زندگی به سبک شهدا

#قاب
Канал
Логотип телеграм канала زندگی به سبک شهدا
@Shohada72_313Продвигать
643
подписчика
32,4 тыс.
фото
32,4 тыс.
видео
2,4 тыс.
ссылок
کانال زندگی به سبک شهدا آیدی کانال: @shohada72_313 ارتباط بامدیرکانال: @Ahmadgholamii ادمین تبادلات: @faramarzaghaei کانال مادرسروش: http://sapp.ir/shohada72_313 کانال مادر ایتا: eitaa.com/shohada72_313
📸 #قاب_ماندگار امروز؛ بازتاب تصویر پرچم فلسطین بر روی پیکر شهید هنیه در عینک رهبر انقلاب

❤️ #خونخواهی_هنیه_عزیز


انتشار با ذکر #منبع
🇮🇷 shohada72_313
🥀 #قاب_شرافت

چه سعادتی
که شهادت برایتان رقم خورد و چه بی اندازه
اه و افسوسی
که ملت از مظلومیتتان کشید
اما
بد طنینان ووطن فروشان داخلی وخارجی ککشان نگذید و ماندن
که ماندن درجاهلیت خود

👈اما خوشحالیم که انتقام خون ها ی به ناحق ریخته شما را امروز غربی ها خودشان دارند ازخودشان
می گیرند

#شهدا_شرمنده_ایم
#مهارتورم_رشدتولید
#مسئولین_هشدار

#کانال_زندگی_به_سبک_شهـدا
🆑 @shohada72_313👈
زندگی به سبک شهدا
"رمان📚 #از_روزی_که_رفتی🍃🍃 #قسمت3⃣6⃣ یک #هفته از آن روز #گذشته بود... #دوستان و #همکارانش به دیدنش آمدند و رفتند. #سیدمحمد دلش برای #کسی لرزیده بود. #سایه را چندباری #دیده بود و #دلش از دستش سُر #خورده بود...! #آیه را واسطه کرد، وقتی #فخرالسادات…
"رمان 📚

#از_روزی_که_رفتی 🍃🍃

#قسمت46⃣


#بعد از آن شب، تک تک #مهمانها رفتند.زندگی روی روال #همیشگی_اش افتاده بود.
#آیه بود و #دخترکش..🥺

#آیه_بود_وقاب_عکس_مردش...!💔


نام #ارمیا در #خاطرش آنقدر #کمرنگ بود که #یادی هم از آن نمیکرد #مردی که
#چشم به #راهش مانده بود.


#آیه نگاهش را به همان #قاب_عکس دوخته که #مردش برای #شهادت گرفته بود...! همان #عکس با لباس #نظامی را در زمینه #حرم_حضرت_زینب گذاشته بودند.

#مردش چه با #غرور ایستاده بود. سر بالا
گرفته و #سینه_ی ستبرش را به #نمایش گذاشته بود.

#نگاهش روی قاب #عکس دیگر دوخته شد... #تصویر_رهبری...


#همان لحظه #صدای_آقا آمد.
#نگاه از قاب #عکس گرفت و به
#قاب_تلویزیون دوخت....


#آقا_بود....!
#خود_آقا_بود....!


روی #زانو جلوی #تلویزیون نشست. دیدار #آقا با خانواده های #شهدای_مدافع_حرم بود.

#زنی سخن #میگفت و #آقا به حرفهایش #گوش میداد.


#آیه هم #سخن گفت:
_آقا..!
#اومدی...؟ خیلی #وقته_منتظرم بیای...! #خیلی وقته #چشم به #راهم که بیای تا بگم تنها موندم
#آقا...! دخترکم #بی_پدر شد... الان فقط #خدا رو داریم....!

#هیچکسو ندارم...!
#آقا..!
#شما_یتیم_نوازی میکنی...؟
برای #دخترکم_پدری میکنی...؟

#آقا_دلت_آروم_باشه_ها...
#ارتش_پشتته...! #ارتش گوش به #فرمانته..!
دیدی تا #اذن دادی با سر رفت..؟

دیدی #ارتش_سوال نمیکنه...؟
#دیدی چه #عاشقانه تحت #فرمان_شمان...؟

#آقا_جان...!
#دلت_قرص_باشه...!


#آیه_سخن_میگفت...

از #دل_پر_دردش...!
از #کودک_یتیمش..! از #یتیم داریاش...! از #نفسهایی که #سخت شده بود این
#روزها...!


#رها که به #خانه رفته بود برای اوردن #لباسهای_مهدی
#آیه را که در آن #حال دید،با
#گوشی_اش_فیلم گرفت و #همراه او #اشک ریخت.


#آیه که به #هق_هق افتاد و #سرش را روی #زمین گذاشت،


#دوربین را #قطع کرد و #آیه را در #آغوش گرفت...
#خواهرانه_آرامش_کرد.



#پنج شنبه که رسید،
#آیه بار سفربسته بود باید
#دخترکش را به #دیدار_پدر میبرد.

با #بااصرارهای فراوان
#رها، همراه #صدرا و #مهدی، با
#آیه_همسفر_شدند.



َ مقابل قبر #سید_مهدی ایستاده بود.


بی‌خبر #از_مردی که قصد #نزدیک شدن به #قبر را داشته و با دیدن او #پشیمان شد و پیش نیامد.
از دور به #نظاره نشست.


آیه #زینبش را روی #قبر_پدر گذاشت:

_سلام #بابامهدی...!
سلام آقای #پدر...!
#پدرشدنت_مبارک...!
اینم #دختر شما...!

#اینم_زینب_بابا...!
ببین چه #نازه...!
وقتی #دنیا اومد خیلی #کوچولو بود...!


از #داغی که روی #دلم گذاشتی این #بچه_سهم بیشتری داشت....!
خیلی #آسیب دید و #رشدش کم بود.،


#اما_خدا_رو_شکر_سالمه....!


🌷نویسنده: #سنیه_منصوری


#ادامه_دارد....

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌👇👇
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
📡 @shohada72_313
زندگی به سبک شهدا
"رمان📚 #از_روزی_که_رفتی🍃🍃 #قسمت1⃣4⃣ #منظورتون چی ما #قراردات داریم..!؟ _همسرم #دوست نداره حالا که #همسرتون_فوت کردن #اینجا_باشید، اگه #امکانش هست در اسرع وقت خونه رو خالی کنید...! #آیه_محکم و جدی گفت: _با اینکه #حق این کار رو نداری و حق با منه…
"رمان📚

#از_روزی_که_رفتی🍃🍃


#قسمت24⃣


آیه : #قبوله؛ فقط #پول پیش و #اجاره را به #توافق برسیم من #مشکلی ندارم...!

قبل از #مستقل شدنتون هم به من بگید که بتونم به موقع خونه را #خالی کنم..

#حاج_علی هم این گونه #راضی_تر بود... شهر #غریب و تنهایی #دخترکش ؛ دلش را #می_لرزاند،

حالا دلش #آرام بود #مردی هست #رهایی هست.!

صدرا: خب حالا دیگه #ناراحت نباشید..! کی بیائیم برای #اسباب_کشی..!؟

رها: #آیه که هنوز خونه را ندیده..!
صدرا: #لبخندی زد؛
_این حرفها #فرمالیته ست..! #بخاطر_تو هم شده میان..!

#لبخند بر لب #چهار نفر نشست.. #صدرا:تلفنش را درآورد و گفت:
_به #آرمیا و دوستانش زنگ بزنم که لباس #کارگری هاشونو در بیارن..!

#حاج_علی: باهاش در ارتباطی..؟
آره #پسرخوبیه#رفاقت بلده..!

#حاج_علی واقعاپسر خوببه. اون روز که #ارتشیه تعجب کردم..!

فکرش و نمی کردم..
صدرا: آره خب من هم تعجب کردم..

روز #اسباب_کشی فرا رسید؛ سایه و رها نگذاشتند #آیه به چیزی دست بزند. همه ی #کارها را انجام دادند

آخر شب بود که #تقریبا چیدن خانه ی #آیه تمام شد..!

خانه ی #خوبی اما نسبت به خانه ی قبلی کمی #کوچکتر بود....

حالاکه #مردش در دو متر #خاک_خفته است.. چه اهمیت دارد
#متراژ_خانه..!

#آرمیا دلش آرام گرفته بود.. نگران تنهایی این زن بود،

کار #دنیا به کجا رسیده که #غریبه_ها برایش #دل می سوزاندن..؟ کار دنیا دردش را #نامحرمان هم می دادنند..!

#قاب عکس #مردش را روی #دیوار نصب کرده بودند... نمی دانست چه #کسی این کار کرده است ولی #سپاسگذارش بود.

اصلا چه #اهمیت دارد که بداند؛ #آرمیا با چه #عشقی آن #قاب_عکس را کنار #قاب_عکس_رهبر کرده است؛

اصلا چه #اهمیت دارد که بداند؛ #آرمیا نگاهش به #دنیای_آیه عوض شده است؟؟!!

#آیه مقابل #مردش ایستاد"
#خانه_ی_جدیدمون را دوست داری..؟

#کوچکتر از #قبلیست نه...؟ اما #راحتتر تمیز میشود...!

#الان که دیگر کسی #سراغم نمیآید، تو که #بودی همه #بودند، تو که #رفتی، همه #رفتند...

این است #زندگی_من، از #روزی که رفتی... از #روزی که رفتی همه چیز #عوض شده....!

همه ی #دنیا زیر و رو شده است، راستی َ#مرد_من... یادت هست آن
#لباسها را #کجا گذاشتی...؟

یادت هست که روز اولی که #دانستی_پدر شده‌ای
چقدر #لباس_خریدی...؟ یادت هست آنها را کجا #گذاشتیم...؟"

#صدای_زنگ‌_در_آمد ...
#رها بود و #صدرا با سینی بزرگ غذا...

آیه کنار رفت وارد شدند:

_راحتید #آیه_خانم..؟
_بله ممنون، خیلی بهتون #زحمت دادم.

#حاج_علی از اتاق بیرون آمد:

_چرا زحمت کشیدید...؟

صدرا: کاری نکردیم، با #مادرم صحبت کردم وقتایی که شما اینجا نیستید،
#رها بیاد بالا که #آیه خانم تنها نباشن...!

#رها به گفتگوی #دقایق_قبلش اندیشید...

#صدرا: با #مادرم صحبت کردم. وقتی #حاجی رفت، شبها برو بالا،

به #کارای
خونه برس و #حواست به #مادرم باشه...!

وقتی هم #معصومه برگشت، زیاد #دورو برش نباش...!
#باشه...؟

#رها همانطور که به #کارهایش میرسید به حرف های #صدرا گوش میداد.

این بودن #آیه برایش خوب بود، برای #ِدلش خوب بود..!

_مزاحم #زندگی شما شدم.
#رها_اعتراض_کرد:

_آیه..!
#حاج_علی: ما #واقعا شرمنده ی #شماییم، هم شما هم #خانواده؛

واقعا پیدا کردن جای #مطمئنی که #میوه_ی دلمو اونجا بذارم کار #سختیه.


#صدرا: این حرفا رو نزنید #حاج_آقا...! ما دیگه #رفع زحمت میکنیم، شما هم
#شامتون رو میل کنید،
#نوش_جونتون...!

#صدرا که به سمت در رفت، #رها به دنبالش روان شد. از #پله ها پایین میرفتند که در #ساختمان باز شد و

#رویا_وارد_شد....



🌷نویسنده: #سنیه_منصوری

#ادامه_دارد....

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌👇👇
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
📡 @shohada72_313
🌸 شهید غلامعلی پیچک🌸

🍂 #فرمانده سلام، خوش بحالتان، مهر #شهادت در پرونده اعمالتان خورد و عاقبت بخیر شدید اما، اینجا #هوا بد است. دل ها گرفته است و #بغض هایمان گلوگیر شده اند و خسته ایم از زمانی که امان را از اهالی #زمین گرفته است.

🍂 هشت سال باغیرت جنگیدید برای وجب به وجب این خاک، برای اینکه حقی #پایمال نشود.

🍂 اما هشت سال است که با #تدبیر و امید مردم را از زندگی ناامید کرده اند، پدر خانه در مقابل اهل خانه از #شرمندگی و #خجالت کمر خم کرده است. سفره خالی و #دست هایش هم #وزن شده اند اما ترازوی عدل، حسرتِ برابری بر #دل دارد.

🍂روی بیت المال #حساس بودید که مبادا مدیون شوید و پل صراط پایتان بلغزد اما این روزها #بیت_المال را غارت می کنند و بعد از رفتنشان از مرزهای کشور، خبر #اختلاس هایشان در روزنامه های کشور به یادگار میماند.

🍂زمین های #جبهه را با کمترین امکانات شناسایی می کردید پاکسازی و #دشمن را نابود می کردید. حالا ستون پنجم ها، گرا می دهند، دیروز ح.ا.ج ق.ا.س.م و امروز ف.خ.ر.ی ز.ا.د.ه. خبر شهادت ها #داغ شد بر دل #تاریخ...❤️

🍂 رمز عملیات هایتان #یازهرا بود و فرمانده امام زمان اما حالا، دین را #قربانی خواسته هایشان کردند و #اعتقاد مردم را نشانه گرفته اند که مردم هم از #خدا شوند و هم از خرما...

🍂 وصیت هایتان #قاب شد بردیوار اما چادرها خاکی می شود و حجاب ها، سرخی خونتان را کدر می کند. آه که که این قصه ی پر غصه #گلایه پایانی ندارد...

شهیدجان، برگرد، بیسیم ات راهم بیاور. حاج #همت و ح.ا.ج ق.ا.س.م را هم صدا کن. بیا و نجات بده. کم کم هم #شهر سقوط می کند هم ایمانمان...


🕊 به مناسبت سالروزشهادت
#شهیدغلامعی_پیچک

📅تاریخ تولد:۱۳۳۸
📅تاریخ شهادت:۲۰ آذر ۱۳۶۰
🥀مزارشهید؛بهشت زهرا

#گرافیست_الشهدا

👇👇
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
📡 @shohada72_313
#قاب_ماندگار
دو رفیق و هم رزم در تلاشند تا موهای سر فرمانده‌ی "گردان حبیب ابن مظاهر" را اصلاح کنند. "محسن وزوایی" که خیلی به برهنه نبودن بدنش حساس بود ، وقتی دید رفیق دیگری لنز دوربین را به سمتش گرفته ، به تکاپو افتاد که عکاس را ناکام بگذارد اما رفقا مانع شدند و آخرش این نما به یادگار ماند.

از راست "عابدین وحیدزاده" "شهید محسن وزوایی" فرمانده‌ ی "گردان حبیب ابن مظاهر" و "حسین خالقی".


#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است👇
📡 @shohada72_313
هر که
در محفل ما گرد آید

لقب مرد
به او خواهیم داد.....
#قاب_فرزندان_روح‌الله
تصاویری از حضور نوجوانان در #دفاع_مقدس

#ابنائ‌الخمینی

☑️ باما همراه باشید با مطالب مذهبی ، سیاسی ، روشنگری ، بصیرت افزایی و شهدایی

@shohada72_313
خوشا آنان‌که
با ایمان و اخلاص؛
حریم دوست بوسیدند و رفتند ...

۱۲ اسفند ٦٤
سلیمانیه - عراق
منطقه عملیاتی والفجر ۹
عکاس : امیرعلی جوادیان
.
#مردان_بی_ادعا
#جبهه_و_جنگ
#قاب_ماندگار
#سلیمانیه
#دفاع‌_مقدس

☑️ باما همراه باشید با مطالب مذهبی ، سیاسی ، روشنگری ، بصیرت افزایی و شهدایی

@shohada72_313
#قاب_ماندگار

همون دو سه خطِ اولِ
صفحه یِ صد و چهلمِ
کتابِ " نور جهان " که نوشته بود:

" بازتاب آسمان
در مردمک دیدگان
سبب پدید آمدن نگاه ها می‌شود "

|راست می‌گفت| ...

@shohada72_313
🔳 #قاب_ماندگار


📜دفترچه وصیت نامه شهید کشف شده در عملیات #تفحص_شهدا

💐امام خمینی(ره):
این وصیت نامه هایی که این عزیزان می نویسند مطالعه کنید، پنجاه سال عبادت کردید و خدا قبول کند ،یک روز هم یکی از این وصیت نامه ها رو بگیرید و مطالعه کنید و فکر کنید.

#جستجوگران_نور
@shohada72_313
#قاب_ماندگار

پلاک ای حامل نام شهیدان
پلاک ای مست از جام شهیدان

پلاک ای آخرین حرف و نشانه
حدیث جبهه و رزم شبانه

چه زیبا خفته در آغوش یاری
پر از شعری و لب خاموش داری

@shohada72_313
#قاب_‌ماندگار

- عزیزم اینجا چه می‌کنی؟
لبخندی بر صورت آسمانیش جاری شد،
سرش را با معصومیتی ازلی به زیر انداخت
+ عاشقـم!!!

آنقدر کوچک بود
که پاسخش من را مبهوت کند ...
- عاشـق کی؟!
+ معلومه، عاشق امام!

لحظه‌ای ترنم زیبای اشک در چشمانش
جاری شد، انگار موجی از نور، قطراتِ
اشکش را به آسمان متصل می کرد ...

- کجا می روی؟
+ ان‌شاءالله می‌ریم تا راه ڪربلا باز بشه!

عکسی به یادگار از صورت نیلگونش گرفتم،
اما لحظاتی بعد وقتی با پیکری که نقش هزار
زخم را بر خود داشت روبرو شدم، چشمانم به
اشک نشست و شانه هایم بی امان لرزید ...

نازنینم . . .
حالا دیگر قول می‌دهم که مبهوت نشوم،
حالا می‌فهمم برای عاشق، ماندن جایز نیست،
ولی چه زود به دیدار معشوق شتافتی،
حالا دیگر راه ڪربلا باز شده،
بی علت نبود امام عاشـق شما بود ...

راوی: عکاس دفاع مقدس
سید مسعود شجاعی طباطبایی

#تیرماه_۱۳۶۵
#عملیات_ڪربلای_‌یک


@shohada72_313
تقدیم به #همسران_صبور_شهدای_مدافع_حرم

با شوق می‌گویم برایش: #همسرم بود
با دست‌های خالی‌اش نان آورم بود
🔹
تا آسمان پرواز می‌کردم کنارش
تا اوج خاکی بودنش بال و پرم بود
🔹
مثل خودت یک جفت چشم منتظر داشت
در هر نگاهش ترس رفتن در سرم بود
🔹
با شوق می‌گویم برایش: #همسرم بود
محبوب من #مجنون_زینب(س)، سرورم بود
🔹
در #سجده‌هایش از خدا #پرواز می‌خواست
در #جانمازش ردّ چشمان ترم بود
🔹
راضی شدم راهی شود...از من بِبُرد
راضی شدم... با این که نیم دیگرم بود
🔹
ذکرش همیشه نام #زینب(س) بود
مثل #عباس(ع)، بابایت #نگهبان_حرم بود
🔹
می‌گویم از تنهایی شب‌های خانه
تا صبح #قاب_عکس‌هایش در برم بود
🔹
به یاد همسران صبور #شهدای_مدافع_حرم

🌹 #کانال_زندگی_به_سبک_شهدا🌹
♥️✧❥꧁♥️꧂❥✧♥️

@shohada72_313
#قاب_ماندگار
ای گل
بگو که
فصل شکوفایی ات
کجاست؟

گم کرده ام
میان زمستان،
بهار را...

#شهید_مهدی_سیاه‌نوری
@shohada72_313
#قاب_خاطرات

حیفِ نوکر نیست
با مرگ طبیعی جان دهد؟!

هیچ مرگی جز
#شهادت نیست شَانِ نوکرت...

#شهید_عبدالرضا_مجیری
#هویزه

@shohada72_313
#قاب_ماندگار

من گم شدم
تو آینه ای
گم نمی شوی
وقتش شده
بیایی و پیدا کنی مرا...

@shohada72_313
#قاب_ماندگار

دل بستن یا دل تنگ شدن برای یار، گاهی اوقات عطشِ دیدنش را بیشتر می کند، گاهی هم حتی یک عکس آدم را هوایی می کند
#عاشق بودن یعنی همین، آری یعنی همین که دلَت گرفت، فکر کردن به معشوق آرامَت کند...

#برادران_شهید
#سیدمجتبی_امیری
#سیدمرتضی_امیری
#قاب_ماندگار

با خنده ای که عکس تو در بر گرفته است

دیوار خانه چهره ی دیگر گرفته است

بعد از تو برق شور و شعف را هجوم اشک

از چشم های خسته ی مادر گرفته است

#شهید_رامین_کریمی
محل مزار: امامزاده محمد کرج
محل شهادت: سرپل ذهاب
تولد: ۱۳۴۰
شهادت: ۱۳۶۰
#قاب_ماندگار

ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم
ای بیخبر ز لذت شرب مدام ما

هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به #عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما....
#حافظ

@shohada72_313
#قاب_ماندگار

به تاریخ سال های دفاع برادر به برادر نامه داد: "این سلام مرا به مادر برسان تمام."
برادر به برادر جواب نامه داد: "تو خوب میدانی که اینجا #کربلاست، پرستوی دلم فصلِ کوچ کردنش رسیده، برادر خبر کوچ مرا به مادر برسان تمام."

سمت چپ: برادر بزرگتر شهید فضل الله شیرین آبادی فراهانی
محل شهادت فاو، والفجر ۷، مفقود الاثر

سمت راست: شهید فتح الله شیرین آبادی فراهانی
محل شهادت شلمچه، کربلای ۵

مزار دو برادر: قطعه ۵۳، ردیف ۲۹ و ۳۰، شماره ۱۸

@
Ещё