✍️ با اردشیر محصص طرح و کاریکاتور معنایی دیگر در فرهنگ ما پیدا کرد. قلم و خطوطی که در پی نادیدن جهان بودند، به ابزارهایی برای جراحی جهان تبدیل شدند، شکافتن جسم و روح انسانها، آویختن آنها و زنده کردن تجربه رنج و درد در کالبدهای نحیفشان برای آنکه واقعیت را بفهمند و بفهمانند. اندوه چشمهای محصص پشت شیشه کلفت عینکش، مستقیم تا عمیقترین لایههای یک فرهنگ را می دید و می توانست، جامگان فاخر را از تنش بیرون بیاورد و در برابر آینهای از حقیقت بگذاردش تا وادار شود حقیقت را آنگونه که هست ببیند.
✍️ وقتی چشمانی پر واهمه داشته باشی، وقتی روحی حسّاس و کلمات و جملههای سادهای داشته باشی که وقتی بر زبان میآیند صرف ِ به گوش رسیدنشان از آنها شعری بسازد که گویی غم عالم را در خود دارند، آنگاه شاید به حسین پناهی برسی. طلبهای که نمیتوانست طلبه باشد. شاعری که نمیتوانست شاعر نباشد. وقتی اندوه میآمد، وقتی مردم را میدید، نمیتوانست آنی نباشد که بود: شاعر و بازیگر و دیوانهای که ناچار بود خود را عاقل نشان دهد تا در جهان دیوانه، پذیرفته شود و جایی نه چندان بزرگ و نه چندان طولانی به او بدهند.
#عزت_الله_انتظامی(آقای_بازیگر) بازیگر و کارگردان تئاتر، سینما و تلویزیون
✍️ شادمان همچون کودکی که به بازیچههایش رسیده؛ اندوهگین، بیرحم، جبّار و سنگدل. از یک روستاییِ پاکدل و گاوی که عاشقانه دوستش دارد تا یک کافهچی زبرو زرنگ و بیخیال؛ از دلّالی بیرحم که خونِ مردم را میفروخت تا مباشرِ سرسخت یک مالک سودجو یا حاجی واشینگتنی که در نیویورک، آبروریزی به پا کرد و به تهران احضارش کردند. اینها تنها بخشی از گستره درخشانی است که از بازیگری عزتالله انتظامی برای فرهنگ ما باقی مانده است: شخصیتی نه فقط برجسته بلکه استثنایی و دوستداشتنی.
✍️ مهدی سحابی؛ تکه پارههایی از رنگها درآمیخته؛ تکههایی از خطوط که عاشقانه درون هم فرو رفتهاند و جهانی از ذهنی زیبا را به آثاری مادی در جهان واقعی ِهنر تبدیل کردهاند. نقاش بود و نویسنده و مترجم، اما آشپزی هم برایش هنری والا به شمار میآمد. پروست در کوچهباغهای تهران قدیم، پرسه می زد و زمان گمشدهاش را میجُست، اما سلین و دیکنز و سیلونه و بسیاری دیگر را مییافت و آن «ماشینهای قراضه» را که در شکوهی ابدی ِرنگهایشان، آرام گرفته بودند: قلب مهربان مردی را که برای هنر میطپید.
✍️ عشق به زندگی، به شادی، به زیبایی و هنر را هرکسی می تواند به شیوه خود به بیان در بیاورد. نصرت کریمی برای این کار پیوند با عروسکهای متحرک، سینمای مردمی و بروز عواطف گوناگون در چهره صورتکهای تجسم یافته در مادهای سخت را برگزیده بود. برای این کار کریمی، روابطی انسانی و پراحساس با آدمها، روایت کردن، خندیدن و خنداندن و معنای زندگی را در طنز و گریز از اندوه و التیام بخشیدن بر درد برگزیده بود. باشد که یادش همیشه با شادی و صدایش همواره با زندگی همراه بمانند.