر و مادری می خواهند دخترشان را حفظ کنند هیچ وقت یادم نرفت که برای او این قدر ارزشمند بوده که من به مادر خودم #خدمت کردم.

🔮بعد از این جریان مادرم منقلب شد. من #اشتباه کردم این حرف را زدم، دیگر حرفم را پس گرفتم و باید خودش این کارها را برای شما انجام بدهد. چرا این قدر نازش می کنی. مصطفی چيزي نگفت، خندید😄 و غاده به مادرش نگاه کرد، فکر کرد حالا برای مصطفی بیش تر از من دل می سوزاند! او دلش از این فکر غنج می رفت😍

🔮وقتی که مصطفی به خواستگاریش آمد مامان به او گفت: شما می دانید این دختر که می خواهید با او #ازدواج کنید چه طور دختری است؟ این صبح ها که از خواب بلند می شود هنوز رفته که مسواک بزند کسانی تختش را مرتب کرده اند🛏 لیوان شیرش را جلوي در اتاقش آورده اند و قهوه☕️ آماده کرده اند. شما نمی توانید با مثل این دختر زندگی کنید، نمی توانید برایش #مستختم بیاورید این طور که در خانه است.

🔮مصطفی خیلی آرام اینها را گوش داد و گفت من نمی توانم برایش مستخدم بیاورم، اما #قول می دهم تا زنده ام وقتی بیدار شد تختش را مرتب کنم و لیوان شیر🥛 و قهوه را روی سینی بیاورم دم تخت و تا #شهید شد این طور بود. حتی وقت هایی که در خانه نبودیم در اهواز در جبهه. اصرار می کرد خودش تخت مرا مرتب کند. می رفت شیر می آورد.

🔮خوش قهوه نمی خورد🚫 ولی می دانست ما #لبنانی ها عادت داریم، درست می کرد. می گفتم: خب برای چه مصطفی؟ می گفت من قول داده ام به #مادرتان تا زنده هستم این کار را برای شما انجام بدهم👌 مامان همیشه فکر می کرد مصطفی بعد از ازدواج کارهای آن ها را تلافی کند، نگذارد من بروم پیش آن ها، ولی مصطفی جز #محبت و احترام کاری نکرد

🔮و من گاهی به نظرم می آید مصطفی #سعه اي دارد که می تواند همه عالم را در وجودش جا بدهد و همه ی سختی های مشترکمان💞. در مدرسه جبل عامل را خانه ی ما دو اتاق بود در مدرسه همراه با #چهارصد یتیم. به اضافه این که آن جا پایگاه یک سازمان بود، سازمان اَمل - زیر نظر ظاهر دیگر زندگی نبود و آرامش نداشت، البته مصطفی و من از اول می دانستیم که ازدواج ما یک ازدواج #معمولی نیست

ادامه_دارد ...

#رمان📚
#نیمه_پنهان_ماه 1
ﺯﻧﺪگی #شهید_مصطفی_ﭼﻤﺮﺍﻥ
🔻به ﺭﻭﺍیت: ﻫﻤﺴﺮشهیــد

#قسمت_سیزدهم 3⃣1⃣

🔮چه قدر به #غاده سخت آمده بود این حرف. برگشت و به نیم رخ مصطفی که کنار او راه می رفت، نگاه کرد. فکر کرد، مصطفی ارزشش را دارد👌 مصطفی عزیز که با همه این حرف ها او را هر وقت که بخواهد به دیدن #مادر می آورد. بابا که بیشتر وقت ها مسافرت است. صدای مصطفی او را به خودش آورد:

🔮امروز دیگر خانه نمی آیم سعی کن #محبت_مادر را جلب کنی، اگر حرفی زد ناراحت نشو. خودم شب می آیم دنبالتان. آن شب حال مامان خیلی بد شد😣 ناراحتی کلیه داشت. مصطفی که آمد دنبالم. گفتم: مامان حالش بد است. ناراحتم. نمی توانم ولش کنم. مصطفی آمد بالای سر مامان دید چقدر #درد می کشد، اشک هایش سرازیر شد😢 دست مامانم می بوسید و می گفت: دردتان را به من بگویید.

🔮دکتر آوردیم بالاي سرش. گفت باید برود #بیروت بستري شود، آن وقت ها "اسرائيل" بين بيروت و صور را دائم بمباران می کرد و رفت و آمد سخت بود، مصطفی گفت: من می برمتان🚗 مامان را روی دستش بلند کرد. من هم راه افتادم رفتیم بیروت.

🔮مامان یک هفته بیمارستان بود و مصطفی سفارش کرد که شما باید بالای سر مادرتان بمانید، ولش نكنيد حتى شب ها. مامان هر وقت بیدار می شد و می دید #مصطفی آن جا است می گفت تو تنهایی، چرا غاده را این جا گذاشته ای، ببرش! من مراقب خودم هستم،

🔮مصطفی می گفت: نه، ایشان بالای سرتان بماند. من هم تا بتوانم می مانم🙂 دست مادرم را می بوسید و اشک می ریخت. مصطفی خیلی #اشک می ریخت، مادرم تعجب کرد، شرمنده شده بود از این همه محبت♥️ مامان که خوب شد و آمدیم خانه و من دو روز دیگر هم پیش او ماندم. یادم هست روزی که مصطفی آمد دنبالم، قبل از آن که ماشین را روشن کند، دست مرا گرفت و #بوسید.

🔮می بوسید و همان طور با گریه از من تشکر می کرد😭 من گفتم برای چی مصطفی؟ گفت: این دستی که این همه روزها به #مادرش خدمت كردی برای من مقدس است و باید آن را بوسید. گفتم از من تشکر می کنید؟ خب، این که من خدمت كردم مادر من بود و مادر شما نبود، که این همه کارها می کنید☺️ گفت: دستی که به مادرش خدمت می کند #مقدس است و کسی که به مادرش خیر ندارد به هیچ کس خیر ندارد. من از شما ممنونم که با این محبت و عشق💖 به مادرتان خدمت کردید.

ادامه_دارد ...
#سلام_بر_ابراهیم
#داستان_زندگی_شهید_پهلوان_بی_مزار
#شهید_ابراهیم_هادی
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_سوم
💚 محبت پدر❤️
راوی: رضا هادي

💚پدر نام پيامبــري را بر او نهاد كه#مظهر_صبر و قهرمان توكل و توحيد بود❤️
💚همان دوران دبستان نمازش ترك نميشد❤️
💚به حرفهاي#پدر خيلي#اعتقاد داشت❤️

💎درخانه اي کوچک و مســتاجري درحوالي ميدان خراسان#تهران زندگي مي كرديم.اولين روزهاي #ارديبهشت سال1336 بود.#پدر چند روزي است كه خيلي خوشحال است. خدا در اولين روز اين ماه، پســري به او عطا کرد. او دائمًا از خدا#تشــكر ميكرد.

💎هر چند حالا در خانه سه پسر و يك دختر هستيم، ولي#پدر براي اين پسر تازه متولد شده خيلي ذوق ميكند.البته حق هم دارد. پسر خيلي با نمكي است. اسم بچه را هم انتخاب كرد: *#ابراهيم*

💎پدرمان نام پيامبــري را بر او نهاد كه#مظهر_صبر و قهرمان توكل و توحيد بود. و اين اسم واقعًا برازنده او بود. بســتگان و دوســتان هر وقت او را ميديدند با تعجب ميگفتند: حســين آقا، تو ســه تا فرزند ديگه هم داري، چرا براي اين پســر اينقدر خوشحالي ميكني؟!

💎پــدر با آرامش خاصي جواب ميداد: اين پســر حالــت عجيبي دارد! من مطمئن هســتم كه ابراهيم من، بنده خوب خدا ميشــود، اين پسر نام من را هم#زنده ميكند!

💎راست ميگفت.#محبت پدرمان به ابراهيم، محبت عجيبي بود. هر چند بعد از او، خدا يك پسر و يك دختر ديگر به خانواده ما عطا كرد،اما از محبت پدرم به ابراهيم چيزي كم نشد.

💎ابراهيم دوران دبســتان را به💼#مدرســه مرحوم طالقاني در خيابان زيبا رفت. اخلاق خاصي داشت. توي همان دوران دبستان نمازش ترك نميشد.يكبار هم در همان ســالهاي دبســتان به دوستش گفته بود: باباي من آدم خيلي خوبيه. تا حالا چند بار☀️#امام_زمان(عج)را توي خواب ديده.وقتي هم كه خيلي آرزوي🌷#زيارت_كربلا داشــته،🌟#حضرت_عباس(ع)را در#خواب ديده كه به ديدنش آمده و با او حرف زده.

💎زماني هم كه سال آخر دبســتان بود به دوستانش گفته بود: پدرم ميگه، آقاي🌟#خميني(ره) كه شاه،چند ساله تبعيدش كرده آدم خيلي خوبيه.حتــي بابام ميگه: همه بايد به دســتورات اون آقا عمــل كنند. چون مثل دستورات🌟#امام زمانه(عج)می مونه.

💎دوســتانش هم گفته بودند:🌷#ابراهيم ديگه اين حرفها رو نزن. آقاي#ناظم بفهمه اخراجت ميكنه.شــايد براي دوســتان ابراهيم شــنيدن اين حرفها عجيب بود. ولي او به حرفهاي#پدر خيلي#اعتقاد داشت.
•••

و شما را برای #محبت آفریدیم ... 💙

📚 هود آیه ۱۱۹

🌴 @shohada72_313
سفارش شهید به پسرش ...


حسین بابا ... من تو را و تمام اعضایِ
خانواده را خیلی دوست دارم ...
اگر تونستی مانند همیشه و بلڪه بیشتر
هر شب قبل از خواب مادر، خواهر و
برادرت را ببوس و صبحها با سلام ڪردن
و صبح بخیر گفتن روحیه‌بخش خانواده باش .


شهید مدافع حرم آل‌الله ...
#شهید_محمدرضا_عسکری_فرد
#محبت_به_اعضای_خانواده

@shohada72_313
#دوران_نامزدی


اوایل آشنایی و روزهای خوش نامزدی با سید سجاد بود.😍

قبل از همه ی مهمان ها #سید_سجاد به دیدنم آمد و از مادرم اجازه خواست که من به دم در خانه بروم.😍

نمیدانستم،سید برای چه آمده....😢

وقتی به دم در رفتم،دیدم با دسته گل قشنگی منتظرم هست.💐

مهرش روز به روز بیشتر میشد 🌹و محبت و عشقش در وجودم ریشه میدواند.🌷

رو به من کرد و گفت: میخواهم حرفی به شما بزنم،امشب هوای من را بیشتر از وقتهای دیگر داشته باش.☺️😣

خندیدم و گفتم:سید هوای شمارا دارم ولی اگر بزرگترها به من اجازه بدهند.❤️

گفت:پس هرچه بنویسم،قبول است؟

گفتم:اصلا قباله برایم مهم نیست.😔

جواب داد:پس قباله را در حد وسعم 🖊مینویسم که تا #قبل از #مرگم،همه ی ان را به تو بدهم.

در طول زندگیمان هیچوقت از او مهریه ام را نخواستم.

مهریه ی من #مهر و #محبت سید سجاد به من بود که برایم سنگ تمام گذاشت و رفت😔

#مهریه
#سبک_زندگی_شهدا

#شهید_مدافع_حرم_سید_سجاد_حسینی

@shohada72_313
چرا #اربعین معجزه است!؟

در دنیای مدرن وقتی در فرانسه و بلژیک قانون وضع میکنند تا #همجنس_بازی رسمی شود.

در دنیایی که #ازدواج با حیوان چیز غریبی نیست و برای داشتن #برده_جنسی پول خرج میکنند.

در دورانی که #تن_فروشی و ضبط #فیلم_پورن به یک صنعت سودآور جهانی تبدیل شده است.

وقتی مخالفت با دین و #سلبریتی بودن مُد و ارزش شده است.

حالا، میان این همه هجوم به دین، #میلیونها_نفر کار و زندگی مدرن را رها میکنند و مسیر طولانی را بدون اینکه بدانند محل #اسکانشان کجا خواهد بود چه غذایی #نصیبشان خواهد شد، امنیت جانی خواهند داشت یا نخواهند داشت
پیاده مسیر طولانی طی میکنند.

و وقتی از آنها میپرسید چرا سختی های این #سفر را تحمل میکنید؟ میگویند: تنها دلیل این سفر محبت نسبت به امامیست که ۱۴۰۰ سال پیش به شهادت رسیده است.

آیا این #محبت در دنیای‌مدرنی که سر ستیز با دین دارد معجزه نیست؟

@shohada72_313