سرنوشتی که جامعه سنتی به زن عرضه میکند، ازدواج است.
اغلب زنان، امروزه نیز یا شوهر کردهاند، شوهر کرده بودهاند، آماده ازدواج میشوند یا از اینکه ازدواج نکردهاند رنج میبرند.
زن مجرد، خواه محروم مانده از پیوند، خواه طغیان کرده بر آن، و یا حتی بی اعتنا به این نهاد، براساس ازدواج تعریف میشود.
"امروزه هم ازدواج" در درجه اول به نحو بسیار آمرانهتری خود را به دختر جوان تحمیل میکند تا به مرد جوان.
هنوز قشرهای اجتماعی بسیاری وجود دارند که در آنها هیچ گونه چشمانداز دیگری به دختر عرضه نمیشود؛
زن مجرد در میان روستاییان، نوعی مطرود است،
خدمتکار پدر، برادر یا شوهر خواهر باقی میماند،
مهاجرت به شهرها برایش چندان مقدور نیست.
ازدواج، ضمن اینکه او را به خدمت مردی در میآورد، او را صاحب کانون خانوادگی میکند.
در برخی محیطهای بورژوایی، هنوز هم دختر را ناتوان از آنکه معاش خود را تامین کند، باقی نگه میدارند:
دختر فقط میتواند زندگی انگلواری در خانواده پدری داشته باشد یا در خانواده بیگانه وضعیت پستتری بپذیرد.
حتی در موردی که دختر از بند رسته باشد،
امتیاز اقتصادی که مردها در اختیار گرفتهاند،
او را بر آن میدارد ازدواج را بر حرفهای ترجیح دهد:
به دنبال شوهری میگردد که موقعیتش برتر از موقعیت خودش باشد،
امیدوار است که در این موقعیت،
شوهر سریعتر از او پیشرفت حاصل کند،
و بهجایی که دسترسی زن نیست، برسد.
هنوز هم مثل گذشته میپذیرند که عمل عاشقانه از جانب زن،
خدمتی است که به مرد میکند؛
مرد لذت میبرد و در عوض باید جبران کند.
پیکر زن چیزی است که خریداری میشود،
برای زن، پیکر معرف سرمایهای است که او اختیار بهرهبرداری از آن را دارد.
زن گاهی برای مرد جهیزی میآورد،
و اغلب هم ملزم میشود یک کار خانگی انجام دهد:
به مراقبت از خانه میپردازد،
بچهها را بزرگ میکند،
در هر حال حق دارد که بگذارد از او نگهداری شود و اخلاق سنتی حتی او را به این کار تشویق میکند.
به خصوص چون کارهای زن بی اجر است، و اجرت کمی به آنها تعلق میگیرد.
طبیعی است که این سهولت،
زن را وسوسه کند؛
ازدواج کسب و کاری با منفعتتر از بسیاری کارهای دیگر است.
@sazochakameoketab 🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂از کتاب "جنس دوم"
نوشته :
#سیمون_دوبووار