فلسفه و ادبیات

#لایب_نیتس
Канал
Логотип телеграм канала فلسفه و ادبیات
@Philosophers2Продвигать
8,85 тыс.
подписчиков
839
фото
88
видео
885
ссылок
برترین مطالب ادبی و فلسفی @Hichism0 برای تبلیغات به این آیدی پیام دهید کانال های پیشنهادی @Philosophy3 فلسفه @Ingmar_Bergman_7 اینگمار برگمان @bookcity5 شهر کتاب @audio_books4 کتاب صوتی @Philosophicalthinking فلسفه خوانی @TvOnline7 فیلم و سریال
▪️جوهر

این مسئله همواره مطرح بوده است یعنی این‌که موجود چیست، در حقیقت این سوال است که جوهر چیست.

مابعدالطبیعه (متافیزیک)
#ارسطو

جوهر خاستگاه وجود است.
از نظر ارسطو فرد جوهر است.

#رنه_دکارت جوهر را این گونه تعریف می‌کند:

جوهر آن چیزی است که برای این که وجود داشته باشد نیازمند هیچ چیزی جز خودش نیست.

مگی، 163

تنها جوهر حقیقی و کامل خداوند است. که وجودش لامشروط است.
علاوه بر خداوند جواهر مخلوق نیز وجود دارند که وجودشان مشروط به امور متناهی نیست، بلکه به امر نامتناهی(خداوند) وابسته است.
این جواهر مخلوق عبارتند از جسم و نفس که هیچ نسبتی با هم ندارند.
زیرا جسم ذاتا ممتد و نفس ذاتا اندیشنده است.
«جسم کمیت یک تعین یعنی امتداد است و نفس کمیت یک تعین دیگر یعنی اندیشه است.»

فلسفه‌ی لایبنیتس
لتا، رابرت
صفحه 48

جسم امتداد متصل است.

ینابراین
پیش‌فرض نظام فلسفی دکارت، نسبتِ صرفا کمی بین کل و اجزاء است.

لتا همان صفحه

جسم به دلیل امتداد و اتصال آن، به بینهایت اجزاء قابل تقسیم است.
اندیشه نیز از مقادیری تصورات و روابط آن‌ها تشکیل می‌شود.

میراث دکارت برای فلاسفۀ بعد از خود، شکاف بین دو جوهر جسم و نقس بود.

اسپینوزا طبیعت و ماهیت همه چیز را به یک جوهر واحد فرو کاست.
این جوهر واحد همان خداست. که از نظر وجودی و معرفتی کاملا مستقل است.

«جوهر شیئی است که در خودش است و به نفس خود به تصور درمی‎آید. یعنی تصورش به تصور چیز دیگری که از آن ساخته شده، متوقف نیست.»

#باروخ_اسپینوزا
اخلاق صفحه 4

متناهی خواندن یک شیء در واقع نفی چیزی از آن است و نامتنهاهی خواندن یک شیء تصدیق مطلق وجود طبیعت آن، پس هر جوهری نامتناهی است

همان ص 18

تعین نفی است و عملا بر وحدت و پیوستگی کل به جای واقعی بودن اجزاء تاکید کرد.
زیرا معنای جزء یعنی متعین و مشروط به اجزای دیگر بودن
تنها موجود حقیقی جوهر، کل جهان است که هم بعد دارد یعنی در مکان گسترده شده است و هم دارای اندیشه است.
این جوهر واحد غیرقابل تقسیم است، خواه به اجزا مثل ماده و نفس و خواه به اقسام مثل امور نفسانی و مادی
در مقابل این جوهر واحد، "حالت" (mode) قرار دارد:
«شیئی که در شیئی دیگر است و به واسطۀ آن به تصور در می‌آید.»

#اسپینوزا صفحه 6

حالت‌ها آثار جوهر یا اشیاء جزئی هستند که عالم را بوجود آورده‌اند.
اینها متناهی‌اند
اما مجموعۀ این موجودات متناهی که به واسطۀ دیگری به وجود آمده‌اند نامتناهی است.

امور جزءی متناهی به مجموعه‌ای تعلق دارند، که مجموعۀ متناهی‌هاست اما خود، نامتناهی است.
این عدم تناهی، نتیجۀ عدم تناهی خداوند است.

اگر خدا نامتناهی است پس هیچ چیز نیست که خدا نباشد.
اگر خدا از جهان جدا باشد دارای حد و مرز خواهد بود و در آن صورت متناهی است.
پس اگر خدا نامتناهی است حد صدقش مساوی با همه چیز می‌شود.

مگی 164

رابطۀ کل و جزء در نظر اسپینوزا کاملا یک سویه است.
کل اصالت دارد چه به لحاظ وجودی چه به لحاظ شناختی

اجزاء «تنها حالاتی هستند که بافت کل هستی اینجا و آنجا به خود می‌گیرد، مثل چروک در پارچه یا امواج در دریاچه»

همان 168

اجزاء و حالات، اعتباری و ذهنی نیستند و شانیت و حیثیتی مستقل از کل ندارند.

در مورد ارتباط نفس و بدن
اسپینوزا با حذف یکی در مقابل دیگری، کلا صورت مسئله را پاک می‌کند.

راه‌حلِ لایبنیتس

وی سه تعریف از جوهر دارد که با هم مطابقت دارند:

—-جوهر محل نهایی اتکای همۀ اوصاف و تعینات یک شیء است، یعنی به لحاظ منطقی موضوع و مسندالیه است.

—-جوهر نوعی مبنا، پایه و اساس است که در تمام تغییرات یک شیء باقی می‌ماند. یعنی نوعی استمرار نهایی است.

—-جوهر وجودی است که مبنای عمل و فعل خود قرار می‌گیرد، یعنی ارادۀ فعال است.

لایبنیتس و مفسران فلسفه او
صفحه 202


تعریف لایبنیتس از جوهر با سنت ارسطویی مطابقت دارد، او نیز از نوعی «دونامیس»(donamis) و نیروی «دینامیکی»(dynamical) صحبت کرده بود.

از نظر لایبنیتس هم جوهر پویا است.
جوهر لایبنیتس بیش از هر چیز نوعی نیرو است، که به دو طریق پایدار می‌شود: ادراک و شوق

ما خود منشا همه فعالیت‌هایمان هستیم، ما جوهر را نه در مشاهده موجودات خارجی بلکه با تامل در خودمان درک می‌کنیم.
تصور جوهر فطری است زیرا ما خودمان جوهر هستیم. یعنی منشاء فعل و نیرو.

مناد یا جوهر فرد

مناد جز جوهری ساده(بسیط) نیست که داخل مرکبات می‌شود.
ساده است یعنی بی‌جزء است.
و چون مرکبات یافت می‌شود جوهرهای ساده هم باید وجود داشته باشند. زیرا مرکب جز انبوه یا مجموعه‌ای از بسائط نیست.


جوهرها اجزای لایتجزای حقیقی طبیعت و به طور خلاصه عناصر اشیاء‌اند.

منادولوژی (مقدمه و شرح از بوترو و دیگران)
#لایب_نیتس

l👇 عضو شوید 👇l
@Philosophers2
■ تاثیر #آرتور_شوپنهاور بر #فردریش_نیچه, #زیگموند_فروید و #لودویگ_ویتگنشتاین

■ هیچ کس از لحاظ تأثیر در هنرمندان آفریننده به پای شوپنهاور نمی رسد و تأثیر او در عده ای از بزرگترین رمان نویسان صدوپنجاه سال اخیر- مانند تورگنیف و تامس هاردی و جوزف کنراد و مارسل پروست و توماس مان- از کتاب هایشان پیداست و این تازه مشتی است نمونۀ خروار. هیچ کسی خارج از حوزۀ موسیقی بیش از شوپنهاور در واگنر تأثیر نگذاشته است. ولی چون سلسله بحث های ما به فلسفه مربوط می شود، شاید بهتر است تأثیر او را در متفکران نوآور مورد توجه قرار بدهیم، نه هنرمندان. سه نمونه در این زمینه از همه برجسته ترند: نیچه و فروید و ویتگنشتاین.

■ همان طور که می دانید، #نیچه به چشم مربی به #شوپنهاور نگاه می کرد، کما اینکه اسم یکی از اولین کتاب هایش را گذاشت شوپنهاور در مقام مربی (Schopenhauer as Educator). این نشان می دهد که نیچه، شوپنهاور را مردی می دانسته که به جنبۀ سطحی امور قانع نیست و به زیر سطح رخنه می کند و ترسی از این ندارد که راست و مستقیم به چهرۀ دنیا و تاریخ چشم بدوزد. نظر نیچه این بود که شوپنهاور سعی نکرده جنبه های بد و سیاه جهان و زندگی را سرسری برگذار کند و، برخلاف #لایب_نیتس، نگفته که این جهان بهترین جهان ممکن است. شوپنهاور صداقت و شهامت فکری داشته و زندگانی و تاریخ بشر را آن طور که هست تصویر کرده نه آن طور که دوست داشته ببیند. از این گذشته، نیچه کاملاً با شوپنهاور در خصوص تبعیت عقل از «اراده» هم عقیده است، یعنی موافق است که ذهن یا قوۀ عقلی اصلاً یا در مرتبۀ اول، خادم و زیردست «اراده» است.

#نیچه همچنین به سبب اینکه شوپنهاور دارای استقلال شخصیت بوده و نگذاشته تحت تأثیر القائات جامعه یا سایر فلاسفۀ گذشته و معاصر قرار بگیرد و شخصاً در مسائل عمیق شده، از او تجلیل کرده است. البته نیچه بعدها سخت به شوپنهاور تاخته که چرا از زندگی روی برگردانده و برخوردی اختیار کرده که به جهان و زندگی بشر «نه» بگوید. اما همان طور که #پروفسور_کرین_برینتن بحق متذکر شده، خود آن «آری گوی» بزرگ- یعنی #نیچه- هم بیشتر عمرش را به «نه گویی» گذرانده است. منتها نیچه در همان حال اصرار داشت که باید به زندگی به چشم قبول و اثبات نگاه کرد نه انکار و نفی. به هر حال، نیچه همیشه از #شوپنهاور ستایش می کرد و به عنوان کسی که فلسفه اش در ایام دانشجویی چشمان او را باز کرده، به او احترام می گذاشت.

l👇 عضو شوید 👇l
@Philosophers2