♦️جامعهشناسی ایران و نظریهی اجتماعی در بارهی ایران و لزوم پرداختن به ایران باستان: پاسخ به پرسشها /۳
✍️ حسن محدثیی گیلوایی۶ بهمن ۱۴۰۲
«هدف از نقد عملکرد و ماهیت شاهان هخامنشی چیست؟ آیا صرفا تصحیح بینش تاریخی نسبت به این پادشاهان است یا نقد حکمرانی و نظام پادشاهی»؟ (یونسیان، ۱۴۰۲).
نخست لازم است در باره
ی خود این پرسش توضیح بدهم. چنانکه گفتم، من در حال «نقد عملکرد و ماهیت شاهان هخامنشی» نیستم. دقیقاً نمیدانم «ماهیت شاهان هخامنشی» یعنی چه، اما احتمالاً منظورشان شخصیت آنان و خصوصیاتشان است. من در حال
توصیف و تحلیل نسبت دین و حکومت در ایران باستان هستم. اما چرا در این برهه از زندهگی
ی فکری ام به این موضوع پرداخته ام؟
الف.
جامعهشناسیی ایران از موضوعات مورد علاقه
ی من است و برای اینکه بتوانم در این حوزه حرفی برای گفتن داشته باشم، همیشه برایم مهم بوده که به ایران باستان بپردازم. تا کنون عمده
ی مطالعات ام معطوف به ایران پس از اسلام بوده است. بهویژه در رساله
ی دکتری که در آن در باره
ی جنبشهای هزارهای کار کرده ام، عمدتاً تاریخ ایران پس از اسلام موضوع کار ام بوده است و در قبل از اسلام فقط در باره
ی مزدک بهعنوان رهبر هزارهای کار کرده ام. همیشه مایل بوده ام فرصت و انگیزهای برای مطالعه
ی ایران باستان پیدا کنم. بهویژه در ترمهایی که درس تاریخ اجتماعی
ی ایران را تدریس کرده ام، مطالعه
ی ایران باستان را ضروری دیده ام.
ب. بهعنوان کسی که حوزه
ی اصلی
ی مطالعهاش در جامعهشناسی،
جامعهشناسیی دین بوده است، همیشه مایل بوده ام نقش دین در ایران باستان را مطالعه کنم. در سالهایی طولانی به تاریخ اسلام پرداخته ام اما دانش ام در باره
ی دین در ایران باستان ناچیز بوده است و باید تلاش میکردم و تلاش کنم در این باره اطلاعات ام را تکمیل کنم.
ج. از چند سال پیش (اردیبهشت-خرداد ۱۴۰۰) پروژه
ی فکری ام دگرگون شد و پروژه
ی فکری
ی انسانیسازی
ی دین را وانهادم و از آن مأیوس شدم و پروژه
ی فکری
ی کلانتر نقد فرهنگ و جامعه را برای ادامه
ی کار فکری ام برگزیدم و
در نقد فرهنگ، اسطورهزدایی برای من اهمیت ویژهای پیدا کرد. اگر چه
اسطورهزدایی را سالها (از نیمه
ی دوم دهه
ی هفتاد خورشیدی) در ذیل پروژه
ی انسانیسازیدین نیز دنبال میکردم.
د. امسال من متوجه شدم که ما وارد مرحله
ی جدیدی از تاریخ ایران شده ایم که من آن را
جامعهی پسادینی و عصر پسادینیی ایران نامیده ام. در این بحث گفتم که ایران همیشه جامعهای دینی بوده است و دین در آن همیشه نقشی اساسی داشته است. بنابراین، لازم دیدم این عصر دینی را بیشتر واکاوی کنم تا تفاوت آن با عصر دینی برایم بیشتر عیان شود. از این رو پرداختن به نقش دین در ایران باستان از نظر من بسیار اهمیت یافته ام و در بحث از نسبت دین در امپراتوری
ی هخامنشیان و ساسانیان این فکر را دنبال میکنم. در این قسمت نشان خواهم داد که دین فقط در جمهوری
ی اسلامی نقش سیاسی
ی پررنگی ایفا نکرده بلکه همیشه در ایران نقش سیاسی
ی مهمی داشته است و هرگز نباید از کارکرد سیاسی
ی مهم دین در تاریخ ایران غفلت کرد. در چنین بحثی خواهم گفت که آنچه در جمهوری
ی اسلامی از دین رخ نموده به یک اعتبار جدید نیست بلکه آخرین نسخه و جدیدترین نسخه از عملکرد دین در تاریخ ایران است.
ه. از سه سال پیش بهطور جدی متوجه شده ام که ما برای ایران فردا نیاز به یک نظریه
ی اجتماعی داریم. بنابراین، بهنحو ویژه شروع به
پرورش و تدوین یک نظریهی اجتماعی در بارهی ایران کرده ام و امیدوار ام بتوانم آن را تکمیل کنم و نسخه
ی اولیهای از آن منتشر کنم. نظریه
ی اجتماعی از نظر من با نظریه
ی جامعهشناختی فرق فاحشی دارد (بنگرید به
https://ensani.ir/fa/article/download/299262). بهرهمندی از نظریه
ی اجتماعی برای شکلدهی
ی سامان اجتماعی
ی جدید ضروری است. برای آنکه گرفتار آسیب ایدهئولوژیهای رایج نشویم، نخست باید یک نظریه
ی اجتماعی تدوین کنیم و ایدهئولوژی
ی خود را با آن همساز کنیم. در غیر این صورت، مطابق با احوال زمانه و مثل گذشته در زیر تاخت و تاز ایدهئولوژیها قرار میگیریم.
#کورش#داریوش#مجید_یونسیان#اسطورهی_کورش#جنگجوی_جهانگشا@NewHasanMohaddesi