شهر صنعتی جدید، همچون و همتراز با مفاهیمی چون «ملت» و «دولت مدرن» بیش و پیش از هر چیز حاصل و بر پایه انقلاب های فناورانه و سیاسی قرن نوزده بنا گذاشته شد و با فرایندهای هنری و ادبی به ویژه رومانتیسم از یک سو و فرایندهای خشونت بار برخورد میان فرهنگ ها از سوی دیگر تحقق یافت. اما بستر دیگری که از لحاظ تبارشناسی ذهنی و سپس فیزیکی این شهر را به وجود آورد فرایندهایی است که به آنها نام «طرد» (exclusion) اجتماعی و فرهنگی داده اند و فوکو بهتر از هر نظریه پردازی آنها را در کتاب خود ، نظم گفتمان (۱۳۹۴) تشریح کرده است، پیر بوردیو نیز با مفهوم «خشونت نمادین» (violence symbiolique )(بوردیو، ۱۳۸۸، ۱۹۷۹؛ فکوهی، ۱۳۸۳) بر همین فرایندها و به خصوص بر شیوه های تحقق یافتن عملی آنها تاکید داشته است. بدین ترتیب است که شهر نه در قالبی صرفا بزرگ شده از روستای پیشین بلکه بر مجموعه ای بزرگ از سلسله مراتب اجتماعی و تغییرات ریشه ای از روابط به وجود می آید که برای رسیدن به آنها نیاز به دگرگونی های عظیمی در نظام های اندیشه و نماد و نشانه شناسی وجود دارد. شهر صنعی بدین ترتیب واقعیت یافته و تبدیل به اشکال زمانی / فضایی جهانشمول می شود و بدون شک فرایندهای استعماری نیز در این جهانشمولیت نقشی اساسی دارند. و هر چند امروز بیش از پیش از مفهوم مقاومت فرهنگی سخن گفته می شود و متفکری چون والتر مینیولو(۲۰۱۵) از نیاز به فاصله گرفتن از دو رویکرد «باز غربی شدن» (rewesternization) به معنای تعریفی جدید از مدل های غربی برای کاربردی شدنشان در شهر جهان سومی و «غرب زدایی» (dewesternization) به معنای تمایل به تعریف شهری غیر غربی، می شود ، اما واقعیت در آن است که بخش بزرگی از شهر نه در کالبدهایش بلکه در فرایندها و ذهنیاتی ساخته می شود که از اسطوره ها و روایت های کهن ریشه می گیرند و یا به وسیله این روایت ها به شهروندان منتقل شده اند.
مارشال برمن بهتر از هر کسی این امر را در کتاب خود «تجربه مدرنیته»(۱۳۷۹) در زمینه بازنمایی ها و بنیان های ادبی شهر مدرن نشان داده است. بنابراین کالبدهای اقتصادی و سیاسی و اجتماعی را به خودی خود نمی توان تنها شرایط فراهم شدن شرایط تحقق شهر جدید دانست. پاسخ اکنون آن است که چرا و چگونه این شکل و محتوای زیستی توانست در کمتر از یک قرن، بدل به شکلی جهانی شود و فرهنگ هایی به شدت دور را با یکدیگر ادغام کند ولو این ادغام با اتکا به فرایند استعماری انجام گرفته باشد: در حقیقت شکی نیست که فرایند های فرهنگ پذیری و آمرانه ای که در استعمار با آنها روبرو بودیم از این لحاظ بسیار موثر بوده اند، اما آنچه در این مقاله کوتاه به مثابه نوعی طرح مساله و تلاش برای ارائه نخستین عناصر پاسخ قصد ارائه آن را داریم، پرداختن به عناصر و اندیشه های اسطوره ای هستند که می توان آنها در روایات و اسطوره های بنیانگزارشهر مدرن صنعتی دانست.
در این شهر، امروز، اسطوره هایی چون «دانش» و «پیشرفت» ، «اندیشمندی» ، «روشنفکری»، «شرق / غرب» ، «جهانی شدن» و … به مثابه مفاهیمی «بدیهی» و «جهانشمول» شناخته می شوند در حالی که نه تنها در جهانشمولی آنها شک و تردید وجود دارد، بلکه خود این اسطوره ها را باید بر اساس نظام های اسطوری ای باستانی تری باز یافت که آنها هم البته عمدتا به تاریخ صنعتی شدن و پدید آمدن قدرت متمرکز در قالب دولت های ملی باز میگردند. بدون فرایندهای گسترده اسطوره شناختی که از خلال این روایت ها به انجام رسیدند، جهان نمی توانست حتی با فشار ها و زور استعماری و خشونت شدید آن به موقعیت های شهر نشینی کامل برسد و این موقعیت ها را به شدت درونی کند. شهر جدید بدین ترتیب بر پایه اسطوره سازی مدرن در معنایی که بارت به این مفهوم داده است (۱۳۷۵) شکل می گیرد که خود از گروهی از اسطوره های بنیادین ریشه گرفته اند و در این مقاله هدف ما ارائه مقدمه ای بر درک این گروه از فرایندها و سازوکارهای اسطوره ای آنها است.
شهر صنعتی جدید، همچون و همتراز با مفاهیمی چون «ملت» و «دولت مدرن» بیش و پیش از هر چیز حاصل و بر پایه انقلاب های فناورانه و سیاسی قرن نوزده بنا گذاشته شد و با فرایندهای هنری و ادبی به ویژه رومانتیسم از یک سو و فرایندهای خشونت بار برخورد میان فرهنگ ها از سوی دیگر تحقق یافت. اما بستر دیگری که از لحاظ تبارشناسی ذهنی و سپس فیزیکی این شهر را به وجود آورد فرایندهایی است که به آنها نام «طرد» (exclusion) اجتماعی و فرهنگی داده اند و فوکو بهتر از هر نظریه پردازی آنها را در کتاب خود ، نظم گفتمان (۱۳۹۴) تشریح کرده است، پیر بوردیو نیز با مفهوم «خشونت نمادین» (violence symbiolique )(بوردیو، ۱۳۸۸، ۱۹۷۹؛ فکوهی، ۱۳۸۳) بر همین فرایندها و به خصوص بر شیوه های تحقق یافتن عملی آنها تاکید داشته است. بدین ترتیب است که شهر نه در قالبی صرفا بزرگ شده از روستای پیشین بلکه بر مجموعه ای بزرگ از سلسله مراتب اجتماعی و تغییرات ریشه ای از روابط به وجود می آید که برای رسیدن به آنها نیاز به دگرگونی های عظیمی در نظام های اندیشه و نماد و نشانه شناسی وجود دارد. شهر صنعی بدین ترتیب واقعیت یافته و تبدیل به اشکال زمانی / فضایی جهانشمول می شود و بدون شک فرایندهای استعماری نیز در این جهانشمولیت نقشی اساسی دارند. و هر چند امروز بیش از پیش از مفهوم مقاومت فرهنگی سخن گفته می شود و متفکری چون والتر مینیولو(۲۰۱۵) از نیاز به فاصله گرفتن از دو رویکرد «باز غربی شدن» (rewesternization) به معنای تعریفی جدید از مدل های غربی برای کاربردی شدنشان در شهر جهان سومی و «غرب زدایی» (dewesternization) به معنای تمایل به تعریف شهری غیر غربی، می شود ، اما واقعیت در آن است که بخش بزرگی از شهر نه در کالبدهایش بلکه در فرایندها و ذهنیاتی ساخته می شود که از اسطوره ها و روایت های کهن ریشه می گیرند و یا به وسیله این روایت ها به شهروندان منتقل شده اند.
مارشال برمن بهتر از هر کسی این امر را در کتاب خود «تجربه مدرنیته»(۱۳۷۹) در زمینه بازنمایی ها و بنیان های ادبی شهر مدرن نشان داده است. بنابراین کالبدهای اقتصادی و سیاسی و اجتماعی را به خودی خود نمی توان تنها شرایط فراهم شدن شرایط تحقق شهر جدید دانست. پاسخ اکنون آن است که چرا و چگونه این شکل و محتوای زیستی توانست در کمتر از یک قرن، بدل به شکلی جهانی شود و فرهنگ هایی به شدت دور را با یکدیگر ادغام کند ولو این ادغام با اتکا به فرایند استعماری انجام گرفته باشد: در حقیقت شکی نیست که فرایند های فرهنگ پذیری و آمرانه ای که در استعمار با آنها روبرو بودیم از این لحاظ بسیار موثر بوده اند، اما آنچه در این مقاله کوتاه به مثابه نوعی طرح مساله و تلاش برای ارائه نخستین عناصر پاسخ قصد ارائه آن را داریم، پرداختن به عناصر و اندیشه های اسطوره ای هستند که می توان آنها در روایات و اسطوره های بنیانگزارشهر مدرن صنعتی دانست.
در این شهر، امروز، اسطوره هایی چون «دانش» و «پیشرفت» ، «اندیشمندی» ، «روشنفکری»، «شرق / غرب» ، «جهانی شدن» و … به مثابه مفاهیمی «بدیهی» و «جهانشمول» شناخته می شوند در حالی که نه تنها در جهانشمولی آنها شک و تردید وجود دارد، بلکه خود این اسطوره ها را باید بر اساس نظام های اسطوری ای باستانی تری باز یافت که آنها هم البته عمدتا به تاریخ صنعتی شدن و پدید آمدن قدرت متمرکز در قالب دولت های ملی باز میگردند. بدون فرایندهای گسترده اسطوره شناختی که از خلال این روایت ها به انجام رسیدند، جهان نمی توانست حتی با فشار ها و زور استعماری و خشونت شدید آن به موقعیت های شهر نشینی کامل برسد و این موقعیت ها را به شدت درونی کند. شهر جدید بدین ترتیب بر پایه اسطوره سازی مدرن در معنایی که بارت به این مفهوم داده است (۱۳۷۵) شکل می گیرد که خود از گروهی از اسطوره های بنیادین ریشه گرفته اند و در این مقاله هدف ما ارائه مقدمه ای بر درک این گروه از فرایندها و سازوکارهای اسطوره ای آنها است.