رفیق شهیدم

#زندگی_‌نامه
Канал
Логотип телеграм канала رفیق شهیدم
@Refighe_Shahidam313Продвигать
573
подписчика
12,7 тыс.
фото
11,3 тыс.
видео
1,69 тыс.
ссылок
دلبسته‌دنیا‌که‌عاشق‌شهادت‌نمیشود🥀 رَفیقِ‌شهیدم‌یه‌دورهمیه‌خودمونیه خوش‌اومدی‌رفیق🤝🫀🥀 تاسیس²¹/⁰²/¹³⁹⁸ کپی‌آزاد‌✌صلوات‌هدیه‌کردی‌چه‌بهتر📿✌️ کانال‌ایتامون‌ 👇 https://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4 خادمین 👇 @Someone_is_alive @Mortezarezaey57
رفیق شهیدم
Photo
اردیبهشت ۱۳۶۵ کودکی پا به عرصه وجود گذاشت که نامش را حسین نامیدند و در شناسنامه‌اش « #حسین _امیدواری » نقش بست. در سن 8 سالگی به میدان معلم یافت‌آباد نقل مکان کردند و حسین عضو #بسیج مسجد علی ابن موسی الرضا(ع) شدند و مدتی هم در کانون قرآن مسجد مشغول فعالیت شد.
حسین در خانواده‌ای پرجمعیت به دنیا آمد و ۱۱ خواهر و برادر داشت.
آخرین پسر این خانواده بود و گوش به فرمان پدر و مادر، آنها را احترام می‌کرد.
قرآن‌خوان بود و هر روز مسجد می‌رفت و در کلاس‌های قرآن شرکت و قرآن تلاوت می‌کرد.
دوران کودکی حسین در محله #امامزاده_زید(ع) گذشت.
از همان کودکی فعالیت‌های #مذهبی مسجد و امامزاده شرکت می‌کرد و به یاد دارم روز #عاشورا از صبح اول وقت که دسته‌های مختلف عزاداری به امامزاده می‌آمدند برای آنها اسفند دود می‌کرد و از عزاداران پذیرایی می‌کرد.
حسین از همان دوران، تلاوت قرآن را شروع کرد و در مسجد محل قرآن می‌خواند. وی جوانی ساده، سر به زیر و مطیع بود و هرگاه کاری از او می‌خواستیم فوراً اطاعت می‌کرد.
پس از کسب دیپلم علوم انسانی در سال 1385به خدمت سربازی رفت.
در طول 2سال سربازی دو مرتبه سرباز نمونه معرفی شد.
پس از پایان سربازی مشغول به کار شدند.
در سال 1394 متوجه شدند به #سوریه نیرو اعزام می‌کنند و برای اعزام به سوریه ثبت نام کرد.
در آخرین محرم زندگیش هم خادم #هیئت_محبان_حضرت_فاطمه زهرا(س) در #شادآباد شدند.
#زندگینامه
#زندگی_نامه
@Refighe_Shahidam313
#زندگی_نامه
شهید احمدرضا احدی در 25 شهریور ماه سال 1345 در شهر #اهواز دیده به جهان گشود و با آمدنش تنهایی مادرش را در شهر غریب پایان داد.
پدرش #درجه‌دارارتش بود و به خاطر موقعیت شغلی از زادگاه خود شهر #ملایر به اهواز مهاجرت کرده بودند.
احمدرضا از همان دوران طفولیت استعداد زیادی در یادگیری از خود نشان می‌داد و درک بسیار بالایی از مطالب داشت.
همچنین علاقه‌ای به #قرآن و یادگیری آن عجیب بود و توانسته بود تا قبل از 13 سالگی به طور کامل به احکام دینی عمل کند.
خاطره‌ی جالبی که از کودکی او نقل می‌کنند این بود که هر گاه در دامن مادر بود و روسری از سر مادرش می‌افتاد خیلی گریه می‌کرد و می‌گفت باید روسری را سرت کنی.
مقطع تحصیلاتش در دبستان همواره با نمرات عالی و کارت‌های افتخار همراه بود. دوران راهنمایی و دبیرستان نیز همیشه توسط معلمانش تشویق می‌شد.
با بازگشت مجدد خانواده به ملایر که همزمان با دوران دبیرستان احمدرضا بود، او فعالیت‌هایش را در انجمن اسلامی مدرسه و پایگاه‌های بسیج ملایر ادامه داد. سال دوم دبیرستان بود که به دلیل روح جست‌وجوگر و پرتلاشش لباس رزم پوشید و به یادگیری #فنون_نظامی پرداخت.
[شهید محسن غلامی
فرزند سوم خانواده بودند
#شهید_محسن_غلامی در سال ۱۳۸۱دوره #مقدماتی_بسیج را سپری کردند.
وبعد از یکسال فعالیت در #بسیج وارد =سپاه شدند
بعد از یک سال خدمت در #سپاه_پاسداران در تاریخ ۱۳۹۱به دوره #تکاوری در #اصفهان اعزام شدند
و یک سال دوره فشرده تکاوری را با موقعیت و مدل بالا به اتمام رسانند .
وبعد از چند ماه برای دوره #اموزش #تخصصی_چتر_بازی و #آموزش_تخصصی_رزم در برف انتخاب شدند ودر تاریخ ۱۳۹۳ تمام دورهای تخصصی تکاوری را با تمام سختی هایی که داشتن را با موفقیت به اتمام رسانند ودرلشکر ۲۲ #بیت_المقدس #سپاه_کردستان مشغول به خدمت شدند
ودر سال ۱۳۹۵/۰۴/۰۶ مصادف با ۲۱ رمضان در #سروابادمریوان که برای مقابله با دشمنان #ضدانقلاب اعزام شده بودند ازناحیه کمر مجروح شدند.
و #مدال #جانبازی را با افتخار برگردن آویختند.
ودر سال ۱۳۹۸ در ماموریتی که برای #پاکسازی_منطقه #سروآباد اعزام شده بودند در حین #تعقیب و #گریز دشمن مجروح شدند
وبعد از ۱۶روز بستری وبا مجروحیت بالا سرانجام درتاریخ۱۳۹۸/۶/۷شهد شیرین #شهادت را با جان ودل نوشیدند.

#معرفی_شهید 🌿
#زندگینامه #زندگی_نامه

@Refighe_Shahidam313
مرتضی عطایی
به تاریخ ۴ اسفند ماه سال ۱۳۵۵
در شهر مقدس #مشهد و به عنوان دومین فرزند یک خانواده هشت نفری به دنیا آمد،
در همان محل تولدش تحصیلات دوره ابتدایی و متوسطه را سپری کرد و سپس در مغازه پدرش مشغول به کار شد،
شغل پدر #تاسیسات_ساختمان بود و با وجود طاقت فرسا بودن کار مرتضی همیشه به فعالیت های #فرهنگی و #مذهبی هم توجه کامل داشت.
مرتضی عطایی در ۲۳ سالگی ازدواج کرد
و پس از ازدواج هم به همان شغل پدری ادامه داد تا این که توانست با پس انداز درآمد اندک خود یک واحد کوچک آپارتمانی خریداری کند و یک زندگی ساده و پاک را با #عشق به #ولایت و #شهدا سپری کند اما با شروع شدن درگیری ها در #سوریه دیگر مرتضی مانند گذشته نبود و برای #اعزام به #سوریه به هر دری می زد و نمیخواست از کاروان #مدافعان_حرم جا بماند. 

#زندگی_نامه #زندگینامه
@Refighe_Shahidam313
#زندگینامه #زندگی_نامه
جهاد
در خانواده ای #مذهبی در کشور #لبنان در شهر #نبطیه در اردیبهشت ماه سال ۱۹۹۱ چشم به جهان گشود.
نام او جواد بود و پدرش این نام را که نام برادر بزرگ ترش بود و به شهادت رسیده بود برای او برگزید.
و اما نام جهادی او که نام عموی شهیدش بود برای خودش انتخاب کرد و به خوبی حق این نام را اداء کرد و در نهایت به آرزویش رسید.
جهاد جوان بود 🙂
و قطعا فرصت های زیادی برای گذراندن دوران جوانی خود داشت!🚶🏻‍♂
آن هم در کشوری همچون لبنان
که عروس عرب نام دارد 🧖‍♀
و از همه جهات در سطح بالایی قرار دارد...
اما جهاد راه پدر و برادر و عموی شهی🌱ـــد خود را ادامه داد!
🌸🌸🌸🌱
🌸🌸🌱
🌸🌱
@Refighe_Shahidam313
#زندگینامه #زندگی_نامه

شهيده مریم در خانواده 15نفری در آبادان‌ متولد شدن شهیده دختر پنجم خانواده بودن
در ۱۴ سالگی با کمک برادر رشید خود « #شهید_مهدی_فرهانیان » خود را مجهز به سلاح #معرفت و #بصیرت الهی کرد و با درک صحیح از وضعیت حاکم بر کشور و نیز ماهیت #استکبارجهانی #امپریالیسم مبارزات خود را علیه ظلم های #رژیم_پهلوی آغاز کرد .

این شهیده بزرگوار با اوج‌گیری مبارزات مردم در جریان #انقلاب_اسلامی در #تظاهرات و #راهپیمایی‌های مردمی علیه حکومت شاهنشاهی شرکت کرد و با پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی و تشکیل #سپاه پاسداران به جمع این خیل عاشق پیوست و دوره‌های آموزشی را با موفقیت به پایان رساند.
و با آغاز جنگ تحمیلی درشهر آبادان را ترک نکرد و دوشادوش برادران رزمنده به دفاع ازخاک کشورش پرداخت .
شهیده مریم فرهانیان درسن ۱۷ سالگی در بیمارستان امام خمینی (ره) آبادان مشغول #امداد‌گری شد و به مدت سه سال به کار امدادگری و #پرستاری از مجروحین جنگ در بیمارستان های مختلف آبادان ادامه داد که در این مدت یک بار به شدت زخمی شد و به اجبار در بیمارستان بستری شد.
وی کسی بود که #زینب_وار از برادران رزمنده مجروح پرستاری می کرد.مریم فرها
#زندگینامه #زندگی_نامه

مجتبی كرمی، شهید مدافع حرم، بیستم آذر ماه 1365در روستای #كهنوش از توابع شهرستان #تویسركان #استان_همدان متولد شد.
از كودكی پا به پای پدر با #مكتب #اهل_بیت (ع) آشنا شد و از آن جایی كه پدرش به #امام_حسن_مجتبی(ع) #كریم_اهل_بیت #عشق و ارادتخاصی داشت،
این نام را برای فرزندش انتخاب كرد.
در دوران دبیرستان از اعضای #فعال #بسیج_مدرسه مصطفی خمینی بود و به عنوان بسیجی نمونه به دیدار آقا و مولای زمان خود حضرت امام خامنه ای مفتخر شد.
در سال 1382 زادگاهش را به همراه پدر و مادر ترك كرده و در شهر همدان ساكن می شود. در اوج جوانی جذب سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و جزو گردان تكاور 154 حضرت علی اكبر (ع) می شود.

❄️🌷✌️🌷❄️
@Refighe_Shahidam313
❄️🌷✌️🌷
#زندگینامه #زندگی_نامه
سید میلاد فردی بسیار #شوخ_طبع و مردم دار بود معروف به #سید_خندان بود

از سال ۱۳۸۰ هر هفته یک هفته قبل از شروع سال جدید تا یک ماه ابتدا سال جدید در #راهیان_نور #خادم_زائران راهیان نور بود.
بعد از پایان تحصیلات دوره متوسطه و شرکت در آزمون ورودی #دانشگاه ها در سال ۱۳۸۴ وارد #دانشگاه_ملایر و بعد از یکسال تحصیل در #رشته_عمران به #دانشگاه_همدان منتقل شد و به #ادامه_تحصیل پرداخت و در همان ابتدای تحصیل در #بسیج_دانشجویی دانشگاه شروع به فعالیت کرد .

💠🥀🌷🥀💠
@Refighe_Shahidam313
💠🥀🌷🥀💠
#زندگینامه #زندگی_نامه

شهید سید محمد مصطفوی در پانزدهم #اردیبهشت سال ۱۳۶۵ در #شهرستان_بهار از #استان_همدان دیده به جهان گشود خانواده #مذهبی د اشت نام مستعارش #سید_میلاد بود ک یک برادر بزرگتر و یک خواهر کوچکتر از خودش داشت نام پدرش سید هاشم بود که در شغل #رانندگی_کامیون مشغول بکار بود و اهمیت زیادی به رزقو #روزی_حلال میداد مادرش هم #مدرس_قرآن بود و مسئول #هیئت_مذهبی بود که یکسال قبل از شهادت فرزندش دعوت حق را لبیک گفت سید میلاد دوران ابتدایی را در شهر بهار گذراند و از همان دوران ابتدایی از #نماز و #روزه اش غافل نبود و هر چه خود را بیشتر می شناخت اعتقاداتش بیشتر می شد.
و همچنین دوران راهنمایی و دبیرستان را در شهر بهار گذراند و در این دوران وارد #بسیج_دانش_آموزی گردید او در سن نوجوانی وارد عرصه ورزش شد .
و در #رشته_کشتی شروع به فعالیت کرد و توانست در این مدت به مقام هایی در سطح شهر و استان و کشوری نائل گردد و پله های ترقی را یکی پس از دیگری طی کند

💠🥀🌷🥀💠
@Refighe_Shahidam313
💠🥀🌷🥀💠
#زندگی_نامه

او #فعّال و پر جنب و جوش بود.
و از همان كودكى در بازيها، به #راستگويى و #صداقت خيلى حسّاس بود و دروغ گفتن باعث ناراحتى ‏اش مى ‏شد.

در اواخر سال 1356 زمزمه‏ هاى #انقلاب در #كشور بلند شد و چون برادر بزرگ مسعود از زمان دبيرستان عليه رژيم مبارزه مى ‏كرد، آمادگى بيشترى براى پذيرفتن حكومت اسلامى در خود داشت و با اوّلين پيام امام(ره) و #روحانيّت، فعّاليّت خود را در مدرسه آغاز كرد كه‏ آشنايى مسعود با انقلاب قبل از پيروزى و قبل از اينكه نهضت علنى شود، از طريق برادرشان شروع شد.

در #جلسات و #مراسم_مذهبى_سياسى كه قبل از پيروزى به صورت مخفيانه انجام مى ‏شد، شركت داشت و از انجام‏ دادن هيچ كوششى براى استقرار #نظام_جمهورى_اسلامى و سركوبى عُمّال رژيم شاه دريغ نداشت. در درگيريهاى ميان #عمّال_شاه و #حزب _اللّه از جمله: مراسم سخنرانى، تحصّن در دانشگاه، كمك به #مجروحان در #بيمارستان امام رضا(ع) و #راهپيمايى و درگيرى چهار راه #شهدا شركت داشت.

با علنى شدن انقلاب، همگام با ساير آحاد ملّت #حزب_اللّه در #تظاهرات شركت مى‏ كرد. مسعود به خاطر خوش خط بودن، پيامها و اعلاميه ‏هاى امام(ره) را مى ‏نوشت و #توزيع می ‏كرد و نيز بر روى ديوارها #شعار نويسى مى ‏كرد. او نيمه ‏هاى شب به پشت بام مى‏ رفت و نداى‏ اللّه اكبر سر مى ‏داد.

تحوّل روحى او از سال 1357 شروع شد.
در چندين #مسجد و #پايگاه در بخش فرهنگى و واحد پرسنلى فعّاليّت داشت؛ از جمله عضو #بسيج_پايگاه_مسجد_توفيق و #مسجد_سجاد(ع) و #مسجد_جواد_الائمه(ع) بود.

در كشيكهاى شبانه شركت مى‏ جست و در فعاليتهاى فرهنگى - تبليغى به خاطر مهارت در #خطّاطى و #نقّاشى فعّاليّت گسترده ‏اى داشت. در انجمن اسلامى دبيرستان شهيد حكمت‏ فعّاليّت داشت و از پايه ‏گذاران انجمن و عضو فعّال بسيج بود.
تا اينكه سال آخر دبيرستان را تمام كرد و در سال 1358 ديپلمش را گرفت.
رفیق شهیدم
Photo
#زندگینامه
#زندگی_نامه
شهید محمد حسین بشیری #سومین_شهید_تخریبچی
#استان_همدان و #دوازدهمین_شهید_مدافع_حرم از #دار_المجاهدین و از دامن مردم #شهید_پرور همدان میباشد

#شهید_محمد_حسین_بشیری درسال۱۳۶۰در#همدان متولدشد.
پس از#فارغ_التحصیل شدن ازد#بیرستان با وجود اینکه در #ورزش #تکواندو داری #مهارت زیادی شده بود در سن ۱۹ سالگی به #خدمت #سپاه_پاسداران درآمد .
حس #مسئولیت_پذیری وسخت کوشی اش باعث #اقتدار و #درایت در فرماندهی اش بود...
او در سال ۸۶ وارد #کمیته_تخریب شد و شروع به #کسب 'تجربه و #موفقیت های بسیاری در این مسیر گشت تا در نهایت به #استاد_نمونه_تخریب_و_انفجارات تبدیل گشت.
#ارادت خاصی به #حضرت_زهرا(س)داشت
#عاشق #ولایت بود حضور همیشگی #چفیه او بردوشش نشان از همرنگی بامقام #معظم_رهبری داشت.

#مسئول #کمیته_تخریب شد و مسئول #آموزش_یگانهای_نیرو_زمینی و #مقاومت در یکی از قرارگاهای #سوریه بود
#متولی_اموزش #تخریب_وانفجارات
درحزب الله لبنان/عراق/افغانستان/سوریه و….بود.
استاد به تمام معنا در رشته ی #تکواندو ،
ودر رشته های #جودو #غواصی #صخره_نوردی #یخ_نوردی و#کوه_نوردی بود و در #طب_سنتی #تبحر خاصی داشت..
وسرانجام در سن ۳۵ سالگی در #اعزام اخر به سوریه در اثر انفجار تله به همراه دیگر همرزم هایش #پرواز کرد و #حسینی شد.
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
@Refighe_Shahidam313
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
رفیق شهیدم
Photo
#زندگینامه
#زندگی_نامه

#شهید_حسین_محرابی
#متولد #شهریورماه سال 56 و از #رزمندگان #مدافع_حرمی است که از طریق #لشکر_فاطمیون و #همزمان با #سالروز #تولدش برای #دفاع از #حرم_حضرت_زینب (س) به #سوریه رفت.
وی در اولین اعزامش به سوریه پس از 75 روز در دهم #آذرماه سال 1395 در آخرین روزهای #ماه_صفر و در ایام #شهادت_امام_رضا (ع) در #منطقه #حلب به شهادت رسید.
از وی دو فرزند به نام های #زینب و #محمد_مهیار به #یادگار مانده است.
در سالروز شهادت این شهید بخشی از #خاطرات وی از زبان همسر و همرزمانش را در ادامه می خوانیم.

#کپی_مطالب_با_ذکر_صلوات_نثار_شهدا_آزاد

┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
@Refighe_Shahidam313
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
#زندگینامه
#زندگی_نامه

#شهید #شمسی_پور شخصیت باهوشی دارد و همزمان با حضور در جبهه ها، تحصیلات عالیه خود را نیز می گذراند، در عملیات کربلای ۴ معاون دسته می شود و پس از شهادت داریوش ساکی، عهده دار مسئولیت دسته غواصی، مدتی نیز فرمانده یکی از گروهان های غواصی شده و سپس به اطلاعات و عملیات نزد شهید بزرگوار علی چیت سازیان رفته و او را الگوی تمام عیار خود قرار می دهد. بعد از آنکه مسئول دسته شناسایی می شود، همراه با علی چیت سازیان و علی میرزایی در یکی از گشت های شناسایی می رود، در این مأموریت و در زمان شهادت حاج علی چیت سازیان، شمسی پور به همراه علی میرزاییان که در کنار شهید پیت سازیان هستند مجروح می شوند.

اواخر جنگ که می شود فرماندهی گردان را عهدار شده تا اینکه جنگ پایان می یابد و او همچنان آرام و قرار ندارد، گاهی همراه با کاروان راهیان نور برای روایتگری می رود و گاهی دیگر به عنوان جستجو گر نور در تفحص شهدا حضور می یابد و گاهی هم در سوریه به عنوان مدافع حرم آل الله.


#همدان
گلزار_شهدا

ادامه در پیام بعد
👇👇
#زندگینامه
#زندگی_نامه
#شهید_علیرضا_شمسی_پور

شهید شمسی پور در خانواده ای #مذهبی در سال ۴۲ در #همدان #متولد می شود
#دوران_ابتدایی را در #دبستان_سعدی می گذراند و #متوسطه را در #دبیرستان #شهید_چمران، بعد از دبیرستان در سال ۶۰ برای گذراندن #خدمت #سربازی در #لشکر_۲۸ #سنندج #اعزام و بعد از پایان دوره سربازی #دواطلبانه وارد #نیروی_بسیج می شود.

سال ۶۲ به مدت یک سال در #پایگاه_مقاومت_بسیج #مسجد_امیرالؤمنین #فعالیت می کند و رفته رفته بعد از خدمت در بسیج مقاومت وارد #سپاه_ناحیه_همدان می شود و از سال ۶۳ که در #سپاه #ناحیه همدان مشغول انجام وظیفه بود، بسیار برای #حضور در #جبهه های نبرد #حق #علیه #باطل به #مناطق #جنگی اعزام و بارها #مجروح شده و در سه مرحله با #تهاجم #شیمیایی #رژیم #بعث #عراق شیمیایی می شود.


#همدان
گلزار_شهدا

ادامه در پیام بعد
👇👇
رفیق شهیدم
Photo
#زندگی
#زندگینامه
#زندگی_نامه

  #گریه_سحرگاه
 
#مادر_شهید #محمد_معماریان
می‌گوید:

«محمد، 8 سال داشت.
یک روز #صبح از #خواب #بیدار شده بود و #گریه می‌کرد.
تعجب کردم.
فکر کردم خواب بدی دیده یا جایی از بدنش درد می‌کند.

کنارش رفتم و نوازشش کردم.
گفتم: چرا گریه می‌کنی؟
گفت:
هوا روشن شده و من نمازم را نخوانده‌ام.
انگار خواب #مرگ رفته‌ام که #نمازم #قضا شد.

در حالی که محمد فقط 8 سال داشت،
اما نمازش هیچ‌ وقت قضا نمی‌شد.»
وای به حال ما که کوچیکترین گناهمون قضا کردن #نماز هامونه

😔😔😔

اسمش را در #بسیج نمی‌نوشتند

#خانم_منتظری
ادامه می‌دهد:
«خودم مدت‌ها #سابقه #مسئولیت در #بسیج را داشتم
و #پایگاه_حضرت_زهرا سلام‌الله علیها در #قم را مدیریت می‌کردم.

ولی اسم #محمد را در بسج نمی‌نوشتند و می‌گفتند سن‌اش کم است.
خودم دستش را گرفتم و به پایگاه بسیج رفتم.
گفتم:
حالا یک بچه‌ای هم می‌خواهد #پناهنده #اسلام شود، شما نگذارید. ⁉️

دوست دارید ما مادرها بچه‌هایمان را توی #بغل بگیریم؟
پس چه کسی از این #مملکت #مواظبت کند؟
اصرار کردم.
قبول نمی‌کردند.
گفتم:
#امام_حسین علیه‌السلام هم زن و بچه‌اش را به #کربلا برد و #فداکاری کرد.
حالا شما این پسر #نوجوان را قبول نمی‌کنید،
روز #قیامت جواب #سید_الشهدا علیه‌السلام را چه خواهید داد؟
به هر زحمت و زوری بود، اسم او را در پایگاه #بسیج_مسجد_المهدی_قم نوشتند.
تقریبا 13 ساله بود که پایش به جبهه باز شد.
در حالی که پدرش هم از پنج سال قبل در جبهه خدمت می‌کرد.»

┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
@Refighe_Shahidam313
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
#زندگینامه
#زندگی_نامه


زینب بین بچه‌هایم (7 بچه، 4 دختر و سه پسر) از همه #سازگارتر بود.
از هیچ چیز !ایراد نمی‌گرفت.
زینب از همه بچه‌هایم به خودم شبیه‌تر بود.
#صبور اما #فعال بود.
از بچه‌گی به من در کارهای خانه کمک می‌کرد.
زینب بیشتر از اینکه دنبال #لباس و #خوردن و !بازی می‌باشد، دنبال #نماز و روزه و #قرآن بود.
همیشه به شوهرم می‌گفتم از هفت تا بچه‌ام، زینب #سهم من است
انگار قلبمان را با هم #تقسیم کرده بودیم.
زینب #اهل_دل بود...
#زندگی_نامه
#زنگینامه
حسین همدانی در سال ۱۳۲۹ از پدر و مادری همدانی‌الاصل، در شهر آبادان زاده شد. پدر او از کارکنان پالایشگاه آبادان بود، که در سال ۱۳۳۲ در بیمارستان شرکت نفت درگذشت. بدین‌ترتیب وی در ۳ سالگی به اتفاق خانواده به همدان مراجعت کرد و دوران کودکی و تحصیل را در این شهر با کار کردن در مغازه عطاری و کارگاه نجاری سپری کرد. شرکت در هیئت‌های مذهبی او را با خط فکر گروه‌های انقلابی آشنا کرد و مسیر زندگی‌اش را تغییر داد. بعد از ترک تحصیل راهی تهران و آنجا مشغول به‌کار شد و با اوج گرفتن انقلاب، به صف انقلابیون پیوست.

┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
@Refighe_Shahidam313
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
رفیق شهیدم
Photo
#زندگی_‌نامه


#سید_علی اقبالی زادهٔ ۷ مهر ماه ۱۳۲۸ #محله #دوگاهه_پایین_بازار #رودبار_گیلان بود. سید علی اقبالی #مدرک #دیپلم خود را از #دبیرستان #امیرکبیر_تهران گرفت و در ۱۳ آذرماه ۱۳۴۶ به #استخدام #نیروی_هوایی_شاهنشاهی_ایران درآمد.

وی پس از گذراندن آموزش‌های #تخصصی و مهارت‌های #فنی و انجام #پرواز_مقدماتی با #هواپیمای #پاپ و #اف-۳۳ در #دانشکده پرواز، در ۲۵ مرداد ۱۳۴۷ برای #تکمیل #دوره_خلبانی به #پایگاه_هوایی #ویلیامز #شهر_فنیکس #ایالت_آریزونای #آمریکا فرستاده شد. کسب #رتبه_نخست در بین بیش از 400 دانشجوی خلبانی از کشورهای مختلف به عنوان #خلبان_نمونه این #پایگاه را از آن خود نمود.

#امتیازات خلبانی که او در پایگاه ویلیامز آمریکا بدست آورد شامل #رکورد هایی بود که تا آن زمان هرگز در آن پایگاه هوایی ثبت نشده بود. بطوری که تمامی #اساتید پرواز هواپیماهای #جنگی آمریکا را شگفت زده نمود. و به او #لقب #سلطان_پرواز را داده بودند.

پس از بازگشت از این دوره، دوگاهه در ۴ بهمن ۱۳۴۸ به عنوان #افسر_خلبان_شکاری_تاکتیکی نیروی هوایی شاهنشاهی ایران فعالیت خود را آغاز نمود.

در سال ۱۳۵۳ سروان اقبالی جهت گذراندن دوره کارشناسی تفسیر عکس‌های هوایی و مدیریت اطلاعات و عملیات هوایی دوباره به آمریکا فرستاده شد.
👇👇👇👇
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
@Refighe_Shahidam313
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
#معرفی_نامه
#معرفینامه
#زندگینامه
#زندگی_نامه

#شهید_مدافع_حرم_سید_مجتبی_ابوالقاسمی

#سید_مجتبی_ابوالقاسمی

فرزند سید حسین

تاریخ تولد ۱۳۶۰/۰۵/۱۵
محل تولد پایتخت مقاومت ایران دزفول قهرمان

از همان کودکی عضو جلسات قرائت قرآن بود و حضور

فعال در مساجد و پایگاه های مقاومت بسیج داشت .

از سال ۱۳۸۲ به مدت ۱۱ سال به عنوان مسول عملیات حوزه مقاومت بسیج حمزه سیدالشهدا شهرستان دزفول فعالیت نمود و در سال ۱۳۹۳ به عنوان فرمانده گردان بیت القمدس منصوب شد

┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
@Refighe_Shahidam313
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
#زندگینانه
#زندگی_نامه
در هفدهم #خردادماه 1349 در یك كیلومتری #تازه_كند «#انگوت » در #روستای «#چای_گرمی»، خانواده ای صاحب فرزندان دوقلویی می شوند كه یكی از آنها نیامده به سوی #پروردگار بر می گردد و آن یكی برای خانواده اش #تحفه ای می ماند. خانواده نام "#مرحمت " را برایش بر می گزینند.


پدرش "#حضرتقلی" در روستاهای اطراف #دستفروشی می كرد و مادرش هم به كارهای خانه مشغول بود. مرحمت از اوایل كودكی #جسور بود به طوری كه مادرش به او می گوید: «می ترسم چشم بخوری و نظر شوی»


بالاخره #تحصیلاتش را تا #ابتدایی ادامه می دهد و همین مواقع #مصادف می شود با #پیروزی_انقلاب_اسلامی و بعد از  آن #شروع #جنگ_تحمیلی.

┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
@Refighe_Shahidam313
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
Ещё