رفیق شهیدم

#عاشورا
Канал
Логотип телеграм канала رفیق شهیدم
@Refighe_Shahidam313Продвигать
573
подписчика
12,7 тыс.
фото
11,3 тыс.
видео
1,69 тыс.
ссылок
دلبسته‌دنیا‌که‌عاشق‌شهادت‌نمیشود🥀 رَفیقِ‌شهیدم‌یه‌دورهمیه‌خودمونیه خوش‌اومدی‌رفیق🤝🫀🥀 تاسیس²¹/⁰²/¹³⁹⁸ کپی‌آزاد‌✌صلوات‌هدیه‌کردی‌چه‌بهتر📿✌️ کانال‌ایتامون‌ 👇 https://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4 خادمین 👇 @Someone_is_alive @Mortezarezaey57
ولی فکر کنید !!
اون چیزی که تو ده شب میشنویم
و طاقتشو نداریم حاصل
صبح تا عصر یک روز بود...😭❤️‍🩹

سَلامُ عَلی قَلبِ زِینَبِ صَبور🖤

#عاشورا
#محرم
رهبر معظم انقلاب: «اگر در جامعه‌ی ما، عشق به امام حسین(ع) و یاد او و ذکر مصایب و حوادث #عاشورا معمول و رایج نبود، معلوم نبود که نهضت [انقلاب #اسلامی] با این فاصله‌ی زمانی و با این کیفیتی که پیروز شد، به پیروزی میرسید.»
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM

الذین بذلو مهجهم دون الحسین

#زیارت_عاشورا
#امام_حسین
#عاشورا
رفیق شهیدم
Photo
شهادت مرگ نیست،بی مرگی است!
شهیدان به درد بخور ترین موجودات #خاکی هستند!
هر که بیشتر به #درد بخورد؛
به او درد بیشتری میدهند...
.
اگر کسانی نبودند که بتوانند #شهید شوند، هیچ سنگی بر سنگی بند نمیشد...
و هرکس که نتواند در پای حرف #دین خود بمیرد، در حقیقت، بی دین است!
.
شهید پرده ی شهود را به کناری میزند تا آشکارا شهادت دهد:
به هر چیز که باید گفته و دیده شود!!
.
شهادت #غیرت است...
دین، شهادت را به دنیا آورد؛
تا بی غیرتی فرصت نیاورد که جهان را، پر بلا کند!
دین، محمد صلی الله علیه و آله است؛
و شهادت، حسین علیه السلام...
«حسین منی، و انا من حسین»
.
شهادت، #سرخ است!
این سرخی، لهجه ی خونین سر بریدگی و دل بریدگی و به راه افتادگی است؛
قنوتی عاشقانه با دلی موج خیز،در دستانی فرا گرفته؛
سفری خیزرانی با درک #خون؛ افشای #عاشورا و انتشار کربلا...
.
اگر شهادت نبود، (مشهد)خراب میشد...
اگر شهادت نبود، آینه ی شهود، ترک بر میداشت؛
اگر شهادت نبود، تشهد به جایی نمیرسید...
اگر شهادت نبود، دین خانه نشین میشد...
اگر شهادت نبود، هیچ کس غیرت نداشت!
اگر #شهادت نبود؛
انقلاب را،شهادت #انقلاب کرد...
.
اگر کبریت #احمر شهادت نبود!
تکلیف مرد و #نامرد را چه کسی روشن میکرد؟!
اگر شهادت نبود، انقلاب نبود...
و اینک ماییم، در حضور شهیدان!
پنجره ی انسان، دیدگاه و نگاه اوست...
.
بدون #پنجره ای روشن و باز، روبه روی خدا، نمیتوان، حرفی روشن و #حنجره ای گویا، رو به مردم داشت...
.
راستی!
ما #چه میخواهیم بگوییم و بکنیم؟!
آیا این، درست همان چیزی است که قادریم با تمامی استعداد و توان خویش از پنجره ی رو به خدا، که #شهیدان برایمان گشوده اند،دریافت کنیم؟!
.
راستی!
اگر #شهادت نبود...
.
.
ابوالقاسم حسینجانی
رفیق شهیدم
Photo
#شرهانی

صد کیلومتر که از #اندیمشک فاصله می‌گیری و از پیچ و خم‌های جاده عبور می‌کنی، به منطقه‌ای بکر میرسی که هنوز خیلی ها از حضورش در جمع یادمان های #دفاع_مقدس بی‌خبرند!

نامش #شرهانی است و خاطرات حضورش در دفاع مقدس را از عملیات های #والفجر_یک، #عاشورای_سه و #محرم روایت می کند...


اگر می‌خواهی صحنه #عاشورا را از نزدیک ببینی، باید به صفحه خاطرات والفجر یک در شرهانی سری بزنی؛

آنجایی که شهید احمد زمانیان ردای قاسم ابن الحسن را به تن کرد و تا پای جان ایستادگی کرد. همان نوجوان شانزده ساله ای که ترکش ها سر و صورتش را #خون آلود کرده بودند؛

همان نوجوانی که دوستانش خواستند او را برای مداوا به عقب برگردانند؛ و همان نوجوانی که با لبخندی زیبا گفت:
"من نیامده ام که به عقب برگردم!
آمده ام که بایستم..."

اما شرهانی پیش از آن که خاطرات #جنگی داشته باشد، خاطرات تفحصی دارد؛ خاطراتی زیبا از شهدایی که چند سال است #غریبانه در آغوش گرفته و گه گاه، یکی از آن ها خودش را به بچه های گروه #تفحص_شهدا نشان میدهد؛

آن هم درست زمانی که لازم است، مگر نشنیده ای روایت محمد احمدیان را که می گوید:
تیرماه ۱۳۷۸ بود و فضای جامعه، #معنویتی از جنس شهدا را طلب می‌کرد...
سردار باقرزاده گفت:
"بروید توی مناطق به شهدا #التماس کنید و بگویید شما همگی فدایی ولایت هستید، اگه صلاح می دانید به یاری #رهبرتان برخیزید."

چند روزی گذشت؛
ولی حرف #سردار را جدی نگرفتم، #شهید هم پیدا نکردیم، تا این که دوباره سردار روی حرفش تأکید کرد؛
من هم فردای آن روز به منطقه ی شط‌العلی (محور عملیاتی بدر و خیبر) رفتم و برای رفع تکلیف جملات سردار را بازگو کردم!!

چند ساعت بیش تر از حرفم نگذشته بود که از #شلمچه خبر رسید شانزده شهید پیدا شده و چند ساعت بعدش، تفحص نوزده شهید از #هور مخابره شد.


چند روز بعد که سردار تماس گرفت و خبرها را شنید، از تعداد شهدا پرسید؛ شروع کردم به شمردن:
شونزده تا فکه، هجده تا شرهانی...
جمعاً شد #هفتاد_و_دو شهید...
.
سردار گفت:
"الله اکبر!
روز #عاشورا هم هفتاد و دو نفر پای #ولایت ایستادند..."


موقعیت ها:
• حسینیه امام حسن مجتبی (ع)
• معراج شهدا و مقر تفحص
• مقتل ده شهید گمنام
• پل روی رودخانه ی دوبرج( پل شهید ایوبی)
رفیق شهیدم
Photo
نسیم خنکی حال دلم را خوب میکند؛
پاهایم آهسته آهسته در #خاک‌ها فرو می‌روند...
غرق میشم در رویا!

ناگهان پرنده‌ای می‌پرد؛
نگاهش میکنم به اوج دارد می‌رود!
از جلو چشمانم محو می‌شود!
اینجا کجاست!
کجا ایستاده ام!

ندایی مرا می‌خواند قدم قدم به جلو می‌روم یک گوشه دنج می‌نشینم دنج ترین گوشه دنیاست انگار...
شبیه شش گوشه است انگار...

صدایی در گوشم می‌پیچد!
صدای #ابراهیم_همت است...
دارد می‌گوید:
همیشه باید مشغول یک کلمه باشیم؛
و آن "عشـق" است...

اگر #عاشقانه با کار پیش بیایی، به طور قطع بریدن و عمل زدگی و خستگی برایت مفهومی پیدا نمیکند...

زیر لب زمزمه میکنم؛
عشق...
عشق...
عشق...

صدای دیگری می آید؛
#مهدی_باکری می‌گوید #پاسدار کسی است که شب و روز کار بکند و نخوابد مگر اینکه از فرط #خستگی خود به خود به خواب رود و آخر عمرش ختم به #شهادت باشد...

صدای شهید #مجید_محمدی در گوشم می‌پیچد و می‌گوید ما که رفتیم مادری پیر دارم و زنی و ۳ بچه ی قد و نیم قد؛
از دار دنیا چیزی ندارم الا یک پیام!
یقه تان را میگیرم اگر #ولایت_فقیه را تنها بگذارید!

صدای #شهید_آوینی در گوشم می‌گوید؛
زمان بر #امتحان من و تو می گردد تا ببینند که چون صدای"هل من ناصر" امام #عشق برخیزد چه می کنیم!

ناگهان به خود می‌آیم؛
چشم هایم باز میشود و دلم بی تاب...
این‌طرف و آن‌طرف را می‌نگرم...
دنبال‌شان می‌گردم...
نگاهم ب دور دست ترین نقطه خیره می‌ماند...

قافله ای از میان آب های اطراف زمین #طلائیه میگذرد...
مهدی باکری با همان لبخند همیشگی اش برمی‌گردد نگاهی می‌کند و می‌گوید...
قافله ما قافله #از_خود_گذشتگان است هر کسی که از خود گذشته نیست با ما نیاید...

فریاد میزنم ک صبر کنید میخواهم بیایم!
قافله دورتر و دورتر میشود، میدوم به سمت آب...
سیم خاردار ها مانع اند...
یاد این سخن ابراهیم همت می افتم؛
در پوست خود نمی گنجم!
گمشده ای دارم و خویشتن را در قفس محبوس می بینم، می خواهم از قفس به در آیم، سیم های خاردار مانع هستند...
فریاد میزنم!
که ای قافله صبر کنید من هم مثل #همت از دنیای ظاهر فریب مادیات و همه آنچه از خدا بازم میدارد متنفرم...

اما دیگر دیر شده #قافله رفته است و جا مانده ام...
صدای بوق اتوبوس ها مرا به خود می آورد...
مردی از دور داد میزند!
جانمانی اتوبوس دارد میرود!!
خوشحال میشوم...

میپرسم به سمت کجا؟
قافله شهدا؟
می‌خندد و میگوید نه می رود شهر...
و من با خودم فکر می‌کنم مگر می‌شود آمد طلائیه و از #طلائیه به شهر برگشت..!

مگر میشود از قافله جاماند و به شهر، به دنیای ظاهر فریب مادیات برگشت!
نه امکان ندارد...

بوق!
بوق!
بوق!
بوق اتوبوس دیوانه ام میکند مجبور میشوم ک سوار بشوم...
و تمام راه را با خودم زمزمه می‌کنم...
همیشه باید مشغول یک کلمه باشم و آن #عشق است...
باید مثل #شهدا عاشق بشوم تا لایق همراهی با قافله بشوم...

باید که این بار جانمانم باید ک آماده شوم...
ای کاش که بشود...

صدای #شهید_آوینی درون گوشم می‌پیچد و می‌گوید؛ برادر، جایی برای ای کاش‌ها و اگرها باقی نمانده است!
#عاشورا هنوز نگذشته است؛
و کاروان کربلا هنوز در راه است!
و اگر تو را هوس کرب و بلاست؛
بسم الله...
همه جای بدنت زخمی بود
@Maddahionlin
🔳 #روضه #عاشورا #محرم

🌴یارالی یعنی همه جای بدنت زخمی بود

🌴ذره ذره ی تنت زخمی بود

🎤حاج #حیدر_خمسه

👌بسیار دلنشین
چرا حضرت زینب(س) در واقعه عاشورا بالای تل زینبیه ایستاد؟
@Maddahionlin
🏴ویژه #عاشورا #محرم

♨️ چرا حضرت زینب(س) در واقعه عاشورا بالای تل زینبیه ایستاد؟

👌 بسیار دلنشین

🎙واعظ: حجت الاسلام #علیرضا_پناهیان
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
من کجا در بین خاک و خون دنبالت بگردم؟
#عاشورا
@madahi
حاج‌مهدی رسولی
🔊 #صوتی | سبک #زمینه
📝 خدا به عشقش مباهات می‌کنه...
👤 حاج‌مهدی #رسولی
ویژه #عاشورا
رفیق شهیدم
نام: محمود نام خانوادگی :رادمهر نام پدر : علی اصغر تاریخ تولد : تاریخ شهادت : 1395/02/17 محل شهادت : خانطومان تاریخ شهادت : 1395/02/17 نحوه شهادت : درگیری با داعش محل شهادت : خانطومان مزار شهید : مازندران، ساری ، آرامگاه مجدالدین #معرفی_شهید 🕊رفیق شهیدم🕊
🍃مدافعان حرم که راهشان #صراط_المستقیم است و در آن شکی نیست، اما حرفم با مردمی است که #طعنه را ذکر لب کرده اند و خودشان تماشاچی میدان شده اند.

🍃خوابِ غفلت #عقل و منطقمان را بیخیال کرده است. برای حسین سینه می زنیم اما نمیدانم پاسخ به اینکه آیا حسین وار زندگی می کنیم یا نه چیست؟

🍃شب #عاشورا اگر کربلا بودیم و در تاریکی شب، امام می فرمود هرکس میخواهد می تواند برگردد. نمیدانم چه می کردیم!!

🍃مدافعان حرم، یارانی هستند که به پای #حسین_بن_علی ماندند و حال برای دفاع از حرم خواهرش #لبیک گویان راهی می شوند. محمود رادمهر از جمله محبّانی است که پرستوی دلش در هیئت حسین بال و پر گرفت. وقتی روضه #اسارت و بازار را شنید، کوچ کرد سوی حرم #عمه_سادات و بال هایش را نذر دفاع از حرم بی بی کرد

🍃 دلی که با ارباب خو بگیرد، نمی تواند #زینب را تنها بگذارد. از محمود فقط مژده شهادتش آمد و پناهگاهِ پیکرِشهدا، جسمش را در آغوش گرفت. خانطومان نمی توانست از محمود دل بکند که سالها پیکرش را میزبان بود

🍃 بعد از ۵ سال به حرمت بیقراری های مادرش، برای چشم های منتظر همسرش و #دلتنگی فرزندانش، برای هوشیاری دلهای به خواب رفته و به قول خودش برای #رضای_خدا برگشت

🍃 با آمدنش، دل ها زیر و رو شد. بغض ها شکست و اشک ها، روح خسته از گناه را شست. #حرها توبه کردند و #حبیب ها، تشنه تر شدند برای #شهادت اما آن ها که خود را به خوابِ غفلت زده و قصد بیداری ندارند تیر طعنه هایشان بر قلب داغدار خانواده شهدا می نشیند. کاش اگر مرهم نیستیم، نمک روی زخم نباشیم


🌺به مناسبت #سالروز_شهادت

🕊رفیق شهیدم🕊
@Refighe_Shahidam313
┈••✾•🖤🥀💔🥀🖤•✾••┈
رفیق شهیدم
Photo
اردیبهشت ۱۳۶۵ کودکی پا به عرصه وجود گذاشت که نامش را حسین نامیدند و در شناسنامه‌اش « #حسین _امیدواری » نقش بست. در سن 8 سالگی به میدان معلم یافت‌آباد نقل مکان کردند و حسین عضو #بسیج مسجد علی ابن موسی الرضا(ع) شدند و مدتی هم در کانون قرآن مسجد مشغول فعالیت شد.
حسین در خانواده‌ای پرجمعیت به دنیا آمد و ۱۱ خواهر و برادر داشت.
آخرین پسر این خانواده بود و گوش به فرمان پدر و مادر، آنها را احترام می‌کرد.
قرآن‌خوان بود و هر روز مسجد می‌رفت و در کلاس‌های قرآن شرکت و قرآن تلاوت می‌کرد.
دوران کودکی حسین در محله #امامزاده_زید(ع) گذشت.
از همان کودکی فعالیت‌های #مذهبی مسجد و امامزاده شرکت می‌کرد و به یاد دارم روز #عاشورا از صبح اول وقت که دسته‌های مختلف عزاداری به امامزاده می‌آمدند برای آنها اسفند دود می‌کرد و از عزاداران پذیرایی می‌کرد.
حسین از همان دوران، تلاوت قرآن را شروع کرد و در مسجد محل قرآن می‌خواند. وی جوانی ساده، سر به زیر و مطیع بود و هرگاه کاری از او می‌خواستیم فوراً اطاعت می‌کرد.
پس از کسب دیپلم علوم انسانی در سال 1385به خدمت سربازی رفت.
در طول 2سال سربازی دو مرتبه سرباز نمونه معرفی شد.
پس از پایان سربازی مشغول به کار شدند.
در سال 1394 متوجه شدند به #سوریه نیرو اعزام می‌کنند و برای اعزام به سوریه ثبت نام کرد.
در آخرین محرم زندگیش هم خادم #هیئت_محبان_حضرت_فاطمه زهرا(س) در #شادآباد شدند.
#زندگینامه
#زندگی_نامه
@Refighe_Shahidam313
می گویند؛
آخرالزمان دوره ریزش ها و رویش هاست!

درست شبیهِ شب #عاشورا،
که عده ای #غربال شدند
و عده ای با حسین،
تا آخر آسمان، #بال زدند.

#وای_بر_من_اگر_نخواهی‌ام
خـبر حسین را بایـد از #سجـاد پرسیـد
من خودم دیدم که او علے رغم بیمارے،
یال خیمـه را کنـار زده بود و از پشت پرده ے لرزان اشـک به تماشاے
#عاشورا نشسته بود...!

#پدر_عشق‌وپسر
#شب_نهم : #شب_تاسوعا
#ستاره 34 ساله آسمان #کربلا و بزرگ ترین یار و یاور حسین(ع) .
<<عباس>> یعنی چهره درهم کشیده و این نام نشان از #صلابت و توانمندی #سقای_کربلا دارد.
او #فرزند_علی(ع) و برادر حسین(ع) بود،
با این حال هرگز برادر خود را به نام صدا نزد.
#عباس(ع) این ادب و فروتنی را تا لحظه آخر بر خود واجب می دانست.
او بهترین #الگوی_رشادت بود.
زیرا #پرچم_دار_سپاه بود و #پرچم را به دست #رشیدترین و #شجاعترین افراد لشگر می سپارند.
او به اندازه ای محو یار شده بود که بر امواج دل انگیز آب روان، لب های خشکیده محبوب خود را در نظر آورد و داغ تشنگی را از یاد برد.
#رشادت #وفاداری و #فروتنی عباس(ع) یکی دیگر از برگ های زرین #عاشورا است که همه را به شگفتی واداشته است...

#حضرت_عباس #ابالفضل #ابالفضل_العباس #سقا #کربلا #محرم #یادشهداباصلوات+وعجل_فرجهم
#کپی_مطالب_با_ذکر_صلوات_نثار_شهدا_آزاد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#ما_ملت_امام_حسینیم #من_حسینی_ام

👇🥀👇🥀👇🥀👇
@Refighe_Shahidam313
رفیق شهیدم
Sticker
روز پنجم
1. در این روز #عبیدالله_بن_زیاد، شخصی بنام «شبث بن ربعی » را به همراه یک هزار نفر به طرف کربلا گسیل داد.

2. عبیدالله بن زیاد در این روز دستور داد تا شخصی بنام «زجر بن قیس » بر سر راه کربلا بایستد و هر کسی را که قصد یاری امام حسین علیه السلام داشته و بخواهد به سپاه امام علیه السلام ملحق شود، به قتل برساند . همراهان این مرد 500 نفر بودند .

3. در این روز با توجه به تمام محدودیتهایی که برای نپیوستن کسی به سپاه امام حسین علیه السلام صورت گرفت، مردی به نام «عامر بن ابی سلامه » خود را به امام علیه السلام رساند و سرانجام در #کربلا در روز #عاشورا به شهادت رسید ...

#وقایع_روز_پنجم #وقایع #مناسبت #السلام_علیک_یا_اباعبدالله_حسین #یادشهداباصلوات+وعجل_فرجهم
#کپی_مطالب_با_ذکر_صلوات_نثار_شهدا_آزاد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#ما_ملت_امام_حسینیم #من_حسینی_ام
@Refighe_Shahidam313
بزرگانی چشم می‌دوختند به ده شب #عاشورا
تا چیزی بگیرند.
شما هم چیزی بگیرید.
کاری کنید که دعاهایتان در این دهه مستجاب شود.✌️🤲✌️
پرخاش کنید بروید مجلس نمی‌شود.
باید لطافت داشت.
#حر یک شخص بود اما حر بودن جریان دارد.
بله آقاجان! #دهه حر است؛ دهه زهیر است.
اگر میخواهی متحول شوی، دهه تحول است.

#آیت_الله_فاطمی_نیا
#یادشهداباصلوات+وعجل_فرجهم
#کپی_مطالب_با_ذکر_صلوات_نثار_شهدا_آزاد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج

@Refighe_Shahidam313
#رمان_واقعے
#بہ‌سوے‌او

🌹#قسمت_هفدهم

آقای میرزایی: اما شهدا خواستنت و انتخابت کردن که دست از بنده نفس بودن بکشی و بنده خدا بشی ...

😔در مقابل حرفهای آقای میرزایی فقط سکوت جايز بود.

دوسه روز بعد ما ۱۵نفر با آقای میرزایی، محمدی، حسینی، زهرا سادات و زینب رفتیم جنوب.

💥این #جنوب اومدن کجا، جنوب اومدن نه ماه پیش کجا...

نزدیکای #اهواز زهراسادات نزدیکم شد، سرم به شیشه بود که زهرا سادات صدام کرد

+حنانه
اشکامو پاک کردم و گفتم : جانم
+یادته بهت گفتم معنی اسمتو بفهمی دیگه ازش بدت نمیاد
-آره 😔😔😔

+خب میخام معنی اسمتو بهت بگم
-‌ممنون میشم اگه بگی
+حنانه اسم چهارده معصوم که بلدی؟

-آره در حد همین اسم
+خوب حالا من بعدا از زندگی همشون بهت میگم
-باشه

+ببین بعداز #شهادت #امام_حسین (ع) تو روز #عاشورا و شروع #اسارت بی بی #حضرت_زینب (س) تو راه #کربلا به #کوفه یه مسجدی هست که الان به #مسجد_حنانه معروفه.

😔ماجراش اینه یک شب سر #شهدای_کربلا و خود اسرای کربلا در این #مسجد موند؛ ستون های مسجد به حال #حضرت_رقیه (س) طفل سه ساله امام حسین (ع) و سر بریده سیدالشهدا گریه میکنن #حنانه_یعنی_گریه_کنِ_حسین💔

زهرا سادات رفت و من موندم یه عالمه غفلت و سرزنش 😭😔

🍃❤️ #حنانه ای که معنی اسمش گریه کن حسین هست مست و غرق گناه بوده...

👌رسیدیم اهواز و وارد مدرسه شدیم
این بار نق و نوق نکردم فقط بی تاب و بیقرار #شلمچه بودم

بالاخره صبح شد و به سمت #شلمچه راه افتادیم...

ادامه دارد...
#یادشهداباصلوات+وعجل_فرجهم
#کپی_مطالب_با_ذکر_صلوات_نثار_شهدا_آزاد

http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
رفیق شهیدم
Photo
#طلاییه

بچه‌ها!
شیطون‌ازآخر #خاڪریزنفس‌ما آمده‌ٺوزندگیمون؛
وآروم‌آروم‌داره‌جووناےمارو #ٺیرخلاصےمیزنه...
اینجافقط #روضه‌مارونگه‌میداره...
#هیئٺ‌مارونگه‌میداره...
#شهیداروببین...
ببین‌چقدرقشنگ #زندگے میڪردن...
اون‌زندگےهاےزیباوآخرشم شهادٺ‌هاےزیبا...
زیبایےاین‌زندگےهابخاطر ارتباطشون‌با #اباعبدالله‌‌بود...
بخاطرانسشون‌با #حضرٺ‌زهرا بود...
صفرفرمانده‌گردان‌لشڪر #عاشورا میگفٺ:
آقامهدےماافٺادیم‌ٺو #محاصره!
چیڪارڪنیم‌عراقےهاهم‌‌ازآخر آمدنددارن‌ٺیرخلاصےمیزنن...
آقا #مهدےباڪرےگفٺ‌بود:
من #هیچ‌ڪارےنمیٺونم‌بڪنم...
صفرگفٺ‌میٺونم‌یه‌خواهشے بڪنم!؟
گفٺ‌‌چیه!؟
گفٺ‌براےماروضه #امام‌حسین بخونیدازپشٺ‌بیسیم...
میگفٺ‌براےصفرروضه‌میخوندن وصفراونوربیسم‌‌داشٺ‌گوش میداد...
چنددقیقه‌نگدشٺه‌بودڪه‌صفر گفٺ‌آقامهدےاومدندبالاسرمن؛
خداحافظ...
یڪےبایدبشینه‌براےما #روضه بخونه...
ٺا #نظربشه‌وگرنه‌ٺیر #خلاصے خوردیم!
دخلمون‌اومده...
اوناباروضه‌اباعبدالله‌به‌شهادٺ نایل‌شدند؛
ماهم‌بایدباروضه #امام‌حسین‌از #سیم‌خاردارهاےنفسمون‌عبور ڪنیم...

#حاج‌حسین‌یڪٺا


اسٺادپناهیان: #ٺنهاراه‌مقابله‌با شیطان‌ومبارزه‌بانفس؛
#ٺوسل‌به‌اهل‌بیٺ‌‌علیهم السلام
Ещё