فلسفه

#فوکو
Канал
Логотип телеграм канала فلسفه
@Philosophy3Продвигать
44,27 тыс.
подписчиков
2,1 тыс.
фото
512
видео
2,14 тыс.
ссылок
@Hichism0 برای تبلیغ به این آیدی پیام دهید کانالهای پیشنهادی @Ingmar_Bergman_7 سینما @bookcity5 شهرکتاب @Philosophers2 ادبیات و فلسفه @audio_books4 کتاب صوتی @Philosophicalthinking فلسفه خوانی @TvOnline7 فیلم و سریال
▪️برخی می‌گویند خودِ فاشیسم نیز یکی از فرم‌هایی است که انبوهِ خلق می‌تواند از طریقِ آن سازماندهی شود. به باورِ من این سخن نادرست است: وقتی انبوهِ خلق فاشیست شود، [پیشاپیش] به سوی توده و تنهایی عقبگرد کرده است. انبوهِ خلق فقط وقتی می‌تواند فاشیست باشد که از خاص‌بودگی‌اش تهی شده، یعنی از این واقعیت که مجموعه‌ای از تکینگی‌هاست، کثرتی از فعالیت‌های فروکاست‌ناپذیر.

فاشیسم نیز همچون شرّ همواره قسمی نفیِ قدرت است، عقب‌نشینی از هستیِ مشترک. فاشیست‌ها نفرت از دیگران را تشویق می‌کنند، به تقدیسِ خشونت در حکمِ درمانِ پلیدی‌های جهان می‌پردازند، تفاوت‌ها را محو می‌کنند، و لب به مدح‌وثنای جهانِ کهن می‌گشایند. فاشیسم -همه‌ی انواعِ فاشیسم- به نحوی ویرانگر در برابرِ جنبش و حرکتِ حیات واکنش نشان می‌دهد، در برابرِ شیوه‌ی شادمانه و متنوعی که حیات بدان ترتیب خودش را ابداع می‌کند.

فاشیسم اندوهگین است – فاشیسم همانا سلطنتِ پستی، زمختی و خشونت است. لذا، فاشیسم از ظهورِ تفاوت‌ها دستخوشِ ترس می‌شود؛ از درهم‌آمیزیِ نژادی دچارِ انزجار، و از بدیل‌های مطرح‌شده در برابرِ شبه‌ِ هنجارمندیِ جنسی غرق در خشم و غضب. در بنِ تمامیِ این‌ها استیصال، تزویر و خشونت نهفته است، اما همچنین باید به چیزی کماکان بنیادی‌تر و غالب‌تر اشاره کرد: کیشِ فاشیستیِ هویت و این‌همانی که الی‌الابد خودش را احیا می‌کند.

اما می‌توان فرازِ دیگری را نیز برای حرف «ف» پیشنهاد داد - ف مثلِ #فوکو - و - #دلوز - که بر چیزی کاملاً خلافِ آنچه هم‌اینک در خصوصِ فاشیسم بیان کردم دلالت دارد. زیرا نزدِ فوکو، دلوز، و کلِ مجموعه‌ای از متفکرانِ معاصر با کشف، تعمیق و تکوینِ میراثِ دیگری از مدرنیته مواجه می‌شویم؛ میراثی که به عوضِ پنهان‌‌سازیِ تفاوت در پسِ هویت و تکرار، از خلالِ گوناگونیِ حیات به ستایش از تفاوت می‌پردازد. و حتی اگر چارچوبِ مزبور به چیزِ پیچیده‌تری بدل می‌شود، اگر خود را درباره‌ی مشکلاتی که گاهی همزیستیِ تفاوت‌ها در بر دارد فریب می‌دهیم، با همه‌ی این‌ها تفاوت‌های مزبور مشمولِ جادوی زمان می‌شوند، که به اتکای‌اش از هر گونه خواستِ مرگ فاصله می‌گیرند.

فوکو و دلوز، هر کدام به شیوه‌ی خود، قدرت‌های آزادِ ابداع را در سده‌ی بیستم بازسازی کردند: آنها به تجلیل از میل پرداختند و تمامیِ آن نیروهایی را فاشیست دانستند که سدِ راهِ میل می‌شوند و در پیِ ممانعت از ظهور و بیانِ آن هستند.

👤 #آنتونیو_نگری
📚 #ف_مثل_فاشیسم
🔃 ترجمه‌ی #فؤاد_حبیبی

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3
#ﻣﻴﺸﻞ_ﻓﻮﻛﻮ : درباره سکس ارباب برده

من پدیده اس& ام را جذاب تر از این که شما می گویید می بینم. این طور بگویم که روابط جنسی توسط و از طریق مناسبات اسطوره ای [mythological] ساخته و توسعه می یابد. اس&ام رابطه میان یک زن یا مردی که رنج می کشد با زن یا مردی که رنج می دهد نیست. بلکه رابطه میان سرور است و کسی که این سرور سروری اش را اعمال می کند. آنچه برای کنشگران اس&ام جالب است این است که این رابطه همزمان کنترل شده و گشوده است. این مانند یک بازی شطرنج است که یکی می تواند ببرد و یکی ببازد. سرور در بازی اس&ام بازنده خواهد بود اگر قادر به برآوردن نیازهای قربانی خود نباشد. و به عکس بنده بازنده خواهد بود اگر نتواند از پس چالشی برآید که سرور پیش رویش می گذارد. این ترکیب قواعد و گشودگی آن ها موجب می شود روابط جنسی در هم تنیده تر شود چرا که یک طراوت دایمی، یک تنش دایمی و یک عدم قطعیت دایمی را دامن می زند که یک سکس معمولی فاقد آن است. هدف این است که همه بدن به مثابه ابزار جنسی مصرف شود.

فوکو در این گفت و گو بر دو وجه ظهور فانتزی های سادومازوخیستی تأکید می کند نخست پیوند آن با میل به خلق و ابداع فرم هایی که بدن را به مثابه ابزار جنسی به کار می کشد و توجه سکس به خودش به مثابه مجرای #لذت. و دوم وجه تئاتریکال کنش اس&ام که برخلاف هیبت خوفناک اش تنها مرزهای وجود داشتن را به مثابه مجرای لذت به آزمون می گذارد و رابطه های سروری-بردگی را به مثابه یک فرم اجرایی از محتوای اجتماعی اش تهی می کند.


این دو وجه کنش اس&ام مورد توجه باب پلانت در مقاله ای مفصل در زمینه جایگاه #مفهوم #سادومازوخیسم در مجموعه اندیشه فوکو شده است.
پلانت با این مسئله شروع می کند که فوکو در زمینه سوژه و «خود» با ایده ها سارتر در مورد تقدم وجود بر ماهیت شخص همدل بود.
تفاوت تنها در این بود که ساتر درگیر یک دوگانگی در اندیشه اخلاقی اش بود میان «خلاقیت» و «اصالت». خلاقیت اشاره به همه امکانات شدن سوژه دارد که در بند هیچ ذات و ماهیتی نیست. اما اصالت بند و مهاری است بر گشودگی این خلاقیت.

«اصالت» در اندیشه #اگزیستانسیالیست هایی مانند سارتر و #هیدگر از اشکال خاص بودن مانند دلشوره (ترس-آگاهی) و تجربه وجدان و مرگ می آید. اینها تجربه های اصیلی هستند که یگانگی ما را حفظ می کنند در برابر گم شدن ما در میان توده ها (Das Mann در بیان هیدگر). اما #فوکو خلاقیت فرم های لذت را بر دنبال کردن «اصالت» ترجیح می دهد. هرچند فوکو مسئله اش با «اصالت» را بیان نمی کند اما به نظر می رسد که شیوه بودن #سوژه را همزبان با #سارتر به مثابه #خلق اثر هنری می داند.

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3.