🌷اصل قضیه آرمان اسلام است و هرکس به اندازه ای که ملتزم به اسلام باشد و #به_اندازه_شناخت_و_درک_خودایمان را از عقل وارد قلب خود کند، به راحتی به فرمان #ولیّ_زمان خود لبیک می گوید. در زمان #امام_حسین(ع) نیز مسلمان زیاد بود و کسانی هم که مقابل امام(ع) ایستادند، مسلمان بودند و به قصد اجر معنوی بر امام معصوم شمشیر کشیدند.
🍃🌸سیدالشهدا(ع) در کربلا فرمودند: «دین در دهان دینداران مثل آب دهان می چرخد تا زمانی که بلا پیش نیامده است؛ اما زمان ابتلا دینداران بسیار کم هستند» و ما می بینیم که 👈 از میان آن همه مسلمان فقط 72 نفر امام معصوم(ع) را یاری می کنند.!!!
اوایل غائله سوریه ، چند بار شاهد بحثهای تند بین محمودرضا با کسانی بودم که سعی میکردن قانعش کنن قصه حضور در سوریه اشتباهه ، اما امروز یه پایِ خودشون سوریه است. نه اینکه چون برادرم بود اینو میگم ؛ یکی از چیزایی که محمودرضا رو بزرگ میکنه اینه که #به_موقع_تشخیص داد .!
📹 نماهنگ | شهریار دورانها 🔺️ رهبرانقلاب: در همان اوقاتیکه عزاداری و شعرخوانی برای #امام_حسین(ع) ممنوع بود؛شهريار ميگويد: بجز از علی که آرد پسری ابوالعجایب كه علم كند به عالم شهدای كربلا را
🗓 ۲۷شهریور؛ روز شعر و ادب پارسی و روز بزرگداشت استاد #شهریار
مدتی بود که زیارت عاشورای لشکر تعطیل شده بود. حاج قاسم مرا دید و پرسید: پس زیارت عاشورا چه شده؟ گفتم به علت نبود مداح خوش صدا تعطیل است. حرفم را برید و گفت: این هم شد دلیل. در جبهه اسلام، عَلَم زیارت عاشورا نباید بر زمین بماند. از آن به بعد، هر وقت می آمد و می دید که لنگ مداحیم، خودش میکروفون را بر می داشت و شروع می کرد : السلام علیک یا ابا عبد الله
برگزاری هیأت ومراسم عزاداری در دهه اول محرم، برایش از #اهم_واجبات به شمارمیآمد وسنگ تمام میگذاشت، اما کیفیت اجرای آن برایش خیلی مهم تر بود. طوریکه میتوان ازهیأت عاشقان ثارالله (ع)، لشکر «۸ نجف اشرف» ، بهعنوان یک الگوی نمونه عزاداری نام برد. از چند وقت پیش بزرگ ترها و معتمدین خود را در لشکر خبر میکرد؛ چندتا بسیجی و یکی،دوتا پیرغلام امام حسین(ع) . بعدهم تقسیم کارمیکرد. «حاج حسین ، حاج عباس، سیدناصر، حاج فاضل، حاج رضا ،حاج غلامعلی، حاجآقا جنتیان، برادر احمدپور» و بسیجیها،هرکدام براساس #تخصص و توانشان، مسئولیتی را برعهده میگرفتند. آنها هم حاجی را خوب میشناختند؛ باوجود #اخلاص و #صبر، اما جدی ، #منظم و ریزبین . اول کار تذکرات را میداد، سخنران و تک تک موضوعات و مطالب قابل بحث برایش خیلی مهم بود و میگفت : انقلاب ما بر گرفته از #قیام_امام_حسین_ع وهمین مراسمها بود و تداوم آن هم منوط به آن است؛ پس باید محتوای این مراسمها قوی باشد. #احترام به عزاداران از بزرگ ترها گرفته تا اطفال و حتی همسایگان #مسیحی نیز از توصیههای ویژه اش بود . معمولا خودش #دم_در_میایستاد و همه چیز را با دقت کنترل میکرد، البته مدیریتش هم اینگونه بود و همه میدانستند کارشان را باید به بهترین شکل انجام دهند . دیگر نیازی به تذکر مجدد نبود و کمتر به او مراجعه میشد.
🌺جان #امام_حسین (ع) دعا کن من به عنوان یک فرمانده با ترکش #شهید نشم، تا روز قیامت شرمنده نیروهایی که با توپ #شهید شدهاند باشم، دعا کن من هم گلوله توپ نصیبم شود، اگر میخواهی دعا کنی، دعا کن بسوزم ... 🌷چند روز بعد در ٢۴ سالگی اش، درست چند روز قبل از مراسم خواستگاری اش، همان شد که خودش میخواست، تکه تکه و سوخته، پیکرش را از روی #انگشتر هدیه مادر #شناسایی کردند، تکه ای از دستش را کمی بعد از شهادت و فرستادن پیکر به تهران یافتند و آن تکه را در همان حوالی #شهادتش در یکی از روستاهای #سرپل_ذهاب به سمت پادگان ابوذر دفنش کردند، ❤️کنار همان جادهای که زائران کربلا از آن میگذرند و خاک اتوبوس ها بر روی سنگ مزار غریبش می نشیند.
🔸«یک بار یکی از بچهها آمد و به ما گفت که #ان_شاء_الله ما تا ۴۵ #روز دیگر میرویم #ایران. درحالیکه آن موقع هنوز هیچ خبری از #اعلام_آزادی_اسرای_ایرانی نشده بود . بچهها سر به سرش گذاشتند و شوخی کردند.این برادر رزمنده یک #آدم_مؤمنی بود که ما قبولش داشتیم.
به او گفتیم حالا گیریم #آزاد هم شدیم. اگر #برویم_ایران،تو میخواهی رسیدی خانهات،چه کار بکنی؟
🌹سه چهار روز بعد ایشان از دنیا رفت...در همان روزی که دوستمان از دنیا رفت😔 یک #سرتیپ_عراقی مسئول کل #اردوگاهها که معمولاً ۶ ماه یکبار توی اردوگاهها سرکشی میکرد و بسیار هم مغرور بود،آمد.یک سربازی به او گزارش کرد که امروز یک #نفر_مرده...! نمیدانم چطور شد که آن #ژنرال عراقی گفت:برویم ببینیمش..همه تعجب کردندچون چنین مقامی هیچ وقت برای دیدن #جنازهی_اسیر اقدام نمیکرد.🤔ملحفه راخودش از روی #پیکر_شهید کنار زد..ما خودمان هم منظرهای که دیدیم را باور نکردیم. #چهره_شهید خیلی حالت عجیبی پیدا کرده بود. انگار آنجا را با چیزی #روشن کرده بودند. چهره سفید و #نورانی و براق هرکسی که آنجا #چهره_شهید را دید اصلاً انگار از این رو به آن رو شد. تا مدتی حالت چهرهاش را فراموش نمیکردیم.
🌹همان موقع که همگی چهره دوست #شهیدمان را دیدیم ، آن #سرتیپ_عراقی یک #سیلی_محکم زد توی گوش #سربازش که کنار ایستاده بود و گفت: «لا بالموت...هذا شهید... والله الاعظم هذا شهید...»
دیگر باورش شده بود که این #شهید است و از آنجا آن #بعثی هم زیر و رو شده بود،گفت: «برای این #شهید باید #چهل_و_پنج روز #عزاداری کنید و دستور میدهم بدنش را دور تا دور #اردوگاه سه بار تشییع کنید.» او که اینها را میگفت #بچه_هاگریه میکردند.😭 اتفاق عجیبی بود بعد یکی از #ایرانیها رفت و گفت ما چهل و پنج روز نمیتوانیم #عزاداری کنیم. #افسر_بعثی گفت: چرا؟ جواب دادند: چون ما #چهل روز دیگر #میرویم_ایران.
گفت: شما از #کجا این حرف را میزنید؟ جواب داد: خود این #شهید_قبل از #شهادتش گفته. افسر بعثی گفت:😭 «اگر او گفته پس درست است.»