کاخ هشتبهشت که روزگاری زیباترین کاخ عالم هم نامیده میشد،در سال ۱۰۸۰ هجری و به روزگار شاه سلیمان صفوی در نزدیکی باغ بلبل ساخته شد.
باغ وسیعی که عمارت در آن واقع شده جزئی از باغ بزرگ نقش جهان بودهاست که شاه اسماعیل اول احداث کرد و در زمان جانشینان او بخصوص شاه عباس اول به قطعات متعددی تقسیم شد. باغ هشت بهشت در زمان شاه صفی وجود داشته است و در دوره دو شاه بعدی یعنی شاه عباس دوم و شاه سلیمان بر درختان این باغ زیبا افزودند. لازم است ذکر شود کوشک باغ متعلق به زمان شاه سلیمان صفوی میباشد که در آن دوره باغ تکمیل و اصلاح گردید و در سال ۱۰۸۰ هـ. ق که با سومین سال سلطنت شاه سلیمان صفوی مقارن بود، به اتمام رسید و به گفته برخی تاریخدانان این باغ نشیمن هشت سوگلی حرم پادشاه بوده است، که ۴ نفر در طبقة همکف و ۴ نفر دیگر در طبقه اول سکنی گزیده بودند.
این بنای دو طبقه با طاقهای زیبا و تزئینات فراوان یکی از نمونههای درخشان معماری عصر صفویه به شمار میرود. این قصر از همان ابتدای احداث «کاخ هشت بهشت» «هشت به هشت» و «هشت در بهشت» نامیده میشدهاست.
قسمت واقعی عشق، همین است. عشق، حبس شدن نفس در سینه با دیدن یا شنیدن معشوق نیست. هیجان نیست. آرزوی هر لحظه هم آغوشی نیست. بیدار نشستن شبانه با رویای بوسه باران کردن تن معشوق نیست. خشمگین نشوید. اما اینها عشق نیست. عشق آن احساسی است که وقتی زلزلهی عاشقی به پایان رسید، در ما باقی میماند. هیجان انگیز نیست، میدانم. اما واقعی است.
در ابتدای عاشقی (عشق رمانتیک)، نوعی جنون و دیوانگی تو را گرفتار خود میکند. مانند زلزله تو را میلرزاند و سپس آرام میشود. زمانی که آرام گرفتی، باید تصمیم بگیری. باید تصمیم بگیری که آیا واقعاً ریشههای شما چنان به هم گره خورده است که نتوانید با هم نبودن را تصور کنید؟
قسمت واقعی عشق (عشق کامل)، همین است. عشقِ (کامل)، حبس شدن نفس در سینه با دیدن یا شنیدن معشوق نیست. هیجان نیست. آرزوی هر لحظه هم آغوشی نیست. بیدار نشستن شبانه با رویای بوسه باران کردن تن معشوق نیست. خشمگین نشوید. اما اینها عشق نیست.
عشقِ (کامل) آن احساسی است که وقتی زلزلهی عاشقی (دوران عشق رمانتیک) به پایان رسید، در ما باقی میماند. هیجان انگیز نیست، میدانم. اما واقعی است.
عمیق نفس کشیدن را بیاموز؛ در هنگام غذا خوردن طعم غذا را دریاب و هنگامی که به خواب میروی بهواقع بخواب. با تمام توان بکوش تا زندگی کنی و وقتی میخندی با تمام وجود بخند.
بیوگرافی #حسین_پناهی حسین پناهی دژکوه (زادهٔ ۱۳۳۵ (با محاسبه از روی DNA سال ۱۳۳۹) دژکوه – درگذشتهٔ ۱۳۸۳ تهران) شاعر،نویسنده، کارگردان و بازیگر ایرانی بود
زمینه فعالیت شعر، نویسندگی، بازیگری، کارگردانی تولد۶ شهریور ۱۳۳۵ (با محاسبه از روی دیانای سال ۱۳۳۹) بخش سوق، شهرستان کهگیلویه،ایران والدین ماه کنیز، علیپناه پناهی مرگ۱۴ مرداد ۱۳۸۳ (۴۸ ساله)تهران محل زندگی تهران مدفن سوق،کهگیلویه و بویر احمد،ایران ملیت ایرانی پیشه بازیگر،کارگردان،نویسنده،شاعر سالهای فعالیت۱۳۶۰ تا ۱۳۸۳ #فرزندان #لیلا_پناهی #آنا_پناهی #سینا_پناهی
جوانی حسین پناهی در ۶ شهریور ۱۳۳۵ در روستای دژکوه از توابع شهر سوق از توابع شهرستان کهگیلویه در استان کهگیلویه و بویراحمد زاده شد. پس از اتمام تحصیل دربهبهان به توصیه و خواست پدر برای تحصیل به مدرسهٔ آیتالله گلپایگانی رفت و بعد از پایان تحصیلات برای ارشاد و راهنمایی مردم به محل زندگیاش بازگشت. چند ماهی در کسوت روحانیت به مردم خدمت کرد تا اینکه زنی برای پرسش مسئلهای که برایش پیش آمده بود پیش حسین رفت و از حسین پرسید که فضلهٔ موشی داخل روغن محلی که حاصل چند ماه زحمت و تلاشم بود افتاده است، آیا روغن نجس است؟ حسین با وجود اینکه میدانست روغن نجس است (روغن محلی معمولاً در تابستان از حرارت دادن کره به دست میآید و در هوای آزاد و با توجه به گرم بودن هوا در تابستان روغن همیشه به صورت مایع است)، ولی این را هم میدانست که حاصل چند ماه تلاش این زن روستایی، خرج سه چهار ماه خانوادهاش را باید تأمین کند، به زن گفت نه همان فضله و مقداری از اطراف آن را دربیاورد و بریزد دور، روغن دیگر مشکلی ندارد. بعد از این اتفاق بود که حسین علیرغم فشارهای اطرافیان نتوانست تحمل کند که در کسوت روحانیت باقی بماند. این اقدام حسین به طرد وی از خانواده نیز منجر شد. حسین به تهران آمد و در مدرسهٔ هنری آناهیتا چهار سال درس خواند و دوره بازیگری ونمایشنامهنویسی را گذراند.
پناهی بازیگری را نخست از مجموعه تلویزیونی محله بهداشت آغاز کرد. سپس چند نمایش تلویزیونی با استفاده از نمایشنامههای خودش ساخت که مدتها در محاق ماند.
با پخش نمایش «دو مرغابی در مه» از تلویزیون که علاوه بر نوشتن و کارگردانی خودش نیز در آن بازی میکرد، خوش درخشید و با پخش نمایشهای تلویزیونی دیگرش طرف توجه مخاطبان خاص قرار گرفت.
نمایشهای دو مرغابی در مه و یک گل و بهار که پناهی آنها را نوشته و کارگردانی کرده بود، بنا به درخواست مردم به دفعات از تلویزیون پخش شد. در دهه شصت و اوایل دهه هفتاد، او یکی از نوآورترین نویسندگان و کارگردانان تلویزیون بود.
به دلیل فیزیک کودکانه و شکننده، نحوه خاص سخن گفتن، سادگی و خلوصی که از رفتارش میبارید و طنز تلخش بازیگر نقشهای خاصی بود. اما حسین پناهی بیشتر شاعر بود؛ و این شاعرانگی در ذرهذره جانش نفوذ داشت. نخستین مجموعه شعر او با نام من و نازی در ۱۳۷۶ منتشرشد، این مجموعهٔ شعر تاکنون بیش از شانزده بار تجدید چاپ شد و به شش زبان زندهٔ دنیا ترجمه شدهاست
وی در ۱۴ مرداد ۱۳۸۳ در سن ۴۸ سالگی درگذشت و در قبرستان شهر سوق (واقع در استان کهگیلویه و بویر احمد) به وصیت خود ایشان به خاطر اینکه مادرش در آنجا دفن شده است به خاک سپرده شد @sazochakameoketab 🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂
خلبان برجستهٔ نیروی هوایی شاهنشاهی ایران و بنیانگذار و سرپرست تیم آکروجت تاج طلایی و از خلبانان ویژه نیروی هوایی ارتش ایران پیش از انقلاب اسلامی بود. از او به عنوان یکی از بهترین خلبانان عصر خود نام میبرند. آخرین درجهٔ وی در ارتش شاهنشاهی ایران، درجهٔ سپهبدی بود که بدون هیچ اتهامی به دست انقلابیون سال ۵۷ تیرباران شد ! @sazochakameoketab 🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂
این گنجینه که از #دستبند و #بازوبند ، #پلاک_های#طلا و #نقره با نقش برجسته ، #ارابه_طلایی با چهار #اسب و دیگر قطعات زیبا و هنرمندانه تشکیل شده، متعلق به #دوران#هخامنشی (چهار تا پنج قرن پیش از میلاد) است. بین سالهای ۱۸۷۶تا ۱۸۸۰ در #نیایش_گاهی در منطقه #تخت#قباد در نزدیکی رود جیحون (آمودریا نام باستانی) در تاجیکستان امروزی توسط جویندگان گنج پیدا شد.
انتقال این گنج دوران هخامنشی به #موزه_انگلیس نیز خود داستانی دارد. در اواخر قرن نوزدهم، یک #فرمانده_ارتش#انگلیس#کاپیتان_برتون گروهی از #بازرگانان را که در راه میان #پیشاور به #کابل ، به دست راهزنان اسیر شده بودند نجات داد. به این ترتیب گنج آمو دریا که همراه بازرگانان بود، آشکار شد. او بخشی از اشیاء آن گنجینه را از آنها خرید و به انگلیس برد، که سپس به موزه انگلیس منتقل شد. این گنجینه زمانی کامل تر شد که #سراگوستوس_فرانک مدیر موزه انگلیس تکه هایی از آن ها را از #بازارهایی در #راولپندی#پاکستان و در نقاطی از #هند خرید و به موزه انگلیس برد.
#ارابه_ای ساخته شده از #زر در موزه انگیس نگهداری می شود. این ارابه، به طول ۱۸.۸سانتیمتر، از آثار به جا مانده از دوره هخامنشی است که در تاجیکستان پیدا شده است. هر دو فرد درون ارابه لباس #مادها را به تن دارند. هر دو دارای #کلاه و #آستین_های_چسبیده هستند. در درون ارابه جایگاه نشستنی برای شخصی که جامه بلند تری به تن دارد، تهیه شده. در جلوی ارابه که شکل ذوزنقه دارد (به صورت نا آشنایی بخش بالایی طولانی تر از بخش پایینی است) ،
صورتی از #نقشهای_مصری به چشم میخورد. #اسبها کوچک هستند (سایز کوچک) و در کل تنها ۹ عدد از پاهای آنها سالم مانده است. این ارابه شباهت زیادی به ارابه #داریوش ، که در #مهرهای نگهداری شده در موزه انگلیس است، دارد. #دستبند_طلا با نقش #شیردال ساخت سده ی چهارم یا پنجم پیش از میلاد که در تاجیکستان کشف شده است. این اثر بخشی از گنجینه ی آمو دریا، مهم ترین مجموعه ی طلا و نقره ی به جا مانده از دوره ی هخامنشی، است که اکنون در موزه انگلیس قرار دارد. این دستبند یا بازوبند که عرض آن ۱۱٫۵۷ و ارتفاع آن ۱۲٫۸ سانتی متر است، یک قطعه ی مشابه نیز دارد که در #موزه_ی_ویکتوریا و #آلبرت#لندن نگهداری می شود. این دستبند، مشابه به دستبند هایی است که به عنوان هدیه به #تخت_جمشید آورده می شده و در نقش برجسته های مراسم که در دیوارهای تخت جمشید به تصویر کشیده شده است نیز به چشم می خورد. بر اساس نوشته های #گزنفون، نویسنده ی #یونانی (متولد حدود ۴۳۰ پیش از میلاد)، بازوبند از جمله اشیایی بوده که به عنوان #هدیه_ی_افتخار در #دستگاه_حکومتی_هخامنشی به کار می رفته. #بخش_های_تو_خالی که در حلقه ی این بازوبند و در بالهای شیردال ها به چشم می خورد، قبلا با #شیشه یا #سنگ_های گرانبها پر بوده که به مرور زمان کنده شده اند. این #سردیس به بلندی ۱۱٫۳ سانتی متر متعلق به گنجینه ی آمودریا از دوره ی هخامنشی است. این اثر که جنس آن طلاست در #تخت_کواد ( #قباد ) تاجیکستان بافته شده و اکنون در موزه انگلیس نگهداری می شود. گنجینه ی آمودریا مهمترین مجموعه ی آثار با جنس طلا و نقره است که از دوره ی هخامنشی به جا مانده است. این گنجینه در ساحل رود آمودریا (جیحون) یافته شده و بیشتر آثار آن متعلق به سده ی چهارم و پنجم پیش از میلاد است. بیشتر آثار این مجموعه دارای سبکی است که به عنوان سبک شناخته شده در دربار هخامنشی مشهور است. البته این سردیس ممکن است که یک تولید محلی باشد. این اثر #صورت_جوان_بدون_ریشی را نشان می دهد که گوشهایش نیز (برای گوشواره) سوراخ شده بوده. ممکن است این سردیس بخشی از مجسمه ای باشد که جنس دیگری مانند چوب داشته است.
بیوگرافی #حسین_پناهی حسین پناهی دژکوه (زادهٔ ۱۳۳۵ (با محاسبه از روی DNA سال ۱۳۳۹) دژکوه – درگذشتهٔ ۱۳۸۳ تهران) شاعر،نویسنده، کارگردان و بازیگر ایرانی بود
زمینه فعالیت شعر، نویسندگی، بازیگری، کارگردانی تولد۶ شهریور ۱۳۳۵ (با محاسبه از روی دیانای سال ۱۳۳۹) بخش سوق، شهرستان کهگیلویه،ایران والدین ماه کنیز، علیپناه پناهی مرگ۱۴ مرداد ۱۳۸۳ (۴۸ ساله)تهران محل زندگی تهران مدفن سوق،کهگیلویه و بویر احمد،ایران ملیت ایرانی پیشه بازیگر،کارگردان،نویسنده،شاعر سالهای فعالیت۱۳۶۰ تا ۱۳۸۳ #فرزندان #لیلا_پناهی #آنا_پناهی #سینا_پناهی
جوانی حسین پناهی در ۶ شهریور ۱۳۳۵ در روستای دژکوه از توابع شهر سوق از توابع شهرستان کهگیلویه در استان کهگیلویه و بویراحمد زاده شد. پس از اتمام تحصیل دربهبهان به توصیه و خواست پدر برای تحصیل به مدرسهٔ آیتالله گلپایگانی رفت و بعد از پایان تحصیلات برای ارشاد و راهنمایی مردم به محل زندگیاش بازگشت. چند ماهی در کسوت روحانیت به مردم خدمت کرد تا اینکه زنی برای پرسش مسئلهای که برایش پیش آمده بود پیش حسین رفت و از حسین پرسید که فضلهٔ موشی داخل روغن محلی که حاصل چند ماه زحمت و تلاشم بود افتاده است، آیا روغن نجس است؟ حسین با وجود اینکه میدانست روغن نجس است (روغن محلی معمولاً در تابستان از حرارت دادن کره به دست میآید و در هوای آزاد و با توجه به گرم بودن هوا در تابستان روغن همیشه به صورت مایع است)، ولی این را هم میدانست که حاصل چند ماه تلاش این زن روستایی، خرج سه چهار ماه خانوادهاش را باید تأمین کند، به زن گفت نه همان فضله و مقداری از اطراف آن را دربیاورد و بریزد دور، روغن دیگر مشکلی ندارد. بعد از این اتفاق بود که حسین علیرغم فشارهای اطرافیان نتوانست تحمل کند که در کسوت روحانیت باقی بماند. این اقدام حسین به طرد وی از خانواده نیز منجر شد. حسین به تهران آمد و در مدرسهٔ هنری آناهیتا چهار سال درس خواند و دوره بازیگری ونمایشنامهنویسی را گذراند.
پناهی بازیگری را نخست از مجموعه تلویزیونی محله بهداشت آغاز کرد. سپس چند نمایش تلویزیونی با استفاده از نمایشنامههای خودش ساخت که مدتها در محاق ماند.
با پخش نمایش «دو مرغابی در مه» از تلویزیون که علاوه بر نوشتن و کارگردانی خودش نیز در آن بازی میکرد، خوش درخشید و با پخش نمایشهای تلویزیونی دیگرش طرف توجه مخاطبان خاص قرار گرفت.
نمایشهای دو مرغابی در مه و یک گل و بهار که پناهی آنها را نوشته و کارگردانی کرده بود، بنا به درخواست مردم به دفعات از تلویزیون پخش شد. در دهه شصت و اوایل دهه هفتاد، او یکی از نوآورترین نویسندگان و کارگردانان تلویزیون بود.
به دلیل فیزیک کودکانه و شکننده، نحوه خاص سخن گفتن، سادگی و خلوصی که از رفتارش میبارید و طنز تلخش بازیگر نقشهای خاصی بود. اما حسین پناهی بیشتر شاعر بود؛ و این شاعرانگی در ذرهذره جانش نفوذ داشت. نخستین مجموعه شعر او با نام من و نازی در ۱۳۷۶ منتشرشد، این مجموعهٔ شعر تاکنون بیش از شانزده بار تجدید چاپ شد و به شش زبان زندهٔ دنیا ترجمه شدهاست
وی در ۱۴ مرداد ۱۳۸۳ در سن ۴۸ سالگی درگذشت و در قبرستان شهر سوق (واقع در استان کهگیلویه و بویر احمد) به وصیت خود ایشان به خاطر اینکه مادرش در آنجا دفن شده است به خاک سپرده شد @sazochakameoketab 🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂
افتخار همه آفاقی و منظور منی شمع جمع همه عشاق به هر انجمنی ز چه رو شیشه دل میشکنی تیشه بر ریشه جان از چه زنی سیم اندام، ولی سنگ دلی سست پیمانی و پیمان شکنی
دیدارهای افتخارالسلطنه و عارف در #مجالس_بزمی صورت میگرفت که #شوهر_افتخار_السلطنه ( #نظام_السلطان ) دوست صمیمی عارف آنرا برپا میکرد. بقولی خودش بدست خود تیشه به ریشه زندگیش زد و الحق والانصاف عارف هم حقِ دوستی را به کمال و تمام ادا کرد ! در همان بزمهای ۳ نفره، نه تنها با ایما و اشاره و اشعار پرشور عاشقانه دلِ همسر دوستِ صمیمیَش را میبرد، بلکه خودش هم آنچنان دلباخته شد که آرزو میکرد جای نظامالسلطان باشد. چنانچه در تصنیفی فریاد میزند: اگر عارف نظامالسطان شود، چه میشود ؟ کم کم نظام السلطان از این اشعار و آن نگاهها، به عمق فاجعه پی بُرد و فهمید چه آتشی روشن کرده، اما بزمها همچنان بر اثر مکر زنانه افتخارالسلطنه ادامه مییافت. نظام السلطان ناچار بود در این بزمهای ۳ نفره شرکت کند اما جرأت نمی کرد حتی برای قضای حاجت، چند لحظهای مجلس را ترک کند. تا اینکه یک شب هر چه مقاومت کرد فایده ای نداشت، ناچار شد برای لحظهای برود و زود برگردد. اما هنگام بازگشت با آنچه که نباید، روبرو شد و دوست و همسرش را در حالتی نامناسب دید، البته نظام السلطان با خونسردی مجلس بزم را بی آنکه خم به ابرو بیاورد به آخر رساند. به این ترتیب بزمهای ۳ نفره برای همیشه برچیده شد، اما عارف از این عشق دست برنداشت و مرتب تصانیف عاشقانه برای افتخارالسلطنه میساخت. این تصانیف به گوش افتخار السلطنه و شوهرش می رسید و زن را دل شیفتهتر و شوهر را خشمگین تر میکرد. افتخارالسلطنه که دیگر در مقابل این عشق طاقت نداشت، روزی با احتیاط به همسرش میگوید: عارف وضع زندگی اش خوب نیست، یک شب او را دعوت کن و به رسم صله، مقداری کمک به او برسان. نظامالسلطان که دلِپُری از دوست نامرد و نمک نشناسش داشت، ناگهان رگ غیرتش بجوش آمد و گفت: لازم به دلسوزی شما نیست، آن صله هایی که شما میخواهید به عارف بدهید، او از زنان زیبای دیگر میگیرد !
کاخ ثابت پاسال که با عنوان "کاخ ورسای ایران"یا "قصر سنگی"هم شناخته میشود در آغاز متعلق به حبیبالله ثابت (معروف به ثابت پاسال) سرمایهدار نامور ایرانی در پیش از انقلاب بوده است که پس از انقلاب مصادره شد. این ساختمان به عنوان بزرگترین خانهٔ تهران در انتهای شمالی خیابان جردن در منطقه تجریش تهران جای گرفته است و معماری آن از روی الگوی معماری قصرپتی تریانو (تریانوی کوچک) در ورسای ساخته شده است. خانه شناخته شده به کاخ ثابت پاسال متعلق به دوره محمدرضا شاه پهلوی با مساحت بیش از ۱۱ هزار و ۵۴۳۳ متر مربع در کوچه ناهید در ابتدای بلوار آفریقا (جردن)، تقاطع خیابان حمیده طاهری و محمد روانپور جای گرفته است. این خانه پیش از انقلاب، گرانترین و بزرگترین خانه شهر تهران بوده است به طوریکه ارزش آن در آن زمان ۱۵ میلیون دلار براورد شده بود. اگرچه ساخت بنا در سال ۱۳۴۰ به پایان رسید، اما با در نظر گرفتن جریانهای رایج معماری در جهان و حتی در ایران دهه ۱۳۴۰، باید گفت این بنا به هیچ وجه فرزند زمان خود نیست و هیچ تعلق خاطری به جنبشهای معماری معاصر و حتی انبوه خانههای مدرن که در خیابان پهلوی سابق ساخته شدهاند ندارد.
این عمارت استخری بزرگ دارد و یک جریان آب که مثل معماری سنتی ایران از زیر خانه رد میشود. یک تئاتر روباز کوچک در بخشی از باغ در نظر گرفته شده است. به موازات باغ و از ورودی سوارۀ خانه، یک پارکینگ بزرگ برای مهمانیهای شبانه و پارک ماشینهای مدعوین طراحی شده که نشان کمی از سلیقه دارد و به پارکینگ یک مرکز خرید میماند. زیربنای خانه نزدیک به دو هزار متر مربع در دو طبقه اصلی و یک طبقه زیرزمین است. گفته میشود این خانه از روی اقامتگاه قرن هجدهمی مادام دو باری و بعدها ماری آنتوانت، قصر پتی تریانو(تریانوی کوچک) در کاخ ورسای ساخته شده که آنژ-ژاک گابریل آن را طراحی کرده است. همچنین نمای اصلی عمارت ثابت شباهتی انکارناپذیر به نمای جنوبی کاخ سفید دارد که یکی از مشهورترین بناهای نئوکلاسیک محسوب میشود.
آذینهای درونی این خانه کار شرکت فرانسوی "مزون ژانسِن" بود که از اواخر قرن نوزدهم برای اعیان و خانوادههای سلطنتی طراحی میکرد و بزرگترین پروژهاش در ایران طراحی خیمههای جشنهای ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی ایران بود. ثابت از حدود ده سال پیش از ساخت این خانه با این شرکت (که در ۱۹۷۳ تعطیل شد) آشنایی داشت و حتی در ۱۹۵۰ از ژول لِلو که برای مزون ژانسن کار میکرد، خواست تا آپارتمانش را در نیویورک طراحی کند.پردههای کاخ ثابت پاسال و درهای آن بر اساس بقیه کارهای مزون ژانسن در آن دوره میشود حدس زد که داخل عمارت ثابت چه شکلی داشته: پردههای ضخیم و تیره (که از بلژیک آورده شده بودند) که از زیر سقف تا کف کشیده شدهاند. پنجرههای نمای ساختمان این نظر را تأیید میکند. سقف با گچکاری کلاسیک اما ساده و بدون ازدحام، دیوارها با کاغذ دیواری بدون طرح و رنگی که با پردهها تناسب دارند، شومینههای بزرگ اما ساده با دورکاری سنگ مرمر و مجسمههای کلاسیک (با سنگتراشیهای روح الله میرزائی) و درهای چوبی سنگین که متعلق به یک قصر فرانسوی هستند با دور درهای با گچکاری منقوش به طرح گل.
به گفته معاون سازمان میراث فرهنگی و گردشگری استان تهران برای نگهداشت و حفاظت از کاخ ثابت پاسال و برای ثبت آن در فهرست آثار ملی کشور، نیاز است که گزارش کاملی از این بنا آماده شود، اما تاکنون کارشناس سازمان میراث فرهنگی به کاخ ثابت پاسال راه نیافتهاند و از ورود آنها به ساختمان جلوگیری شده است.در مقابل مدیر بافتهای تاریخی شهرداری تهران با بیان این که شهرداری تهران اجازه صدور مجوز تخریب برای هیچ بافت تاریخی را ندارد، ادعا کرد صدور مجوز تخریب «کاخ ثابت پاسال» توسط سازمان میراث فرهنگی صادر شده است. بر اساس برخی گزارشها درختان این خانه بزرگ خشکانده شده و قرار است با تخریب آن یک برج مرتفع تجاری ساخته شود. در پاییز ۱۳۹۳ رئیس سازمان نظام مهندسی ساختمان در واکنش به خبر تخریب این بنا با ارسال نامهای به وزیر راه و شهرسازی با اعتراض به تخریب این کاخ، گفت: «بیشک ساخت برجی ۹ طبقه با کاربری تجاری، بیتوجهی به توصیه اکید بزرگان نظام مبنی بر حفظ هویت تهران است.» در دی ماه ۱۳۹۳ محمد حقانی عضو شورای شهر تهران با بیان اینکه شورای شهر به لحاظ قانونی دراین زمینه نمیتواند کاری کند، گفت:
"خاضعانه و برادرانه از شهردار تهران خواهش می کنم که مانع تخریب این ساختمان و تغییر کاربری آن به یک مجموعه تجاری شود، زیرا این ساختمان یک سرمایه فرهنگی و از جاذبه های گردشگری شهر تهران است." @sazochakameoketab 🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂
کاخ هشتبهشت که روزگاری زیباترین کاخ عالم هم نامیده میشد،در سال ۱۰۸۰ هجری و به روزگار شاه سلیمان صفوی در نزدیکی باغ بلبل ساخته شد.
باغ وسیعی که عمارت در آن واقع شده جزئی از باغ بزرگ نقش جهان بودهاست که شاه اسماعیل اول احداث کرد و در زمان جانشینان او بخصوص شاه عباس اول به قطعات متعددی تقسیم شد. باغ هشت بهشت در زمان شاه صفی وجود داشته است و در دوره دو شاه بعدی یعنی شاه عباس دوم و شاه سلیمان بر درختان این باغ زیبا افزودند. لازم است ذکر شود کوشک باغ متعلق به زمان شاه سلیمان صفوی میباشد که در آن دوره باغ تکمیل و اصلاح گردید و در سال ۱۰۸۰ هـ. ق که با سومین سال سلطنت شاه سلیمان صفوی مقارن بود، به اتمام رسید و به گفته برخی تاریخدانان این باغ نشیمن هشت سوگلی حرم پادشاه بوده است، که ۴ نفر در طبقة همکف و ۴ نفر دیگر در طبقه اول سکنی گزیده بودند.
این بنای دو طبقه با طاقهای زیبا و تزئینات فراوان یکی از نمونههای درخشان معماری عصر صفویه به شمار میرود. این قصر از همان ابتدای احداث «کاخ هشت بهشت» «هشت به هشت» و «هشت در بهشت» نامیده میشدهاست.
#پائیز_بانو#دوران_بارداری و #زایمانش را سپری کرد و سوار بر مرکب، رکاب کشان روی بر رفتن نهاد . مهمانی از دیار سرزمین سرما با چمدانی پر از خاطرات بگذشته با قصه هایی به عظمت و درازای تاریخ توسط پدر بزرگ و مادر بزرگ ها در خونه های ایرونی روایت و کتاب ش را باز می گشاید ... وما بچه های دیروز و امروز را دعوت به شب نشینی بدور سفره دل های مهربان. خسته نباشی پاییز جان از زرین برگهای خاطرات چه خبر...؟ بیا بیا بکنار کرسی بنشین باز کن چمدان دلت را ز قصه های کهن و حماسی در آغوش زمستان که چاووش خوان کوچ توست ... #شتا جان اینبار سوغات برایمان چه ها داری ؟ نغمه عاشقانه شب بود بیابان بود می رود به صبح سپید رسد زمستان جان در برفین کوله بارت کدامین آرزوی فراموش شده ی جوانیم را در مخمل اشک برف ارمغان داری ...؟ به یادم بیاور که بیاد آورم فصل بهار عاشقی را ....!!! زمستان جان
جانم چو جان تو مسخ شده و در زمهریراااا اه خفته!!!؟
و به ۳۰۰۰۰ کارتن خواب این شهر بی مروت، "تهران" می اندیشم.
🍂🎄🍁🎄🍂🎄🍁🎄🍂🎄🍁🎄🍂🎄
🔥شب زايش #شيد بزرگ ،خجسته به كُرد و بلوچ و عرب و پارس و آرانی، به ببران مازى به شيران گيل ، به تك تك نكو مردمان ايران زمين 🔥🍉🍷🌞☀️☀️🌞🍷🔥 Glad Chelle natt 🙂
امروز آدینه سی ام آذر ۱۳۹۶ خورشیدی برابر با روز خورداد (تندرستی و رسایی) از ماه دتوشو سال ۳۷۵۵ دینی زرتشتیان
🔥🌞🔥میترای دارنده دشتهای فراخ و پهناور را ما می ستاییم، آن میترای راست گفتار، انجمن آرا، هزار گوش ، ده هزار چشم ، خوب ساخته شده ، برازنده ، بسیارآگاه ، دلیر و نیرومند ، بیدار و هوشیار را می ستاییم🔥🌞🔥
#مستعربان و #شیفتگان_ادب_عرب ، پیوسته سخن از این مقوله راندهاند که ادب پارسی و شعر پارسی، دنباله رو ادب و شعر عرب بوده است و ایرانیان پیش از تسلط عرب و آشنایی با زبان عربی، نه شعر داشتهاند و نه نثر! و برخی پا را از این هم فراتر نهاده و گفتهاند که زبان بیان هم نداشتهاند! یعنی زبانی که پیش از آمدن اعراب به ایران، ایرانیان با آن گفتگو میکردند، قدرت بیان نداشت و زبان مرده و بیحاصل بوده است. و پس از آشنایی با زبان عربی، زبان نوزادی به نام زبان دری (پارسی) تولد یافت که این زبان دارای معیار گردید و بارور شد و با آن توانستند شعر بسرایند و آثاری ادبی به وجود آورند!
از این گونه سخنان لغو و ژاژ، بسیار گفته و نوشتهاند. ولی امروز در اثر به دست آمدن مآخذ و مدارک و پژوهشهای پژوهشگران دانشمند و بینظر، بر پوچ و یاوه بودن این سخنان، واقف و آگاه شدهایم و با نهایت سرافرازی و خرسندی در مییابیم که نه تنها این اظهار نظرها جاهلانه و اغفالگرانه بوده است، بلکه حقیقت، درست خلاف آن را به ثبوت میرساند و گویای آن است که اعراب پیش از اسلام، شعر نداشته و با #نثر_علمی نیز آشنا نبوده و با آن، بیگانه بودهاند. نخستین گویندگان و سرایندگان شعر عربی به صورت موزون و مقفی، و نویسندگان نثر علمی و ادبی، ایرانی بودهاند و داستان #شعر_دوره_ی_جاهلی نیز #مجعول و #ساخته_و_پرداخته_ی#امویان#نژاد_پرست بوده است.
#عروض_ایرانی ، پایه و اساس #عروض_عربی است. زیرا #عرب#موسیقی_نداشته تا عروض داشته باشد. عروض عرب از زمان #خلیل_بن_احمد_ایرانی که آن را برای زبان عرب با استفاده از عروض و #بحور#اوزان_شعر_پارسی بر قواعدی نهاد، تا امروز همچنان بر همان حال ایستاده و هیچگونه تنوعی از طرف سرایندگان عرب در آن راه نیافته است. و این خود بهترین و بارزترین سند معتبر بر این که عرب عروض نداشته، وگرنه در این فن به ابتکار میپرداخت، نه آنکه جامد و خشک و بیحرکت برجای میایستاد😂 با این دلیل آشکار بسیار موافقم، چون زمانی که ملتی یک فن را از دیگر ملل به وام بگیرد، نمیتواند آنچنان که باید در پیشرفت آن بکوشد. ولی زمانی که یک فن بومی باشد و یک ملت خود بدان دست یافته باشد و در طی سدهها با ذات آن ملت گره خورده باشد، آنگاه با پیشرفت یک ملت آن فن نیز بارها و بارها صیقل خورده و بهبود مییابد.
#هانس_کریستیان_آندرسن روز سه شنبه ۲ آوریل سال ۱۸۰۵ در شهر ادنسه (Odense) در دانمارک به دنیا آمد. پدرش معتقد بود که از خانوادهای اصیل هستند، و بنابر تحقیقات انجام شده در مرکز هانس کریستیان آندرسن پدربزرگش بر این باور بود که خانوادهشان جزو طبقات بالای اجتماع بودهاند. اما تحقیقات بیشتر صحت این ادعاها را رد کردهاست. گرچه خانوادهٔ آندرسن با خانوادهٔ سلطنتی بی ارتباط نبودهاند، ولی این ارتباط تنها در زمینهٔ کاری بودهاست. شایعهای مبنی بر این که آندرسن پسر نامشروع پادشاه بوده همچنان در دانمارک بر سر زبان هاست؛ زیرا پادشاه دانمارک علاقهٔ زیادی به آندرسن داشت و مخارج تحصیل وی را شخصاً به عهده گرفت. آندرسن در دوران جوانی از هوش و قوهٔ تخیل بسیار بالایی برخوردار بود و علاقه وافری به ادبیات و تئاتر داشت. در دوران کودکی برای خود صحنهٔ تئاتر درست میکرد و آثار ویلیام شکسپیر را بااستفاده از عروسکهای چوبی به عنوان بازیگران از حفظ بازی میکرد.
آندرسن در سال ۱۸۱۶ پدرش را از دست داد. برای گذران زندگی به عنوان شاگرد نزد یک خیّاط و یک بافنده کار میکرد. پس از آن در یک کارخانهٔ تولید سیگار شروع به کار کرد، اما همواره توسط یکی از همکارانش که او را دختر میخواند، تحقیر میشد. در چهارده سالگی به کپنهاگ رفت و و در تئاتر مشغول کار شد. به خاطر صدای زیبایش در تئاتر سلطنتی دانمارک استخدام شد، اما پس از چندین بار از دست دادن صدایش کار خود را از دست داد. یکی از همکارانش او را دارای قریحهٔ شاعری میدانست. اندرسن عقیدهٔ همکارش را بسیار جدی تلقی کرد و وقت خود را برنوشتن متمرکز نمود. جالب این است که بدانید آندرسن در اصل کتاب جوجه اردک زشت را از روی وصف حال خودش نوشتهاست. در یک ملاقات تصادفی اندرسن مورد توجه ژوناس کالین قرار گرفت. او آندرسن را به مدرسه گرامر در اسلاگلس فرستاد و تمام مخارج مدرسه را شخصاً به عهده گرفت. قبل از رفتن به مدرسه گرامر (grammar school) آندرسن موفق شد اولین داستان خود را به نام شبح در قبر پالناتُکه در سال ۱۸۲۲ منتشر کند. آندرسن تا سال ۱۸۲۷ در دو مدرسه اسلاگلس و السینور درس خواند. آندرسن بعدها اظهار داشت که این چند سال بدترین و تلخترین سالهای زندگی اش بودهاست. او همواره در «ساختن شخصیت خودش» مورد سوء استفاده قرار گرفت و همکلاسیهایش به خاطر سن بیش ترش و همچنین به خاطر عدم جذابیتش با او بدرفتاری میکردند. او بعدها زبان انگلیسی، آلمانی و اسکاندیناوی را فراگرفت.
در ۱۸۲۹ اولین کتابش گزارش یک پیادهروی (به انگلیسی: An Account of a Walking Trip) منتشر شد. پس از آن بهطور منظم کتابهایی منتشر کرد. در ابتدا کتابهایی که برای بزرگسالان نوشته بود به نظر خودش مهمتر از فانتزیهایش بودند، اما به مرور زمان دریافت که همین داستانهای عامیانه وجوه پایداری از زندگی بشری و شخصیت داستانی را آشکارا و به شکلی مسحورکننده به تصویر میکشند. این امر دو پیآمد داشت.
نخست اینکه دیگر داستانهایش را بهعنوان سرگرمیهایی که مختص کودکان نگاشته شده در نظر نمیگرفت دوم اینکه بهجای بازگویی قصههای سنتی، نگاشتن داستانهای خود را آغاز کرد. او زمانی گفته که ایدههای داستانهایش
مانند بذری کاشتهشده در ذهنش هستند که تنها به بوسهٔ تلألویی از خورشید یا قطرهٔ دارویی نیاز دارند تا بشکفند.
او بهطرز ظریفی مردمی را که دوست میداشت یا از آنها متنفر یود در قالب شخصیتهای داستانهایش ارائه میداد: زنی که از پذیرش عشقش امتناع کرده بود در پری دریایی کوچولو (به انگلیسی: Little Mermaid) به شاهزادهای احمق بدل میشود، زشتی و خباثتش، یا خیال پردازیهای پدرش برای میراثخواری از یک خانوادهٔ قدرتمند و متمول، در جوجهاردک زشت (به انگلیسی: Ugly Duckling) بازتاب مییابد.
افتخار همه آفاقی و منظور منی شمع جمع همه عشاق به هر انجمنی ز چه رو شیشه دل میشکنی تیشه بر ریشه جان از چه زنی سیم اندام، ولی سنگ دلی سست پیمانی و پیمان شکنی
دیدارهای افتخارالسلطنه و عارف در #مجالس_بزمی صورت میگرفت که #شوهر_افتخار_السلطنه ( #نظام_السلطان ) دوست صمیمی عارف آنرا برپا میکرد. بقولی خودش بدست خود تیشه به ریشه زندگیش زد و الحق والانصاف عارف هم حقِ دوستی را به کمال و تمام ادا کرد ! در همان بزمهای ۳ نفره، نه تنها با ایما و اشاره و اشعار پرشور عاشقانه دلِ همسر دوستِ صمیمیَش را میبرد، بلکه خودش هم آنچنان دلباخته شد که آرزو میکرد جای نظامالسلطان باشد. چنانچه در تصنیفی فریاد میزند: اگر عارف نظامالسطان شود، چه میشود ؟ کم کم نظام السلطان از این اشعار و آن نگاهها، به عمق فاجعه پی بُرد و فهمید چه آتشی روشن کرده، اما بزمها همچنان بر اثر مکر زنانه افتخارالسلطنه ادامه مییافت. نظام السلطان ناچار بود در این بزمهای ۳ نفره شرکت کند اما جرأت نمی کرد حتی برای قضای حاجت، چند لحظهای مجلس را ترک کند. تا اینکه یک شب هر چه مقاومت کرد فایده ای نداشت، ناچار شد برای لحظهای برود و زود برگردد. اما هنگام بازگشت با آنچه که نباید، روبرو شد و دوست و همسرش را در حالتی نامناسب دید، البته نظام السلطان با خونسردی مجلس بزم را بی آنکه خم به ابرو بیاورد به آخر رساند. به این ترتیب بزمهای ۳ نفره برای همیشه برچیده شد، اما عارف از این عشق دست برنداشت و مرتب تصانیف عاشقانه برای افتخارالسلطنه میساخت. این تصانیف به گوش افتخار السلطنه و شوهرش می رسید و زن را دل شیفتهتر و شوهر را خشمگین تر میکرد. افتخارالسلطنه که دیگر در مقابل این عشق طاقت نداشت، روزی با احتیاط به همسرش میگوید: عارف وضع زندگی اش خوب نیست، یک شب او را دعوت کن و به رسم صله، مقداری کمک به او برسان. نظامالسلطان که دلِپُری از دوست نامرد و نمک نشناسش داشت، ناگهان رگ غیرتش بجوش آمد و گفت: لازم به دلسوزی شما نیست، آن صله هایی که شما میخواهید به عارف بدهید، او از زنان زیبای دیگر میگیرد !
امروز پنجشنبه #پائیز_بانو#دوران_بارداری و #زایمانش را سپری کرد و سوار بر مرکب، رکاب کشان روی بر رفتن نهاد . مهمانی از دیار سرزمین سرما با چمدانی پر از خاطرات بگذشته با قصه هایی به عظمت و درازای تاریخ توسط پدر بزرگ و مادر بزرگ ها در خونه های ایرونی روایت و کتاب ش را باز می گشاید ... وما بچه های دیروز و امروز را دعوت به شب نشینی بدور سفره دل های مهربان. خسته نباشی پاییز جان از زرین برگهای خاطرات چه خبر...؟ بیا بیا بکنار کرسی بنشین باز کن چمدان دلت را ز قصه های کهن و حماسی در آغوش زمستان که چاووش خوان کوچ توست ... #شتا جان اینبار سوغات برایمان چه ها داری ؟ نغمه عاشقانه شب بود بیابان بود می رود به صبح سپید رسد زمستان جان در برفین کوله بارت کدامین آرزوی فراموش شده ی جوانیم را در مخمل اشک برف ارمغان داری ...؟ به یادم بیاور که بیاد آورم فصل بهار عاشقی را ....!!! زمستان جان
جانم چو جان تو مسخ شده و در زمهریراااا اه خفته!!!؟
و به ۳۰۰۰۰ کارتن خواب این شهر بی مروت، "تهران" می اندیشم.
🍂🎄🍁🎄🍂🎄🍁🎄🍂🎄🍁🎄🍂🎄
🔥شب زايش #شيد بزرگ ،خجسته به كُرد و بلوچ و عرب و پارس و آرانی، به ببران مازى به شيران گيل ، به تك تك نكو مردمان ايران زمين 🔥🍉🍷🌞☀️☀️🌞🍷🔥 Glad Chelle natt 🙂
امروز پنجشنبه سی ام آذر ۱۳۹۶ خورشیدی برابر با روز خورداد (تندرستی و رسایی) از ماه دتوشو سال ۳۷۵۵ دینی زرتشتیان
🔥🌞🔥میترای دارنده دشتهای فراخ و پهناور را ما می ستاییم، آن میترای راست گفتار، انجمن آرا، هزار گوش ، ده هزار چشم ، خوب ساخته شده ، برازنده ، بسیارآگاه ، دلیر و نیرومند ، بیدار و هوشیار را می ستاییم🔥🌞🔥