#اندیشهمن به مردی که دو هزار سال پیش در یونان زندگی میکرد گرایشی عمیق احساس میکنم.
نام او
#اپیکور بود. هیچکس او را به عنوان مردی مذهبی نمیشناسد. مردم میپندارند که او یکی از بی خدا ترین افرادی بوده که وجود داشته است،
زیرا او هرگز در جستجوی خدا نبود. اصطلاح “بخور و بنوش و خوش باش” از اپیکور است. و این نگرش افراد ماده گرا شده است.
درواقع، اپیکور یکی از ساده ترین زندگی ها را داشت. او تاجایی که یک انسان بتواند ساده باشد، ساده زندگی کرد.
حتی یک بودا مانند اپیکور چنان ساده و سخت زندگی نکرده بود.
اپیکور در باغی کوچک زندگی میکرد. آن را باغچه ی اپیکور میخوانند. او با چند دوست در آن باغچه زندگی میکرد. شاید این نخستین جمع بود. آنان فقط آنجا زندگی میکردند، کار خاصی انجام نمیدادند، در باغچه کار میکردند و فقط بقدر زندگی کردن داشتند.
گفته شده که زمانی پادشاه برای دیدن آنها به آن باغ رفت. او فکر میکرد که این مرد باید در تجملات زندگی کند.
زیرا شعار او چنین بود: "بخور و بنوش و خوش باش..."
پادشاه فکر کرد، “اگر پیام چنین باشد، مردمانی را خواهم دید که در تجمل و زیاده روی زندگی میکنند."
ولی وقتی که به آنجا رسید مردمانی بسیار ساده را یافت که در باغچه کار میکردند و درختان را آبیاری میکردند. آنان تمام روز را کار میکردند. تعلقات آنان بسیار اندک بود:
فقط بقدر کفایت برای زندگی.
در شامگاه، وقتی که شام میخوردند، حتی کره هم وجود نداشت؛ فقط نان خشک و قدری شیر،. ولی آنان چنان از همین شام لذت میبردند که گویی یک ضیافت است.
پس از شام آنان رقصیدند. روز تمام شده بود و آنان به جهان هستی ادای سپاسگزاری میکردند.
و پادشاه گریه کرد، زیرا همیشه در ذهنش اپیکور را محکوم کرده بود. از او پرسید، “منظورت چیست که میگویی بخور و بنوش و خوش باش؟”
اپیکور گفت، “این را دیده ای. ما در اینجا بیست و چهار ساعته خوش هستیم
اگر بخواهی خوش باشی باید ساده باشی، زیرا هرچه بیشتر پیچیده باشی، بیشتر ناشاد خواهی بود. زندگی ات هرچه پیچیده تر باشد، بدبختی بیشتری تولید خواهد کرد. ما ساده زندگی میکنیم. ما ساده هستیم زیرا ساده بودن یعنی خوشبخت بودن.”
و پادشاه گفت:
“مایلم هدایایی برایتان بفرستم. برای این باغ و جمع تان چه دوست داری؟” اپیکور متحیر شد. او فکر کرد و فکر کرد و سپس گفت، “فکر نمیکنیم که به چیز دیگری نیاز داشته باشیم. ناراحت نباشید؛ تو یک پادشاه بزرگ هستی و میتوانی هر چیزی ببخشی، ولی ما نیازی نداریم. اگر بخواهی میتوانی قدری نمک و کره بفرستی.”
او مردی ساده بود.
به شما میگویم که در این سادگی است که دیانت واقعی بطور طبیعی رخ میدهد. به خدا فکر نمیکنی، به معبد و مسجد نمیروی، با دستان لرزان به سمت آسمان دعا نمیکنی، نیازی به آن نیست؛ این احمقانه است.
"بلکه زندگی را در سپاسگزاری و شادمانی زندگی میکنی"
زندگی همان خدا است. تمام زندگی، از بامداد تا شامگاه یک نیایش است.
نیایش یک نگرش است: آن را زندگی کن، انجامش نده...
فقط زندگی اش کن!
@sazochakameoketab🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂#اشو