این مقاله برای انتشار در یادنامه دکتر غلامحسین صدیقی تقدیم می شود.
خرداد ۱۳۸۶
انتساب رفتارهای اجتماعی جدید به گذشته های تاریخی از خلال نوعی رویکرد تطوری لااقل از ابتدای قرن بیستم در انسان شناسی مورد اعتراض بوده است. این اعتراض اما با فراتر رفتن از تاریخ و ورود به حوزه
اسطوره ها باز هم افزایش یافته است. اگر از مواردی استثنایی چون ژرژ دومزیل، میرچیا الیاده بگذریم کار
اسطوره شناسان تاریخی کمتر مورد توجه و جدی گرفته شده است و ظاهرا نفوذ آنچه انقلاب مالینوفسکی در مشاهده مشارکتی نامیده شده بود، کارکردگرایی را تا سالها بدل به نظریه اصلی مورد استناد در این حوزه برای شناخت پدیده اجتماعی کرده بود. با این وجود از سالهای دهه ۱۹۶۰ با نوعی اعاده حیثیت به تاریخ و به دنبال آن به نظامهای اندیشه
اسطوره ای سروکار داریم که نطفه های آن را پیش از جنگ جهانی دوم گروهی از انسان شناسان چه در مکتب بریتانیایی- آمریکایی و چه در مکتب فرانسوی ( مارسل گریول و دوگون ها) بنا نهادند.
بنابراین بازگشت به
اسطوره، لزوما خروج از موقعیت کنونی و کارکردی، از نقش های اجتماعی کنشگران زنده و تعاملات میان آنها نیست. هر چند مشکلی اساسی در اینجا باقی می ماند و آن بحث درباب میزان «خالص» بودگی
اسطوره ها از یک سو و «اصیل» بودن آنها از سوی دیگر است. در هر دو مورد امروز تمایل بیشتری بر آن وجود دارد که اصل را در نوعی «درهم آمیختگی» ذاتی و آغازین فرهنگ ها بدانیم و کمتر در پی آن باشیم که با تاکید بر اصالت در دایره ها یا حوزه های فرهنگی به ظاهر انفکاک یافته پدیده ها و رفتارهای اجتماعی را توضیح دهیم.
با این وجود زمانی که از یک رفتار اجتماعی خاص همچون پیک نیک در یک فرهنگ خاص همچون ایران سخن گفته می شود نمی توان خاص بودگی های شکلی – محتوایی این رفتار را نادیده گرفت. ولو آنکه این خاص بودگی ها قابل تعمیم در پهنه ای به وسعت ایران نباشند: تنوع اقلیمی – طبیعی شدیدی که همواره در این کشور وجود داشته است، موقعیت طبیعی و محیط شناختی را تقریبا در همه موارد به یکی از عوامل تعیین کننده در شکل گیری ، تولید و بازتولید رفتارهای اجتماعی همچنان که پیش زمینه های ذهنی این پدیده ها تبدیل کرده است.
بدین ترتیب است که ما می توانیم در ایران از چند فرهنگ کاملا خاص همچون فرهنگ حاشیه دریای خزر، فرهنگ حاشیه خلیج فارس و جزایر، فرهنگ کوهستانی زاگرسی و فرهنگ کویری مرکز ایران سخن بگوئیم. و باید توجه داشت که آنچه در این نوشته ارائه می شود عمدتا، اگر نگوئیم تماما، به فرهنگ منطقه مرکزی ایران، یعنی فرهنگی که در حاشیه های کویر بزرگ در طول صدها سال شکل گرفته است اشاره دارد: اقلیمی بسیار سخت، بی بارانی، نظام های آبیاری مصنوعی از طریق قنات ها، واحه های کوچک اما سرسبزی که جای به جای مسیرهای راه های تجاری پر تردد را تغذیه می کردند، نظام های فناورانه ویژه با تبلوری روشن در یک معماری برجسته خشتی و آجری و سازوکارهای آن برای گریز از «برون» ( بیابان بی آبی، گرمای فرساینده و کشنده ) و پناه بردن به «درون»( سایه خانه و درختان و چشمه و حوض). پرسش اساسی در این نوشته در آن است که این مقولات تا چه میزان و با چه اشکالی درون ذهنیت ایرانیان و در رفتارهای کالبدی آنها در چارچوب یک رفتار اجتماعی خاص ( پیک نیک) جای گرفته و درونی شده اند؟ آیا می توان همچون معماری کویری سخن از رفتاری کویرگونه در مناطقی که فرایند شهری شدن، دیگر سالهاست از موقعیت کویری ( بی آبی ) خارج شده اند برد؟ و آیا نمی توان ادعا کرد که پیک نیک در معنای اساسی خود : خروج از شهر یا از فضای بسته رابطه ای روشن و معنا دار با این
اسطوره های کهن و دین باستانی که حامل آنها بوده است، یعنی زرتشتی گری، داشته و دارند؟
ریشه های
#اسطوره ای یک
#رفتار_اجتماعی :
#پیک_نیک در ایران/
#ناصر_فکوهی/ آذر 1388
لینک در کانال اصلی ناصر فکوهی
https://t.me/nasserfakouhi/622لینک به متن کامل در وبگاه ناصر فکوهی
https://nasserfakouhi.com/%d8%b1%db%8c%d8%b4%d9%87-%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%a7%d8%b3%d8%b7%d9%88%d8%b1%d9%87-%d8%a7%db%8c-%db%8c%da%a9-%d8%b1%d9%81%d8%aa%d8%a7%d8%b1-%d8%a7%d8%ac%d8%aa%d9%85%d8%a7%d8%b9%db%8c-%d9%be%db%8c/