رسانه بیداری

#رمان
Канал
Логотип телеграм канала رسانه بیداری
@ResanebidariПродвигать
97
подписчиков
1,51 тыс.
фото
133
видео
176
ссылок
رسانه ی بیداری محل نشر تبلور تفکر نور است... اگر اهل نوشیدن نوری با ما همقدم باش... www.resanebidari.ir اهواز_اتوبان آیت ا... بهبهانی،جنب حوزه علمیه امام،مرکز رسانه بیداری 09169158944-35530798 انتقادات و سفارش آنلاین: @pelake74
این روزها برای حفظ سلامتی خود، در خانه بمانید و از این فرصت برای خواندن کتاب‌هایی که مدتهاست منتظر خوانده شدن هستند، استفاده کنید.
#کتابفروشی #رسانه_بیداری ضمن آرزوی سلامتی برای هموطنان عزیز، تا گذر از این شرایط خاص، کتاب‌های مورد نظرتان برای خریدهای تا 70هزارتومان در #اهواز رایگان پست میشود و برای #شهرستان خریدهای بالای #100هزارتومان بصورت #رایگان با بسته‌بندی کاملا بهداشتی برای شما ارسال میگردد...

بیش از #هزار عنوان #کتاب از ناشران در بخش های
#دفاع_مقدس
#مدافعان_حرم
#جبهه_فرهنگی
#شعر
#رمان
#سیاسی
#سبک_زندگی
#شخصیت_ها
ارسال رایگان

💡روش های ثبت سفارش:
1-پیام به آیدی @pelake74
2-ارسال اسم کتاب به شماره 09169158944

#کرونا #کروناکتاب #کروتاب #سفارش_کتاب #اهواز


https://eitaa.com/resanebidari
#کتاب_گردان_قاطرچی_ها
#رمان_نوجوانان
#طنز

#قسمت۱


می‌گن توي جهنم مارغاشیه چنان بلایی سر اهلای نامحترم اون‌جا می‌آره که ملت از دستش به عقرب‌های جرار پناه می‌برند. 🦂

ما هم داريم از دست سیاوش ‌تبریزی به این سرنوشت شوم دچار می‌شیم!

یک ذره بچه‌اس!
اما کل گردان از دستش بیچاره و عاجز شدند. ِ

فوق فوقش 14 سالشه.

گیرم خودش ادعا می‌کنه هفده سالشه، هم من و هم شما و تمام مسؤلین اعزام از دست بردن توي شناسنامه نیرو می‌دونيم که از صدتا٫ِ نودتا این بچه‌رزمنده ها، با دست به هزار جعل سند و رضایت‌نامه تونستن خودشون‌رو به جبهه برسونند.😎



داشتم عرض می‌کردم، این سیاوش چنان بلایی سرمون آورده که صد رحمت به مصیبت‌هایی که امیر ارسلان نامدار دچارش شده بود. 😂😂😂😂

نخند برادر، قصد شوخی و مزاح ندارم.

دارم حقیقت‌رو می‌گم.

نه قصددارم پیاز داغ ماجرارو زیاد کنم، نه خدای ناکرده، قصد تهمت و بهتون دارم.


ً اصلا اگر حرف‌هام‌رو باور نمی‌کنید، برید از حاج‌آقا شریفی، پیش‌نماز گردان بپرسید که از دست این جغله بچه‌، چه ها كه نکشیده.


نمی‌دونم ِمهر و محبت حاج‌آقا شریفی به دل این بمب‌افکن افتاده یا از روی قصد و اراده کمر به روانی کردن این سید اولاد پیغمبر بسته!😭😂😭😂


اوایل خودم شاهد بودم که حاج‌آقا‌شریفی، می‌خواست با ِمهر و محبت و اخلاق اسلامی‌ سیاوش ‌رو رام كنه و از سر خودش باز کنه؛ اما نشد که نشد .😍😍😍


بعدش حاج‌آقا سعی کرد با اخم و قیافه‌ي عصبانی، سیاوش‌رو َدک کنه.😡😡😡



اما به بچه‌ای می‌مونه که هر بی‌اعتنایی و تنبیه ننه باباش‌رو به حساب دوست داشتن‌می‌ذاره.


آخر سر حاج‌آقا کم آورده بود. افتاد به‌خواهش و تمنا🙏🙏🙏 که تو رو به مقدسات قسم بی‌خیال ما بشو و بذار سرمون تو کار خودمون باشه؛

اما سیاوش با پررویی گفت: «حاج‌آقا مگه حضرت امام نگفته پشتیبان روحانیت باشید تا آسیبی نبیند؟

ُخب منم هواتون‌رو دارم که آسیبی نبینید!»


حاج‌آقا ً رسما کم آورده بود و چيزي نمانده بود زار بزند.😫😫😫


با صدای لرزان گفت:
«برادرجان، قربونش برم امام خمینی فرموده پشتیبان ولایت فقیه باشید، نه من مادر مرده!😭

تو رو ّجدت بذار این چند روزه تا شهادت‌رو مثل آدمیزاد سر کنیم.»

اما سیاوش انگار نه انگار، بلایی نمانده بود که سر آن سیدغریب نیاورده باشد. 😈😈😈😈



حالا یادم آمد!
حاج‌آقا شانس آورد و رفت مرخصی والا آن بلا سر او می‌آمد.


یکی دو روز بعداز رفتن حاج‌آقا، برای این‌که نماز جماعت داشته باشیم به کربلایی‌غفور اصرار کردیم پیش‌نماز موقت بشه تا حاج‌آقا شریفی برگرده.



پیرمرد با معرفت نذاشت زیاد اصرار و التماس کنیم و قبول کرد؛ اما نمي‌دونست قراره چه بلای عظمایی سرش بیاد؟😱😱😱😱

نزدیک ظهر کربلایی رفت کنار منبع آب وضو بگیره.

خودش با جفت چشم‌هاش سیاوش‌رو نزدیک منبع آب، گونی در بسته به‌دست دیده.


کربلایی عرق‌چینش رو می‌ذاره روی منبع آب و وضو می‌گیره.
همه توي حسینیه‌ي گردان صلوات پشت صلوات می‌فرستادند و منتظر کربلایی بودند.

کربلایی هم به سرعت وضو گرفت و عرق‌چینش‌رو برداشت و با پا دردي كه داشت، باعجله خودش‌رو به حسینیه رسوند.


عرق‌چینش‌رو سرش گذاشت و نمازو شروع كرد.

خود سیاوش هم مکبر شده بود.

مطمئنم از قصد مکبر شده بود تا تمام اتفاقات رو خوب خوب ببینه.😂😂😂😂

برادرجان چشمت روز بد نبینه، من خودم صف اول نماز جماعت بودم و دیدم چه اتفاقی افتاد....😂😂😂😂


ادامه دارد....

سرباز کوچک
@resanebidari
#رمان
#داستان_های_کوتاه
این مجموعه گلچینی از بهترین داستان های جهان در قرون 19 و 20 است. استادان کهن (سنت گرایان) با 15 داستان، دوران طلایی ( بخش اول) با 32 داستان، دوران طلایی (بخش دوم) با 17 داستان، مدرنیست ها (سنت ستیزان) با 25 داستان و پسامدرنیست ها با 24 داستان، عناوین پنج جلد این مجموعه هستند که در مجموع بیش از 110 داستان از نویسندگانی چون جیمز پاردی، نادین گوردیمر، فرناندون سورنتینو، ولادیمیر ناباکف، سال بلو، تونی موریسون، ریموند کارور، ماریو بارگاس یوسا، ریچارد براتیگان، گابریل گارسیا مارکز، کارلوس فوئنتس، ایتالیو کالوینو،هاروکی موراکامی، آلیس مونرو و تعدادی دیگر از نویسندگان مطرح جهان در این کتاب ها آورده شده است.
طیف موضوعی کتاب نیز از اعصار مختلف داستان نوسی جهان انتخاب شده تا مخاطب بتواند از هر دوره داستان نویسی بهترین های آن را بخواند و اجمالی با ادبیات آن عصر نیز آشنا شود. داستان های این مجموعه از آثار بهترین داستان نویسان قرن 19 و 20 جهان به همراه معرفی خود آنها جمع آوری شده است. از جمله نکات این مجموعه معرفی جداگانه هر نویسنده قبل از آغاز داستان است که خود باعث شناخت بیشر خواننده از زندگی نویسنده خواهد شد.

در جلد اول این مجموعه داستان هایی از تولستوی، گوگول، تورگِنِف، چخوف، داستایوفسکی، دو موپاسان، هاثورن، آلن پو، امبروس بیِرس، او هنری، استیون کِرین و گوستاو فلوبر از نویسندگان مشهور این دوره آورده شده و از آنها به استادان کهن یا سنت گرایان نام برده شده است.

26 صفحه ابتدای این کتاب، مقدمه ای است که احمد گلشیری در خصوص داستان و داستان کوتاه نوشته است و در ادامه به تاریخچه داستان کوتاه در میان ملل مختلف و ژانرهای مختلف آن رئالیسم، ناتورالیسم، مدرنیسم و پسامدرنیسم پرداخته است. او همچنین به تاریخچه داستان کوتاه در ایران نیز اشاره مختصری کرده است.

او در مقدمه خود می نویسد: داستان در واقع سابقه ای بسیار کهن دارد؛ به قدمت آتشی که افراد قبله های نخستین، شب ها می افروختند، گرد آن حلقه می زدند و قصه گوی قبیله، در دل شب های تاریک و ترسناک، قصه می گفت. از شکارچی می گفت و شکار چموشی که نیزه های شکارچی قادر نبود او را از پا در آورد ... انسان های نخستین، در تلاش برای زنده ماندن، ترس ها و افکار خود را در قالب قصه می ریختند و بدین ترتیب سدی جادویی در برابر دشواری ها به وجود می آوردند. این قصه ها از آتش یک قبیله به آتش قبیله دیگر سفر می کرد. از دریاها می گذشت و به نسل های بعد سپرده می شد و خروج آرام انسان از حالت های حیوانیِ نخستین به ثبت می رساند.

جلد دوم این کتاب در دو بخش به دوران طلایی می پردازد که در بخش اول از عصر طلایی داستان هایی از نویسندگانی چون شرلی جکسن، گراهام گرین، فرانک اوکانر، ماکسیم گورکی، نجیب محفوظ و... وجود دارند. در بخش پایانی این مجلد نیز آثاری از چند داستان نویس ایرانی چون محمدعلی جمالزاده و بزرگ علوی به چاپ شده است.

همچنین در مقدمه جلد چهارم این کتاب ها می خوانیم:

«بررسی فرهنگ های پیش از دوران کتابت نشان می دهد که همه ی آن ها از سنت داستان گویی شفاهی برخوردار بودند، بنابراین داستان از زمان پیدایش انسان وجود داشته است. به یقین قدمت داستان گویی پیرامون آتش قبایل اولیه به هزاران سال پیش می رسد. از یک نظر می توان گفت داستان همزاد آدمی است. نمونه های آن چه ما داستان کوتاه می خوانیم، در پاپیروس های مصر کهن از 3000 تا 4000 سال پیش از میلاد دیده می شود. به این ترتیب اسطوره ها، افسانه ها و مثل هایی که از فرهنگ های کهن به جا مانده، شباهت چشم گیری با داستان کوتاه امروز - از نظر شکل و هم از نظر روایت - دارد؛ بیش تر آن چه از ادبیات شفاهی دوران گذشته در جنگ ها یا نوشته های گوناگون به ما رسیده، با مجموعه ی داستان های امروز شباهت دارد.»

انتخاب داستان های این مجموعه بر عهده احمد گلشیری مترجم شناخته شده است که این مجموعه را انتخاب و ترجمه کرده است. هر 5 جلد این کتاب یک عنوان دارند و یک زیر عنوان برای هر جلد انتخاب شده است.
@resanebidari
#کمی_دیرتر
#سید_مهدی_شجاعی
#معرفی_کتاب
#رمان
#معرفی_کتاب
این اثر که از چهار فصل زمستان، پاییز، تابستان و بهار تشکیل شده، نگاهی است متفاوت و نقادانه به فضای انتظار جامعه امروز. رمان با یک اتفاق شگفت و غریب آغاز می شود، جشن نیمه شعبان و مجلسی پرشور و بسیاری که فریاد «آقا بیا» سرداده اند... در این میان جوانی و فریادی که: «آقا نیا...» این شروع جذاب ما را با شخصیت هایی آشنا می کند که همه مدعی انتظارند اما وقتی هنگام عمل می رسد و هنگامه عمل به شعارها می رسد، آن نمی کنند که می گفتند. رمان در فضایی مکاشفه گونه و بی زمان پیش می رود و مواجه همه آدم ها را می بینیم با قصه ظهور... و کشف چرایی «آقا نیا»ی جوان. شجاعی در این رمان همه اقشار و همه آدم ها را با بهانه هایشان برای نخواستن امر ظهور، دقیق و ظریف معرفی می کند. تا آنجاکه حتی به راوی هم رحم نمی کند و در فضایی بسیار بدیع، خودش را هم در معرض این امتحان می گذارد. نویسنده در «کمی دیرتر» همه آفت های انتظار را با شخصیت های قصه اش برای مخاطب روایت نمی کند، بلکه به تصویر می کشد و نشانش می دهد... انسان های مدعی انتظار و منتظر ظهور غریبه نیستند؛ خودمانیم و شجاعی در رمانش به خوبی به این زبان دست یافته که وقتی از هر قشر و صنف و گروهی یک نمونه آورده با مصادیق کار ندارد و در پی اثبات شمول ادعایش است. نویسنده در پایان همه موشکافی هایش در نقد منتظران به دنبال آن است که مخاطب منتظر واقعی را بشناسد و ببیند که انتظار به فریادهای بلند «آقا بیا» نیست؛ به دلی است که برای حضرت می تپد و اخلاصی که میان زندگی جاری است و آقایی که خودش به دیدار منتظرانش می آید...
@Resanebidari
#کمی_دیرتر

#معرفی_کتاب
#رمان

مولف: #سید_مهدی_شجاعی
ناشر کتاب : #کتاب_نیستان
نوع جلد: شومیز
قطع: رقعی
زبان کتاب: فارسی
سال نشر: 1392
شمارگان: 5000
چاپ جاری: 8
تعداد صفحات: 282
وزن(گرم): 330
@resanebidari
📚📚📚
#معرفی_کتاب
#لبخند_مسیح
#رمان
💠💠💠💠@resanebidari

صدايش را بالا برد: « گوش كن خانم اينجا تو نيستي كه تصميم مي گيري...»
پريدم وسط حرفش:« حتما تو تصميم مي گيري!»
بلند شدم كيفم را روي شانه ام انداختم و گفتم:« مي دوني چيه؟! اين آموزشگاه بدرد نخور لياقت نداره پيشرفت كنه. توي عوضي هم بهتره تور ماهيگيريت رو يه جاي ديگه پهن كني، من مثل اون دخترايي كه دور و برت هستن خر نمي شم»
در و باز كردم و به سرعت بيرون رفتم. دويد دنبالم و تو راهرو داد زد:« غلط كردي كثافت! هزار سال!»...

موبايلم زنگ زد. بلند شدم. آن را از روي ميز برداشتم و گفتم : بله! مردي با زبان آمريكايي گفت: « سلام من نيكلاس هستم»
چند لحظه ساكت ماندم
نيكلاس!....
گفتم: « سلام نيك! حالت خوبه؟ »
- ممنون. اين آدرس رو يادداشت كن!
- آدرس؟!
- آره زود باش!
خودكار را از روي ميز برداشتم و گفتم :« بگو»
آدرسي را در تهران گفت و من نوشتم. گفتم :« نمي خواي توضيح بدي؟ »
گفت :« نيم ساعت ديگه اونجا باش مي توني؟»
- نبايد دليلش رو بدونم؟
- فعلا باي! و قطع كرد.
به آدرس نگاه كردم. آمريكا، تهران، مال همينجا بود...
🌀🌀🌀🌀@resanebidari
«لبخند مسيح» رماني است متفاوت با آنچه تاكنون مي خوانديم. نثر كتاب، نثري است بسيار روان كه همراه با داستان جذاب كتاب ، سبب مي شود كه خواننده از خواندن كتاب احساس خستگي نكند. داستان كتاب يك داستان جديد است؛ زندگي دختري مترجم به اسم نگار را در يك مقطع زماني بيان مي كند. دختري كه بدون اينكه حتي خودش بداند دچار روزمرگي زندگي شده است و بدون اراده به دنبال يك حادثه ي جذاب به همراه پسري مسيحي به نام نيكلاس كشيده مي شود. در پي اين ماجرا زندگيش دچار تحول و تغييرات بسياري مي شود. اين رمان توسط سارا عرفاني نوشته شده است و انتشارات سوره ي مهر آن را منتشر کرده. 📚 رسانه بیداری؛ کانالی برای ترویج فرهنگ کتاب و کتابخوانی
@resanebidari