مرزها برای ما معنایی ندارند!
الهه عیسی زاده
"الف" برای کار در هفت سوپرمارکت، لباس فروشی و خرازی درخواست میدهد. همگی رد میشوند. چند مورد دیگر را هم امتحان میکند. بازهم رد میشود. برای جابهجایی وسایل، رزومه میخواهند و درنهایت با جمله «متاسفانه رزومه شما مورد قبول نیست»، رد میکنند.
"الف" مهاجر است. موهایش مشکیست و خوشبختانه پوست روشنش ارجحیت دارد به همین ترکیب با پوست تیره. مهاجرها هم به هرحال ردهبندی دارند. دختر که باشد مقبول تر است. که بازهم پسر با پوست روشن برتری دارد به دختری سیاهپوست از آفریقای جنوبی. مهاجر براساس «بستهبندی» ظاهریش قضاوت میشود.
اگر موطلایی همان شغل را بخواهد که چه بهتر. دیگر اصلا به زحمت بررسی ِ بستهبندی مهاجر نمیرسد. به هرحال اروپایی قابل اعتمادتر است.
آنوقت این میشود که الف یک تابستان، دوشنبه تا جمعه را در شهر خودش زندگی میکند، جمعه شب راه میافتد که شش ساعت بعد برسد به شهر دیگری که برای آخرهفتهها خوشبختانه کار پیدا کردهاست. جمعه آخر شب میرسد، شنبه و یکشنبه پنج صبح تا شیش بعدازظهر کار میکند که یکشنبه هشت شب بعد از کار دوباره برگردد شهر خودش که دوشنبه صبح سر کلاس باشد.
آلمان به دانشجوهای مهاجردرمقطع لیسانس و فوق لیسانس بورسیه نمیدهد. درحالیکه اروپاییها ماهانه سیصد یورو کمک هزینه دانشجویی دریافت میکنند. اجازه کار هم تا سقف محدودیست ماهی چهارصد و پنجاه یورو که بیش از آن باید چهل درصد درآمد را مالیات دهد. در حالیکه یک دانشجو ماهانه حداقل ششصد یورو خرج دارد. با این وضعیت ارز از ایران که دیگر پولی نمیرسد، سختی درس و دانشگاه و زندگی و زبان و هوای خفه دم غروب غربت هم هیچ، دانشجوی مهاجر باید بین دو ترم را آنقدر کار کند که برای تمدید ویزا دوباره پولهایش جمع شود که برود برای سال بعد دوباره با منت ویزا بدهند و تحقیر کنند. در وطن که وضعیت خوب نیست، اما جای دیگر بودن هم کم درد ندارد.
داربست.
#مهاجرت_اجباری_تبعیض@Shbazneshasteganir