روایت یک کتاب/ تاریخی نگری موسیقی ایران/ با اشتراک رایگان در کانال ناصر فکوهی در یوتیوب به تداوم کار ما کمک کنید. تمام نوشتهها و سخنرانی او به یوتیوب منتقل میشوند. میزان اشتراک در کانال یوتیوب و استفاده از برنامههای ما در این کانال اهمیت بسیار زیادی دارد. لطفا به این نکته دقت کنید و به همه دوستان خود یادآوری کنید که در کانال یوتیوب که شانس دوام بسیار بیشتری از کانالهایی همچون تلگرام دارد عضو شوند.
لوی استروس، ساختار را نوعی الگو می داند که دست کم چهار ویژگی داشته باشد: نخست آنکه از اجزایی تشکیل شود که تغییر یکی از آنها دیگر اجزا را نیز دگرگون کند؛ دوم آنکه بتوان آن را در گروهی از دگرگونی ها جای داد که به نوبه خود نمونه های دیگری از الگوی اولیه را بسازند؛ سوم آنکه در آن خاصیت پیش بینی وجود داشته باشد، یعنی دگرگونی یکی از عناصر به واکنشی ساختاری منجر شود که بتوان آن را از قبل پیش بینی کرد و چهارم آنکه کارکرد ساختار در همه جلوه های محسوس و مشهود آن نمایان باشد(۱).
مفهوم ساختار به مثابه «الگو» که لوی استروس بر آن تاکید می کند، حضوری مداوم در قرن بیستم دارد. جامعه شناسانی نظیر وبر و مفهوم نمونه های آرمانی او(۲)، زیمل و مفهوم صورت گرایی او (۳) در ابتدای قرن و نظریه پردازانی چون لومان و نظریه ساختارگرایی کارکردی او (۴) و پارسونز و نظریه کارکرد گرایی ساختاری اش (۵) در اواخر این قرن، همواره این نیاز را نشان داده اند که برای درک پدیده های اجتماعی، الگویی ذهنی، ساده و ایستا از آنها مجسم کنند تا بتوانند واقعیت پیچیده و پویای جامعه را درک کنند. اگر از گشتالتیسم و دیدگاه خاصش که آن را در محدوده روان شناسی حفظ کرده، بگذریم، شناخت کارکرد درونی الگو بر اساس مطالعاتی انجام گرفت که به همت مردم شناسانی چون موس(۶)، سوسور(۹)، تروبتزکوی(۱۰)، یاکوبسن(۱۱) و محفل وین، از دهه ۱۹۲۰ به این سو پی گرفته شدند. گروه اول نظام خویشاوندی و گروه دوم ساخت زبان را پیش کشیدند.
مطالعه نظام خویشاوندی، برغم بهره برداری نظریه ساختار گرایی از نتایج آن، به دلایل متعدد عملا در حوزه پژوهش مردم شناسی باقی ماند. زبان شناسی، برعکس توانست رشد شگفت انگیزی کند و به زودی زبان را به مثابه محور و قالب اصلی اندیشه انسانی در تمام جنبه های آن به اثبات رساند.
لوی استروس، ساختار را نوعی الگو می داند که دست کم چهار ویژگی داشته باشد: نخست آنکه از اجزایی تشکیل شود که تغییر یکی از آنها دیگر اجزا را نیز دگرگون کند؛ دوم آنکه بتوان آن را در گروهی از دگرگونی ها جای داد که به نوبه خود نمونه های دیگری از الگوی اولیه را بسازند؛ سوم آنکه در آن خاصیت پیش بینی وجود داشته باشد، یعنی دگرگونی یکی از عناصر به واکنشی ساختاری منجر شود که بتوان آن را از قبل پیش بینی کرد و چهارم آنکه کارکرد ساختار در همه جلوه های محسوس و مشهود آن نمایان باشد(۱).
مفهوم ساختار به مثابه «الگو» که لوی استروس بر آن تاکید می کند، حضوری مداوم در قرن بیستم دارد. جامعه شناسانی نظیر وبر و مفهوم نمونه های آرمانی او(۲)، زیمل و مفهوم صورت گرایی او (۳) در ابتدای قرن و نظریه پردازانی چون لومان و نظریه ساختارگرایی کارکردی او (۴) و پارسونز و نظریه کارکرد گرایی ساختاری اش (۵) در اواخر این قرن، همواره این نیاز را نشان داده اند که برای درک پدیده های اجتماعی، الگویی ذهنی، ساده و ایستا از آنها مجسم کنند تا بتوانند واقعیت پیچیده و پویای جامعه را درک کنند. اگر از گشتالتیسم و دیدگاه خاصش که آن را در محدوده روان شناسی حفظ کرده، بگذریم، شناخت کارکرد درونی الگو بر اساس مطالعاتی انجام گرفت که به همت مردم شناسانی چون موس(۶)، سوسور(۹)، تروبتزکوی(۱۰)، یاکوبسن(۱۱) و محفل وین، از دهه ۱۹۲۰ به این سو پی گرفته شدند. گروه اول نظام خویشاوندی و گروه دوم ساخت زبان را پیش کشیدند.
مطالعه نظام خویشاوندی، برغم بهره برداری نظریه ساختار گرایی از نتایج آن، به دلایل متعدد عملا در حوزه پژوهش مردم شناسی باقی ماند. زبان شناسی، برعکس توانست رشد شگفت انگیزی کند و به زودی زبان را به مثابه محور و قالب اصلی اندیشه انسانی در تمام جنبه های آن به اثبات رساند.