نان کار آزادی

#من_هم_شکنجه_شدم
Канал
Политика
Новости и СМИ
Образование
Социальные сети
ПерсидскийИранИран
Логотип телеграм канала نان کار آزادی
@NK_AzadiПродвигать
432
подписчика
20,8 тыс.
фото
10,8 тыс.
видео
10,5 тыс.
ссылок
تلاشی برای انعکاس جنبش هاى #کارگری، #زنان، #دانشجویی و #رفع_ستم_ملی برای نیل به آزادی و برابری !
Forwarded from نان کار آزادی
🚩🚩🚩

#من_هم_شکنجه_شدم

من نمی خواستم در این مورد مطلبی بنویسم اما با دیدن فیلم مفتضح طراحی سوخته مصمم شدم که خاطراتی چند از چند سالی که در زندان های #اوین و #قزلحصار در دهه ۶۰ بوده ام را بعنوان حمایت از کارزار نه به شکنجه، من هم شکنجه شده ام، بنویسم.
#من_هم_شکنجه_شدم
بعد از سی و هفت سال بعد از دستگیری، هنوز شبهایی در اثر خواب دیدن، کابوس دستگیری، شکنجه و اعدام، هراسان از خواب بیدار میشوم.

#من_هم_شکنجه_شدم
آنها با من و خانواده من چه ها که نکردند.
برادرم که با من دستگیر شد، بعد از سی و پنج سال، هنوز تحت درمان هست و بعد از آزادی، دو بار در بیمارستان اعصاب و روان بستری شد، و هنوز بعد از این همه سال، خانواده ام درگیر عوارض زندان و بیماری برادرم هستند.

#من_هم_شکنجه_شدم
در زمانی که در اوین و قزلحصار بودم، بر اثر ضربات تنبیهی نگهبان و مسئولین بند، دچار بیماری های خونریزی مثانه و درد در جناق سینه بوده ام. هنوز هم جای مشتی که عنصر خودفروخته ای که مسئول بند ۱ واحد یک قزلحصار به نام عزیزالله رامش بود و به من که در زیر هشت بند یک، با چشم بند به چشم به صورت تنبیهی ایستاده بودم به جناق سینه ام زد، درد میکند.

#من_هم_شکنجه_شدم
هنوز هم صدای زَجّه دختران و پسران جوان که زیر شکنجه بودند، در گوشم طنین انداز میشود.

#من_هم_شکنجه_شدم
یادم می آید
در همان شب ورود به بند یک زندان اوین، ما داشتیم از طریق تلویزیون به اخبار گوش میدادیم که یکهو، صدای مهیبی برخاست.
انگار
یک بار تیرآهن را از ارتفاع بلندی بطرف زمین پرتاب کنید.
صدای دهشتناکی بود.
صدای تیرباران بود
و بعد از مدت کوتاهی، صدای تیر خلاص
دوستان مذهبی، با تسبیح و رفقای چپ با شمارش اعداد، تعداد افراد تیرباران شده را می شمردند.
لحظه وحشتناکی بود.
از اتاق ما هم آن روز، دو نفر را با کلیه وسایل صدا کرده و برای اعدام برده بودند.
آن شب
چهل و سه نفر تیرباران شدند.

#من_هم_شکنجه_شدم
به یاد می آورم که حاج داود رحمانی ( رئیس زندان قزلحصار ) که در روز ۱۹ ماه رمضان در سال ۱۳۶۳
وقتی با اوباش خود به بند یک واحد یک آمدند، من هم جزو افراد تنبیهی بودم.
من و تعدادی زیادی از رفقای هم بند مرا، با چشم بند، به بیرون از بند هدایت کردند و به محض خروج از بند در محاصره حاج داود و نگهبانان زندان، قرار گرفتیم و هر یک را بصورت جداگانه مورد پذیرایی تنبیهی قرار دادند. و در ادامه قرار شد که هفتاد و دو ساعت یعنی سه شبانه روز، بصورت ایستاده با چشم بند، در راهرو مشترک بین بندها باشیم و بصورت متناوب مورد ضرب و شتم هر یک از نگهبانان قرار بگیریم.

#من_هم_شکنجه_شدم
در سال ۱۳۶۳ من و تعداد بیشماری از زندانیان را در محل مسجد بند یک واحد یک با چشم بند مورد بازجویی قرار دادند همراه بازجویان دادستانی، دو نفر عنصر خودفروخته هم همراه بودند، یکی سیروس مرادی از اتحاد مبارزان کمونیست و فکر کنم از تحریریه علیه بیکاری و دیگری احمد شمس از سازمان پیکار بعنوان کمک بازجو همراه بازجویان دادستانی بودند.
در پایان بازجویی ها که همراه با تنبیه در زیر هشت بند هم بود، یادم می آید که احمد شمس به من میگفت :
تو نمیدانی که جمهوری اسلامی چقدر مهربان است.
یادم می آید که با تاکید صحبت خود را با این جمله تمام کرد، او گفت:
جمهوری اسلامی مظهر عطوفت است.
چند ماه بعد و قبل از اینکه جلاد رژیم، اسدالله لاجوردی از زندان برود.
رژیم، احمد شمس و تعدادی از عوامل خودفروخته را، اعدام کرد تا به خیال خام خود، شاهدی از جنایات خود باقی نگذارد.

#من_هم_شکنجه_شدم
در اتاق ما رفیقی بود به نام فرج الله سعیدی، وقتی در سال ۱۳۶۱، راه کارگر ضربه خورد، رفیق فرج ما هم لو رفت و بعد از یک ماه بازجویی وقتی از ۲۰۹ به بند برگشت در مورد دادگاه زنده یاد رفیق جانباخته ولی رودگریان تعریف کرد، که وقتی رئیس دادگاه از رفیق ولی می پرسد:
نظرت درباره مارکس، انگلس و لنین چیه؟
رفیق ولی پاسخ میدهد:
مارکس، انگلس و لنین، گلهای سر سبد گلستان بشریت هستند.
این جمله رفیق ولی، در آن جو بد زندان که رژیم سعی میکرد روحیه زندانیان را از بین ببرد، بطور بی نظیری در روحیه مقاومت زندانیان تاثیر به سزایی داشت.
رفیق فرج الله سعیدی، مسئول تدارکات سازمان راه کارگر در سال ۱۳۶۳ و رفیق ولی رودگریان، مسئول گیلان و مازندران سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر در روز ۱۲ اردیبهشت سال ۱۳۶۲، تیرباران شدند.

#من_هم_شکنجه_شدم
این نوشته ها، قطره ای از دریای خون است که این حکومت انجام داده است.
من و تعدادی مثل من جزو جان بدر بردگان از این #دریای_خون هستیم.
بهمین دلیل،
جنایات رژیم جمهوری اسلامی را
#نه_فراموش_میکنیم_و_نه_میبخشیم.

#نان_کار_آزادی
#اداره_شورایی
#نه_به_شکنجه
#من_هم_شکنجه_شدم

زندانی سیاسی دهه شصت

نان کار آزادی
https://t.me/joinchat/AAAAAEPkAIX_YOpyxrIvLQ
🚩🚩🚩

#من_هم_شکنجه_شدم

من نمی خواستم در این مورد مطلبی بنویسم اما با دیدن فیلم مفتضح طراحی سوخته مصمم شدم که خاطراتی چند از چند سالی که در زندان های #اوین و #قزلحصار در دهه ۶۰ بوده ام را بعنوان حمایت از کارزار نه به شکنجه، من هم شکنجه شده ام، بنویسم.
#من_هم_شکنجه_شدم
بعد از سی و هفت سال بعد از دستگیری، هنوز شبهایی در اثر خواب دیدن، کابوس دستگیری، شکنجه و اعدام، هراسان از خواب بیدار میشوم.

#من_هم_شکنجه_شدم
آنها با من و خانواده من چه ها که نکردند.
برادرم که با من دستگیر شد، بعد از سی و پنج سال، هنوز تحت درمان هست و بعد از آزادی، دو بار در بیمارستان اعصاب و روان بستری شد، و هنوز بعد از این همه سال، خانواده ام درگیر عوارض زندان و بیماری برادرم هستند.

#من_هم_شکنجه_شدم
در زمانی که در اوین و قزلحصار بودم، بر اثر ضربات تنبیهی نگهبان و مسئولین بند، دچار بیماری های خونریزی مثانه و درد در جناق سینه بوده ام. هنوز هم جای مشتی که عنصر خودفروخته ای که مسئول بند ۱ واحد یک قزلحصار به نام عزیزالله رامش بود و به من که در زیر هشت بند یک، با چشم بند به چشم به صورت تنبیهی ایستاده بودم به جناق سینه ام زد، درد میکند.

#من_هم_شکنجه_شدم
هنوز هم صدای زَجّه دختران و پسران جوان که زیر شکنجه بودند، در گوشم طنین انداز میشود.

#من_هم_شکنجه_شدم
یادم می آید
در همان شب ورود به بند یک زندان اوین، ما داشتیم از طریق تلویزیون به اخبار گوش میدادیم که یکهو، صدای مهیبی برخاست.
انگار
یک بار تیرآهن را از ارتفاع بلندی بطرف زمین پرتاب کنید.
صدای دهشتناکی بود.
صدای تیرباران بود
و بعد از مدت کوتاهی، صدای تیر خلاص
دوستان مذهبی، با تسبیح و رفقای چپ با شمارش اعداد، تعداد افراد تیرباران شده را می شمردند.
لحظه وحشتناکی بود.
از اتاق ما هم آن روز، دو نفر را با کلیه وسایل صدا کرده و برای اعدام برده بودند.
آن شب
چهل و سه نفر تیرباران شدند.

#من_هم_شکنجه_شدم
به یاد می آورم که حاج داود رحمانی ( رئیس زندان قزلحصار ) که در روز ۱۹ ماه رمضان در سال ۱۳۶۳
وقتی با اوباش خود به بند یک واحد یک آمدند، من هم جزو افراد تنبیهی بودم.
من و تعدادی زیادی از رفقای هم بند مرا، با چشم بند، به بیرون از بند هدایت کردند و به محض خروج از بند در محاصره حاج داود و نگهبانان زندان، قرار گرفتیم و هر یک را بصورت جداگانه مورد پذیرایی تنبیهی قرار دادند. و در ادامه قرار شد که هفتاد و دو ساعت یعنی سه شبانه روز، بصورت ایستاده با چشم بند، در راهرو مشترک بین بندها باشیم و بصورت متناوب مورد ضرب و شتم هر یک از نگهبانان قرار بگیریم.

#من_هم_شکنجه_شدم
در سال ۱۳۶۳ من و تعداد بیشماری از زندانیان را در محل مسجد بند یک واحد یک با چشم بند مورد بازجویی قرار دادند همراه بازجویان دادستانی، دو نفر عنصر خودفروخته هم همراه بودند، یکی سیروس مرادی از اتحاد مبارزان کمونیست و فکر کنم از تحریریه علیه بیکاری و دیگری احمد شمس از سازمان پیکار بعنوان کمک بازجو همراه بازجویان دادستانی بودند.
در پایان بازجویی ها که همراه با تنبیه در زیر هشت بند هم بود، یادم می آید که احمد شمس به من میگفت :
تو نمیدانی که جمهوری اسلامی چقدر مهربان است.
یادم می آید که با تاکید صحبت خود را با این جمله تمام کرد، او گفت:
جمهوری اسلامی مظهر عطوفت است.
چند ماه بعد و قبل از اینکه جلاد رژیم، اسدالله لاجوردی از زندان برود.
رژیم، احمد شمس و تعدادی از عوامل خودفروخته را، اعدام کرد تا به خیال خام خود، شاهدی از جنایات خود باقی نگذارد.

#من_هم_شکنجه_شدم
در اتاق ما رفیقی بود به نام فرج الله سعیدی، وقتی در سال ۱۳۶۱، راه کارگر ضربه خورد، رفیق فرج ما هم لو رفت و بعد از یک ماه بازجویی وقتی از ۲۰۹ به بند برگشت در مورد دادگاه زنده یاد رفیق جانباخته ولی رودگریان تعریف کرد، که وقتی رئیس دادگاه از رفیق ولی می پرسد:
نظرت درباره مارکس، انگلس و لنین چیه؟
رفیق ولی پاسخ میدهد:
مارکس، انگلس و لنین، گلهای سر سبد گلستان بشریت هستند.
این جمله رفیق ولی، در آن جو بد زندان که رژیم سعی میکرد روحیه زندانیان را از بین ببرد، بطور بی نظیری در روحیه مقاومت زندانیان تاثیر به سزایی داشت.
رفیق فرج الله سعیدی، مسئول تدارکات سازمان راه کارگر در سال ۱۳۶۳ و رفیق ولی رودگریان، مسئول گیلان و مازندران سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر در روز ۱۲ اردیبهشت سال ۱۳۶۲، تیرباران شدند.

#من_هم_شکنجه_شدم
این نوشته ها، قطره ای از دریای خون است که این حکومت انجام داده است.
من و تعدادی مثل من جزو جان بدر بردگان از این #دریای_خون هستیم.
بهمین دلیل،
جنایات رژیم جمهوری اسلامی را
#نه_فراموش_میکنیم_و_نه_میبخشیم.

#نان_کار_آزادی
#اداره_شورایی
#نه_به_شکنجه
#من_هم_شکنجه_شدم

زندانی سیاسی دهه شصت

نان کار آزادی
https://t.me/joinchat/AAAAAEPkAIX_YOpyxrIvLQ
🚩🚩🚩

نه به شکنجه، نه به جمهوری اسلامی
برای آزادی اسماعیل بخشی، سپیده قلیان و همه‌ی زندانیان سیاسی دربند

در اعتراض به دستگیری و شکنجه اسماعیل بخشی و سپیده قلیان و برای آزادی آن‌ها و همه‌ی زندانیان سیاسی، در تظاهراتی که قرار است روز شنبه ٢۶ ژانویه ٢٠١٩، ساعت ٢ تا ۴ بعد از ظهر در مین توریت در مقابل مجلس سوئد در استکهلم برگزار شود، شرکت کنیم. نگذاریم جمهوری اسلامی در نهان و پنهان، مطالبات برحق و اعتراضات کارگران، معلمان، دانشجویان و فعالان اجتماعی را با دستگیری و شکنجه و پرونده سازی علیه آنان، خفه کند.
جمهوری اسلامی از همان روزهای نخستین استقرارش در سال پنجاه ‌وهشت، به سرکوب، زندان، شکنجه و اعدام متوسل شد. رژیم هراسناک از آینده‌اش، بسان تمام رژیم‌های دیکتاتوری که از سایه خود نیز وحشت دارند، زندان‌ها را که به همت مردم در جریان قیام ضدسلطنتی بسته شدند، بازگشائی و بساط شکنجه و اعدام را به پا کرد. دهه‌ی شصت، ده‌ها هزار تن از انقلابیون و فرزندان توده‌های مردم ایران را در شکنجه‌گاه‌ها و سیاه‌چال‌های خود به وحشیانه‌ترین شکل ممکن شکنجه و آزار داد. از آن زمان، سرکوب و شکنجه و اعدام به جز جدائی ناپذیر از موجودیت و هویت جمهوری اسلامی مبدل شد. مطالبات و خواسته‌ها و اعتراضات برحق توده‌های زحمتکش مردم، به‌ویژه کارگران، معلمان و دانشجویان را با توسل به این شیوه‌های ضدانسانی، سرکوب و برای توجیه اعمال ضدانسانی خود، برای آنان پرونده سازی کرد. همین شیوه کثیف را اخیر در رابطه با اسماعیل بخشی، نماینده کارگران شرکت کشت و صنعت نیشکر هفت تپه، سپیده قلیان و کارگران فولاد اهواز به اجرا در آورد.
جمهوری اسلامی اگرچه توانست با توسل به زور، سرکوب و شکنجه و کشتار و ترور، چهل سال بر مردم ایران حکومت کند، اما باید بداند که سرکوب و شکنجه و اعدام دیگر بر مردمی که در نتیجه سیاست‌های ضدمردمی آن، در فقر و گرسنگی بسر می‌برند و حقوق و مطالبات انسانی‌شان در چهل سال گذشته بشدیدترین وجه ممکن سرکوب شده است، اثری ندارد. مردم نه تنها ماشین سرکوب‌ آنرا، موجودیت‌اش را نیز از دیماه سال نود و شش به چالش کشیده‌اند. جمهوری اسلامی باید بداند که دیگر نمی‌تواند مردم را با زور و سرکوب یک قدم از خواسته‌ای برحق‌شان که سرنگونی جمهوری اسلامی است، به عقب براند. جمهوری اسلامی باید بداند کارش تمام است و با هر عمل سرکوبگرانه‌ای، تنها مرگ خود را تسریع می‌کند.

کانون زندانیان سیاسی ایران(در تبعید)- واحد سوئد
٢۳ ژانویه ٢٠١۳ برابر با ٢ بهمن ١۳٩٧

_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_

#نان_کار_آزادی
#اداره_شورایی
#نه_به_شکنجه
#من_هم_شکنجه_شدم

نان کار آزادی

https://t.me/joinchat/AAAAAEPkAIX_YOpyxrIvLQ
🚩🚩🚩

مریم (فروزان) جعفرپور جوان ۲۷ ساله دانشجوی مهندسی برق که به نقل از پدرش، در یکی از تجمع‌های اعتراضات سراسری بازداشت می‌شود و سپس جسد او را پس از کالبدشکافی تحویل خانواده می‌دهند.
صدها هزار نفر مانند اسماعیل بخشی در زندان‌ها توسط حکومت اسلامی در ایران شکنجه شده اند.

کارزار من هم شکنجه شدم
’ باید به ظرفی برای انعکاس صدای تمام این زنان و مردان، این جوانان و کودکانی تبدیل شود که در زندانهای شهرهای ایران. شب و روز را تحت شکنجه جسمی و روحی سپری کردند. باید صدای خانواده هایی باشد که جگر گوشه هایشان را زیر شکنجه این جلادان از دست دادند.

_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_

#نان_کار_آزادی
#اداره_شورایی
#نه_به_شکنجه
#من_هم_شکنجه_شدم

نان کار آزادی
@NK_Azadi
🚩🚩🚩

چاوجوان ورمقانی دختر کرد ۳۲ ساله از روستای جولانده، توابع شهرستان سروآباد کردستان به دلیل اینکه پدرش مبلغ دین بهائیت بود او را شکنجه و سپس به وی تجاوز کردند. بسیجیان جلاد شهرستان سروآباد کردستان برای پیدا کردن پدر چاوجوان که به جرم تبلیغ بهائیت تحت تعقیب بود او را بازداشت کردند تا محل مخفی شدن پدرش را با شکنجه و تجاوز به دست بیاورند. چاوجوان پس از شکنجه‌های فراوان و تجاوز ۳ بسیجی جلاد روز بعد ساعت ۶ صبح در یک خیابان کم تردد شهرستان سروآباد رها می‌شود. چاوجوان پس از رسیدن اورژانس به بیمارستان منتقل و پس از هفت روز که از این جنایت می‌گذرد، به دلیل فشارهای روحی و روانی ناشی از تجاوز، اقدام به خودکشی می‌کند. خانواده وی‌ به دلیل ارعاب سرکوبگران و ماموران امنیتی به عدم رسانه‌ای شدن این جنایت، پس از گذشت یک ماه سکوت خود را شکستند و درخواست داشتند که این جنایت رسانه‌ای شود.

_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_

#نان_کار_آزادی
#اداره_شورایی
#نه_به_شکنجه
#من_هم_شکنجه_شدم

نان کار آزادی

https://t.me/joinchat/AAAAAEPkAIX_YOpyxrIvLQ
🚩🚩🚩

کارگران ساکت نمی شوند!

مجددا اسماعیل بخشی و سپیده قلیان را بازداشت کردند. این در حالی است که علی نجاتی همچنان در بند استو از اعضای هیئت تحریریه نشریه گام به نام های امیر امیر قلی، امیر حسین محمدی فرد و ساناز الهیاری خبری در دست نیست. پس از تلاش مذبوحانه دستگاه اطلاعاتی رژیم در پخش برنامه ی اعترافات زیر شکنجه، تصور کردند می توانند بار دیگر به کارگران متشکل ضربه بزنند و جنبش کارگری را عقب برانند. اما نمی دانند که مبارزه ی طبقاتی کارگران بیش از پیش شتاب گرفته است و جنبش نان کار آزادی به چنان مدارجی رسیده است که نه تنها نمی توانند آن را مهار کنند بلکه دیگر جنبش های انقلابی را نیز متحد خود ساخته و دیگر ممکن نیست با دستگیری و شکنجه ی این یا آن رهبر کارگری مانعی در راه آن ایجاد کرد. جنبش نان کار آزادی، نه تنها ارکان جمهوری اسلامی را به لرزه در آورده بلکه به تمامی خود را در مقابل سرمایه داری قرار داده است.

اسماعیل بخشی وعلی نجاتی تنها نیستند و دستگاه اطلاعاتی با هیچ خیمه شب بازی نمی تواند حمایت وسیع کارگران و مردم زحمتکش را از آنها بگیرد. سیاست نخ نمای شکنجه برای اعتراف گیری قلابی و پخش آن اگر در دهه شصت که جنبش کارگری و مردمی سرکوب شده بود کمی کاربرد داشت تا احزاب و گروه های سیاسی را بزنند، اما اکنون که میلیون ها کارگر، معلم، دانشجو و ... با تمام وجود تحت فشار اقتصادی، سیاسی و اجتماعی به جان آمده اند و به صف مبارزه برای نان و کار و آزادی می پیوندند را با سرکوب و شکنجه نمی توان مرعوب کرد. اکنون احزاب، سازمان ها و افراد اعتبار خود را در حمایت از نان کار ازادی به دست می آورند نه بر عکس. شخصیت هایی که متعلق به این جنبش هستند در نزد مردم معتبر می مانند و جمهوری اسلامی قادر نیست با زدن شخصیت ها که ریشه در این جنبش وسیع دارند کاری از پیش ببرد.

موقعیت جمهوری اسلامی متزلزل است. بحران اقتصادی سراپای جامعه را در بر گرفته و روزی نیست که اعتصابات و اعتراضات کارگری و مردمی وجود نداشته باشد. جمهوری اسلامی به عقب رانده شده و ضعیفتر از گذشته است و به همین دلیل همچون گرگ زخمی حمله می کند، اما تهاجم جمهوری اسلامی به کارگران و مردم نه از سر قدرت که از موضع ضعف و استیصال است تا شاید چند صباحی بر عمر خود بیافزاید. اکنون جمهوری اسلامی هیچ ابزار دیگری برای ادامه ی حیات به جز سرکوب ندارد. نفرت توده ها از رژیم با توجه به شرایطی که ایجاد شده بسیار زیاد است به این اعتبار و در متن اوضاع سیاسی کنونی دفاع از کارگران زندانی و بخصوص اسماعیل بخشی وعلی نجاتی موثر تر از گذشته می تواند انجام شود.

باید نشان دهیم که سیاست کثیف اعترافات گیری قلابی توسط شکنجه ذره ای از حمایت کارگران و مردم در حمایت از رهبران خود کم نمی کند. موج وسیع دیگری برای آزادی کارگران لازم است. ساکت ننشینیم. به پیش! برای آزادی کارگران و دیگر زندانیان سیاسی. به پیش! برای مقابله با شکنجه و شکنجه گران. باید نشان دهیم که شکنجه گران چیزی جز ننگ و نفرت عمومی بدست نخواهند آورد. کارگران و زحمتکشان اجازه ندهیم فعالین ما را تحقیر کنند. هر یک به نوبه ی خود وارد کارزار حمایت از کارگران زندانی و زندانیان سیاسی بشویم. ما توان آزاد کردن آنها را داریم خود را دست کم نگیریم. به پیش!

اتحاد سوسیالیستی کارگری خواهان آزادی بدون قید شرط اسماعیل بخشی، علی نجاتی،سپیده قلیان،اعضای تحریریه نشریه گام و دیگر کارگران و زندانیان سیاسی است.

سرنگون باد رژیم جمهوری اسلامی، زنده باد سوسیالیسم
نان کار آزادی حکومت کارگری
کمیته ی اجرایی اتحاد سوسیالیستی کارگری
21/01/2019 برابر با یک بهمن 1397

_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_

#نان_کار_آزادی
#اداره_شورایی
#نه_به_شکنجه
#من_هم_شکنجه_شدم

نان کار آزادی

https://t.me/joinchat/AAAAAEPkAIX_YOpyxrIvLQ
🚩🚩🚩

کارگران شریفی که‌ماهها بی حقوق و مزد برای چرخیدن چرخ اقتصاد وتامین بودجه‌ دفاعی کشور کار کرده اند،وقتی برای احقاق حقوق خود به پا خواستند ضمن حفظ ظاهر و حمایت از حقوق آنها، بازداشت و شکنجه شان نیز کردند!
گویی این شرافتمندان کم شکنجه و تحقیر می‌شوند. اسماعیل بخشی شکنجه گرانش را به مناظره دعوت کرد اما حاضر به مناظره نشدند و ادعای او را تکذیب کردندو حق شکایت از او را نیز وقیحانه برای خود محفوظ داشته اند! انگار نه‌انگار ستار بهشتی و افشین اصانلو و شاهرخ زمانی زیر همین شکنجه ها در زندان کشته شدند و یا ده ها کارگر و معلم معترض نیز هم‌اکنون زندانی اند! اسماعیل بخشی تنها نیست،ما زندانیان سیاسی در زندانهای ج.ا.ا هر روز شکنجه می شویم چه فیزیکی چه روانی!
ما عادت نمی کنیم تا فرصت طلبان از این صبر وعادت برای رسیدن به اهداف شومشان سوءاستفاده کنند ! ما هم دستِ توده‌ایم تا آن دام که‌ توطئه می کند گسستنِ زنجیر را، تا آن‌دم که زیر لب می خندد،دلش غنج می‌زند و به ریش جادوگر آب دهن پرتاب می‌کند!

آتنا دائمی فعال حقوق بشر
دی ۹۷- زندان اوین

#نان_کار_آزادی
#اداره_شورایی
#نه_به_شکنجه
#من_هم_شکنجه_شدم

نان کار آزادی
@NK_Azadi
🚩🚩🚩

"تلویزیون شکنجه"

کاریکاتوریست: شقایق معظمی

#نان_کار_آزادی
#اداره_شورایی
#نه_به_شکنجه
#من_هم_شکنجه_شدم

نان کار آزادی
@NK_Azadi
نان کار آزادی
Photo
🚩🚩🚩

طراحی‌ از پیش سوخته

تحت فشار قرار دادن اسماعیل بخشی ، سپیده قلیان ، علی نجاتی و مازیار سیدنژاد با شکنجه های جسمی و روانی و وادار کردن آنها به تکرار متن‌های از پیش دیکته شده مقابل دوربین که در قالب مستند "طراحی سوخته" پخش شد، از سناریوهای تکراری و دروغین نهادهای امنیتی است که در طول چهار دهه برای سرکوب فعالین عرصه های مختلف بارها و بارها اجرا شده است.
نشان دادن چهره خسته و رنج‌دیده سپیده قلیان و نگاه های مضطرب اسماعیل بخشی، و افشای حقایق مربوط به آن از سوی آن دو نفر در صفحات شخصی‌شان، گواه تکرار مطالب از پیش تعیین شده ای است که همزمان مصداق بی قانونی و بی شرمی صدا و سیما در جانب‌داری و ترویج دروغ است.
این سناریوی تکراری و غیر حرفه ای همکاران امنیتی‌کار صدا و سیما، بیش از پیش پرده از روند پرونده‌سازی ها برداشت و خواست دادگاه علنی و آزاد را ضروری کرده است.
ربط دادن مطالبات و اعتراضات برحق کارگران هفت تپه و فولاد اهواز و پوشش خبری و تحلیلی آنها توسط اعضای نشریه گام به جریانهای "برانداز" و "ضدنظام" که اسماعیل بخشی و سپیده قلیان مجبور به تکرار گاه و بی‌گاه آنها بودند از سکانسهای نخ نمای این گونه مستندها شده است.
پخش نوشته‌هایی اجباری از عسل محمدی نیز تلاشی است که نشریه گام را به عوامل و جریاناتی خارج‌از کشور مرتبط نشان دهند، تا به واسطه‌ی قربانی جلوه دادن یک نشریه مستقل در نقش گروهک معاند و وابسته، این پازل مضحک را کامل کرده، فشار را بر بازداشتی های تحریریه گام بیشتر نمایند.
نمایش این شوی تلویزیونی و در ادامه، دستگیری مجدد سپیده قلیان با حمله به منزل او و اذیت و آزار خانواده اش و نیز لشگرکشی مسلحانه به منزل اسماعیل بخشی و بازداشت مجدد او، و همچنین شرح واقعه از زبان این فعالین در نوشته ها و فایل های صوتی و تصویری منتشر شده از آنان و اطرافیانشان، بهترین استناد به طرز برخورد نهادهای امنیتی با فعالین مستقل کارگری و دانشجویی است. سندی عیان و پیش رو برای قضاوت درستی شکنجه ها و تهدیدهایی که طی این مدت به این فعالین وارد آمده است.
ما ضمن ابراز نگرانی از وضعیت سلامتی #اسماعیل_بخشی #علی_نجاتی #سپیده_قلیان و #مازیار_سیدنژاد ، و تداوم بازداشت و بی خبری از وضعیت اعضای نشریه گام #امیرحسین_محمدی_فرد #ساناز_الهیاری و #امیر_امیرقلی ، مسئولیت هرگونه آسیب به تمامی این عزیزان را متوجه نهادهای امنیتی میدانیم.

نشریه گام🚩
@gam1395

_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_

#نان_کار_آزادی
#اداره_شورایی
#نه_به_شکنجه
#من_هم_شکنجه_شدم

نان کار آزادی

https://t.me/joinchat/AAAAAEPkAIX_YOpyxrIvLQ
🚩🚩🚩

نامه جمعی از حقوقدانان به گزارشگر سازمان ملل؛ بازداشت اسماعیل بخشی و سپیده قلیان منطبق با قانون نیست.

جمعی از وکلای دادگستری و حقوقدانان ایرانی عمدتا ساکن خارج از کشور، طی نامه ای سرگشاده خطاب به جاوید رحمان، گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل در امور ایران، نسبت به وضعیت سپیده قلیان و اسماعیل بخشی ابراز نگرانی کردند و اعلام کردند که نحوه بازداشت آنها منطبق با آیین دادرسی کیفری نبوده است. این وکلا در بخشی از نامه خود می گویند “قبل از دستگیری و آغاز محاکمه سپیده قلیان، فعال مدنی و اسماعیل بخشی، از نمایندگان کارگران معترض هفت تپه، فیلمی مستند توسط نهادهای امنیتی و رسانه ای وابسته به حکومت جمهوری اسلامی در تلویزیون رسمی دولتی ایران پخش و اتهاماتی را علیه آنان قبل از محاکمه اعلام کرد و حتی حکم بر محکومیت آنان را نیز قبل از داشتن دادرسی صادر نمود”.
روز دوشنبه ۱ بهمن‌ماه ۱۳۹۷، جمعی از وکلای دادگستری با نوشتن نامه‌ای به گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل در امور ایران، در خصوص وضعیت اسماعیل بخشی و سپیده قلیان پس از بازداشت اخیرشان ابراز نگرانی کردند.

_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_

#نان_کار_آزادی
#اداره_شورایی
#نه_به_شکنجه
#من_هم_شکنجه_شدم

نان کار آزادی

https://t.me/joinchat/AAAAAEPkAIX_YOpyxrIvLQ
#من_هم_شکنجه_شدم

«سپیده قلیان» گرامی و «اسماعیل بخشی» عزیز
من هم قطره ای از دریا هستم. یکی از هزاران شکنجه شده در زندان؛ من درک می‌کنم ولمس می‌کنم با تمام پوست و استخوانم شکنجه را......

دهه شصت، دهه ی وحشت، دهه ی مرگ زندانیان سیاسی؛ هر کس دهه شصت در زندان جان سالم بدر برده «مازاد عمر کرده»؛ دوباره متولد شده!

اینجانب عباس هاشم پور از دهه شصت تا دهه نود بارها دستگیر و شکنجه شده ام.
در سال ۶۰ نوجوانی ۱۷ ساله بودم که هنوز به سن قانونی نرسیده بودم با شکنجه و سلول انفرادی و زندان آشنا شدم. به خاطر ادامه تحصیل از اشنویه که کلیه مقاطع تحصیلی تعطیل بودند، به ارومیه رفتم. در هنگام ثبت نام در اداره اموزش و پرورش در خیابان کاشانی دستگیر و همراه یکی از همکلاسی هام بنام احمد ا...به کمیته واقع در مدرسه منوچهری در کوچه مخابرات بردند. چندین ّشبانه روز فقط ضرب و شتم با چشمان بسته و اعدام مصنوعی و شلاق کاری و... دو ماه بازداشت و شکنجه شدم.

و اما بار دوم در تیر ماه سال ۶۲ که در یکی از روستاهای اطراف اشنویه بنام «ده گرجه» که منطقه در اختیار نیروهای دولتی بود و من هم در یکی از منازل روستا بودم حمله ور شدند و مرا با صاحبخانه به مسجد روستا بردند. تمام مردان و پسران آبادی را به مسجد آورده بودند. حدود ساعت ۹ صبح بود که یکی از مسئولین جهاد سازندگی و سپاه برای مردم سخنرانی می کردند؛ یکی از پیشمرگان کرد مسلمان بنام .... که از همشهری های من بود، مسلح وارد مسجد شد. مرا شناخت و صدایم زد و همراه ایشان به بیرون مسجد رفتیم. مرا به یکی از افراد مسلح غیر بومی بنام «نادربگ» معرفی نمود و با نگاه غضب آلودشان گفتند که حالا بریم یک پذیرایی خوب ازت بکنیم! مرا به باغ سیب کنار روستا بردند و کتک کاری بدون سوال و جواب شروع شد. من هم آه و ناله و داد فغان سر دادم و زن و بچه های آبادی که از پشت بام صحنه را می دیدند، صدای مرا می شنیدند، احساس ترحم و دلسوزی می کردند. اما کاری از دستشان بر نمی آمد و نظاره گر بودند. آنها آنقدر زدند که خسته شدند. دو نفری چیزی زمزمه کردند که نفهمیدم و به من گفتند بلند شو بایست! من هم که از درد به خودم می پیچیدم به سختی بلند شدم و گفتند وصیتی داری بگو، اعدامت می کنیم. من هم چیزی برای گفتن نداشتم. یک عدد سیب را روی سرم می گذاشتند و آن را نشانه می گرفتند و با اسلحه شلیک و شرط بندی می کردند. بعد چشمانم را بستند و شروع به تیر اندازی مجدد کردند. در آن لحظه سوزش شدیدی در پام احساس کردم. خون فوران کرد و باز کتک کاری شروع شد و سرم گیج رفت و بر زمین افتادم و از هوش رفتم.
مردم روستا که این صحنه را دیده بودند، فکر کرده بودند که اعدام شده ام و خیلی متاثر و ناراحت و اندوهگین شده بودند. خبر مرگ من در شهر پیچده و به گوش خانواده ام رسیده بود. (این را بعد از آزادی برام تعریف کردند) مرا همراه چهار نفر مسلح به بیمارستان نقده بردند. به هوش که آمدم، پانسمان ام کردند. به مردم می گفتند ضد انقلاب گرفتیم توی درگیری و بزودی اعدامش می کنیم. مرا به سلول انفرادی اطلاعات اشنویه بردند که ۶۰ روز همراه با زخم و کتک کاری فحش و توهین و بازجویی های طولانی و شبانه روزی ادامه داشت. بعد از ۳۵ سال هنوز هم از ناراحتی وز وز گوش چپم رنج می برم که بر اثر سیلی های پی در پی بازجو که به صورتم می زد. هیچ وقت این اذیت و آزار از ذهنم پاک نمی شود. بعد از دو ماه به زندان ارومیه بردند. در بازداشتگاه ارومیه هنوز چند روزی از اعدام ۵۹ جوان مهابادی نگذشته بود که ۳۷ نفر دیگر را از هم بندی های ما دختران و پسران شجاع مهابادی که با هم روی یک سفره می نشستیم و با روحیه ی قوی و ستودنی در انتظار مرگ بودند در تابستان ۶۲ از میان ما بردند و تیربارانشان کردند. بدترین خاطره بود یاد و خاطره شان گرامی باد.
بر اثر فشار بر روی کمر و پشتم مبتلا به دیسک کمر شدید شدم و در زندان زمین گیر شدم. در سخت ترین شرایط، شدید ترین درد را که انگار میخی به کمرم کوبیده اند را تحمل می کردم. هر چند از شدت درد، توان راه رفتن نداشتم، به مسئولین زندان مراجعه می کردم که به بیمارستان اعزام کنند، جوابم را نمی دادند و مسخره ام می کردند. تاکنون سه بار عمل جراحی دیسک شدم و از شدت درد باید تا آخر عمر بنالم. نزدیک به دو سال هم زندان کشیدم.
بازداشت در سنندج سال ۸۹ همراه اعضای کمیته هماهنگی؛ دستگیری در سال ۸۹ در اشنویه و ۲۴ ساعت با چشم بند و دست بند، تحت بازجوئی و انتقال به ارومیه. دستگیری در سال ۹۱ همراه با اعضای کمیته هماهنگی در کرج که هنگام دستگیری بر روی پشت و کمر و بدن ما راه می رفتند و لگد زدن همراه با ضرب و شتم. بر اثر این فشار دیسک ام پاره شد و به ناچار از پا افتادم و سال ۹۴ مجبور به عمل جراحی شدم و....

عباس هاشم پور - دی ماه ۹۷

https://t.center/khamahangy
🚩🚩🚩

من هم شکنجه شدم، برای برادر مبارزم اسماعیل بخشی: علی قلیلو، دی‌ماه۹۷

دیماه ۹۶ بود و شروع دور جدیدی از اعتراضات سراسری و حق‌طلبانه مردم از تمامی قشرها. همان روزها بود که دستگیر شده و به اشکال مختلف تحقیر، توهین و شکنجه شدم. آری من هم شکنجه شدم. البته این داستان شکنجه‌ها به سال‌های گذشته نیز باز می‌گردد؛ سال ۸۸ و حتی قبل‌تر.


برادرم بدان که نادیده بسیار دوستت دارم و برایت بهترین‌ها را آرزو و ایمان دارم که همان طور که امروز محکم و استوار و سربلند هستی در تاریخ این آب و خاک نامت نیز سربلند و مانا خواهد ماند.

من هم کارگر هستم و افتخارم این است نان می‌خورم به بازوی خویش و نه با قدرت لباس و مقام. چند ماهی است که از زندان آزاد شدم و گویی در زندان بزرگتری هستیم به وسعت ایران.

درود من و تمام هم بندی‌های سابقم در زندان وکیل‌آباد مشهد نثار تو و دلیر زنان و دلیر مردان آزادیخواه و شجاع ایران‌مان.

#نان_کار_آزادی
#اداره_شورایی
#نه_به_شکنجه
#من_هم_شکنجه_شدم


نان کار آزادی
@NK_Azadi
🚩🚩🚩

#روایت_شکنجه
#من_هم_شکنجه_شدم؛

#محمد_حبیبی، فعال صنفی معلمان که در زندان به سر می‌برد به کارزار #من_هم_شکنجه_شدم پیوسته است: کوفتگی و خونمردگی شدید در ناحیه کمر و کشاله ران، درد شدید در ناحیه پهلو، درد و کوفتگی شدید در ناحیه قفسه سینه، تپش شدید قلب، تا مدت‌ها پس از ضرب و شتم از اثرات این ضرب و شتم هست که با مرور زمان بخشی از آنها التیام یافته است اما هنوز پهلویم درد می‌کند و تپش قلب دارم.


نان کار آزادی
@NK_Azadi
اگر از شکنجه های زندان بخواهم کامل تر بگویم کتابی خواهد شد همان گونه که بسیاری از زندانیان سابق نوشتند و من هم نوشته ام و امیدوارم در آینده منتشر شود.
شکنجه عمری به درازای مبارزه طبقاتی دارد اما در نظام جمهوری اسلامی وسیعا به کار گرفته شد. اکنون زمان افشا و مقابله بیشتر با آن است. بیاییم با خود و یکدیگر قراری بگذاریم هر شکنجه ای که بر ما و یا کسانی که می شناسیم اعمال شد را افشا کنیم و به هر شکل ممکن با آن مقابله کنیم. به همت کارگران و مردم با شکنجه، این ابزار پلید ضد بشری جمهوری اسلامی مقابله کنیم.

ننگ و نفرت بر شما شکنجه گران و زندان بانان
ننگ و نفرت بر شما آدم کشان
نه می بخشیم و نه فراموش می کنیم
نان کار آزادی، علیه شکنجه
محمد حسین مهرزاد
دی ماه 97
ژانویه 2019


#نان_کار_آزادی،_نه_به_شکنجه
#نه_به_شکنجه
#من_هم_شکنجه_شدم

@SKargari
🚩🚩🚩

#روایت_شکنجه

از #شكنجه بنویسم
شكنجه هايي كه هنوز بعد از گذشت ساليان سال اثرش بر روح و جسممان باقیست. تصور اين همه بيرحمي و شقاوت باور كردني نيست شكنجه هايي كه آنچنان بيرحمانه و ورذيلانه بود که شايد در باور هيچ انساني كه به چشم نديده نگنجد
من شاهد زنده ی دو دوره مخوف زندانهاي اوين و قزلحصار بودم سي آذر سال هزار و سیصد و شصت دستگير شدم و در جلو ورودي در اوين چشم بند به چشمهايم زدند ، فقط 18 سال داشتم پر بودم از انگيزه ها و آرمانهاي پاك انساني و خوب ميدانستم كه گير چه كساني افتادم چون تا قبل از آن هم تو خيابون و ميتينگها نوع خشونتشون رو بارها تجربه كرده بودم علني و در ملآ عام و ميشد حدس زد.
در بدو ورودم با انبوهي از جمعيت روبرو شدم البته با چشم بند و فقط صدا هارو ميشنيدم همهمه بود فرياد پاسدار ها كه همچون سگ هاري بودند كه به جان جوانا ن و نوجوانان افتاده بودند و همه پشت در بازجویی به صف ایستاده بودیم .بنظر ميومد يه سالن بزرگي باشه و اطرافش اتاقهايي كه مخصوص بازجويي و شكنجه بود و و اتاقها رو شعبه ميگفتند شعبه هايي كه شكنجه گاه بود صداي نعره ها فريادها ي دلخراش و صداي كابلها كه بي محابا فرود مي آمدند و ضجه هايي كه خاموشي نداشت و تبديل به زوزه ميشد وحشتناك بود هنوز حتي الان كه مينويسم تنم ميلرزه ولي قصد #فراموشي_هم_ندارم و ميدانم كه بايد گفت كه چه گذشت بر عزيزترين فرزندان این مرز و بوم.
مادري كه پشت در اتاق بازجويي ضجه ميزد ، بنظر ميومد پسرش را شكنجه ميكنند فريادها دلخراش بود و تمامي نداشت شكنجه ها 24 ساعته بود و شكنجه گرها عوض ميشدند و كابلها فرود ميامد واز زير چشم بند فراوان عزيزاني رو ميديدم كه توان و حتي پاي راه رفتن نداشتند و روي زمين خود را ميكشيدند و بعضا پاها شكنجه شده بود و باند پيچي ميشد و دوباره به اتاق شكنجه برده ميشدند و حرفهاي ركيكي كه بي وقفه بر سر زندانيان فرود ميامد و دختراني كه زير شكنجه به خونريزي ميافتادند همه اينها رو شاهد بودم و من هم قطره اي بودم در بین سيل عظيم.
زندانيها رو روي تختهاي فنري ميخواباندند و دستها و پاهايشان كه به چهار طرف تخت ميبستند و بي وقفه شروع به كابل زدن ميكردند بعضا قطر كابلها تغيير میکرد بازجويان با خنده و قهقه اين شكنجه ها را انجام ميدادند پاها انقدر كابل ميخورد كه ورم ميكرد و بايد سرا پا مي ایستاديم و خودشان روي پاهايمان لگد ميزدند تا ورم بخوابد و مجبور به راه رفتن ميكردند و دوباره و چند باره ادامه همون شكنجه...
ادامه دارد

روایت: #شکوه_محمدی

#نان_کار_آزادی
#اداره_شورایی
#نه_به_شکنجه
#من_هم_شکنجه_شدم


نان کار آزادی

https://t.me/joinchat/AAAAAEPkAIX_YOpyxrIvLQ
#من_هم_شکنجه_شدم

اکنون که #اسماعیل_بخشی اعلام داخواهی کرده و مقامات بلند پایه جمهوری اسلامی هرگونه ضرب و شتم این کارگر را انکار کرده و شکنجه را غیر قانونی می‌دانند؛ باید ناگفته های دوران بازداشت در اداره اطلاعات را گفت و آن درد و رنج را به تصویر کشید.

من غالب حسینی فعال کارگری و از اعضای کمیته هماهنگی از دوران بازداشتم درسال ۱۳۶۸ و از آنچه که بر من در مدت چهار ماه در سلول افرادی گذشت، می‌گویم.

اردیبهشت سال شصت و هشت هنوز یک سال از جنگ ویرانگر عراق و ایران نگذشته بود و سایه آن بر سر مردم کارگر و زحمتکش سنگینی می‌کرد؛ و هنوز طبقه کارگر زیر آوارش، کمر راست نکرده بود که ما کارگران در آستانه #اول_ماه_مه، روز جهانی کارگر قرار داشتیم. آن زمان به بهانه بازسازی دوران جنگ، همه چیز تحت شعاع آن قرار گرفته بود. راه نفس کشیدن از کارگران و فعالین کارگری گرفته شده بود. کارگران در این روز، یعنی روز جهانی خودشان؛ روز اول ماه مه، باید طبق وظایف طبقاتی و سنت کارگری برای برگزاری مراسم تلاش می‌کردند و این روز را با شکوه جشن می‌گرفتند.

در روزهای قبل از برگزاری، کارگران در حال آماده‌سازی و تدارک برگزاری مراسم بودند. شور و شوق در میان مردم برای برگزاری آشکارا دیده می‌شد. حتی خانه کارگری های دست ساز هم برای کمرنگ کردن مراسم مستقل این روز، در میدان اصلی شهر #سنندج، پلاکارد نصب کرده بودند.

منهم به عنوان یک کارگر از میلیون‌ها کارگری که قربانی شرایط سخت و طاقت فرسای محیط کار شده و به عنوان کودک کار و شهروند جامعه؛ و به عنوان کسی که در انقلاب ۵۷، برای آزاد زیستن و رسیدن به یک زندگی انسانی از دست ژاندارم شاه کتک خورده بودم؛ حق خودم و همه کارگران می‌دانستم که در این گوشه از جهان سرمایه داری، جشن طبقاتی خود را مستقل از نهادهای حکومتی برگزار کنم و در برگزاری باشکوه آن، سهمی داشته باشم.

آن روزها معمول بود که یک روز قبل از برگزاری روز جهانی کارگر، برای نوید فرارسیدن این روز، در بلندترین نقطه کوه، آتشی روشن شود و این آتش، بشارت روز جهانی کارگر برای روز بعد بود.

روز دهم اردیبهشت سال ۱۳۶۸، من به همراه دو نفر دیگر به نام های «اشرف شریفی« و «جمال محمدی» برای روشن کردن #آتش_اول_ماه_مه به کوه آبیدر سنندج رفتیم. ساعت هفت عصر بود که در حال نزدیک شدن به قله کوه #آبیدر بودیم که ناگهان توسط نیروهای مسلح محلی (پیشمرگان مسلمان)، محاصره و دستگیر شدیم. بعد از چند ساعت ما را از کوه پایین آوردند و با ماشین به باشگاه افسران سابق (که بعد از انقلاب نیروهای سپاه پاسداران در آن قرار داشتند) منتقل کردند. ده روز آنجا ماندیم و من زیر سخت ترین شکنجه ها قرار گرفتم. پس از این ده روز، به دستور دادیار مرا به اداره اطلاعات فرستادند. در آنجا هم زیر فشار و شکنجه قرارگرفتم. دوستانم بعد از یک ماه آزاد شدند. اما من چهار ماه به اتهام روز جهانی کارگر، در انفرادی زیر انواع شکنجه قرار داشتم. در نتیجه ی ضرب و شتم، پرده ی گوشم پاره شد و تا سال‌ها بعد نیز از درد گوش رنج می بردم. روزی دوبار بازجویم مرا از جلو دفتر که متهمین را جهت رفتن به بازجویی ثبت می‌کرد با لگد به اتاق بازجو می‌برد و از ساعت هشت صبح تا یک ظهر، زیر انواع کتک کاری و توهین قرار می‌داد. بعد از آن برای خوردن نهار، به سلولم برمی‌گشتم. دوباره بعد از دو ساعت برای بازجوبی آماده می شدم و تا نزدیک شب، زیر بازجویی بودم.

در چهار ماهی که در بازداشت بودم، سه ماه و ده روز مدام و بدون وقفه زیر سخت ترین بازجویی بودم. تنها به جرم اقدام به برگزاری روز جهانی کارگر. اقدامی که هنوز به سرانجام نرسیده بود. می‌گویند اقدام به جرم، جرم نیست؛ چون شخص مرتکب جرم نشده است.

سرانجام بعد از ۱۰۰ روز از اطلاعات به سلول دادگاه انقلاب، اداره کل امروزی منتقل و بیست روز هم در آن سلول‌ها ماندم. بعد از چهار ماه ماندن در سلول، به بند عمومی وارد شدم. حدود بیست روز بعد، قاضی مرا محاکمه کرد و ۷ ماه حکم قطعی، بدون احتساب چهار ماه دوران بازداشت، برای ام صادر کرد. یعنی ۱۱ ماه زندان، تنها به جرم روز جهانی کارگر!

بیست و نه سال از آن روزهای سخت می گذارد. امروز اسماعیل بخشی به دادخواهی همه ی ما برخواسته؛ باید او را در این دادخواهی حمایت کرد.

بیستم دی ماه ۱۳۹۷

https://t.center/khamahangy
یدی عزیزی از بنیانگذاران اتحادیه صنعتگر سنندج و عضو کمیته برگزاری روز کارگر سنندج در سال 1366 و 1367

من هم شکنجه شدم

اسماعیل بخشی یکی از هزاران فعال جنبش کارگری در تاریخ به سرکارآمدن جمهوری اسلامی است که دستگیر و شکنجه شده است. شکنجه گران همیشه به زندانی اخطار می دهند که پس از آزادی نباید درباره شکنجه به هیچ وجه صحبت کند. ویژگی اسماعیل این است که با شجاعت و از خود گذشتگی که در تاریخ جنبش طبقه کارگر ایران بی نظیر است نه تنها شکنجه هایی که شد را علنی کرد بلکه خواهان پاسخگویی مسئول این شکنجه ها که وزیر اطلاعات هست، شد. نامه اسماعیل بخشی علیه شکنجه فراخوانی بود به همه فعالین جنبش کارگری و دیگر آزادیخواهان که درباره شکنجه ای که شده اند، صحبت کنند. با کارزاری که با نامه اسماعیل بخشی علیه شکنجه ایجاد شده صحبت از شکنجه گلایه و شکایت از جمهوری اسلامی نیست بلکه تیری است به مرکز ارکان جنایت این رژیم.
الان 40 سال است که جواب جمهوری اسلامی به خواستهای کارگران و اعتراضاتشان دستگیری، شکنجه، شلاق و اعدام است. من هم یکی از فعالین جنبش کارگری هستم که دستگیر و شکنجه شدم. حدود یک هفته بعد از برگزاری مراسم با شکوه روز کارگر سال 1367 سنندج دستگیر شدم. این دومین سالی بود که در سنندج روز کارگر علنی برگزار میشد و من هر دو سال عضو کمیته برگزار کننده روز کارگر و همچنین از بنیان گذاران اتحادیه صنعتگر بودم. هنگام دستگیری بعنوان برقکار در بیمارستان کودک سنندج کار می کردم و اولین فرزندمان، روژین تازه به دنیا آمده بود. بجای اینکه شاهد رشد و اولین خنده های دختر تازه متولد شده ام باشم بدلیل فعالیت در ایجاد اتحادیه صنعتگر سنندج و برگزاری روز جهانی کارگر دستگیر شدم و از همان اول تا مدت پنج ماه زیر شدید ترین شکنجه های وحشیانه جسمی و روحی و بازجویی های طولانی مدت بودم.
کابل زدن به کف پا و کمر، لگد زدن به اعضای حساس بدن، ساعتها ایستادن روی پا، نشستن ساعت ها با چشم بند در وسط یک سالن و شنیدن و شاهد شکنجه سایر زندانیان بودن. در جمهوری اسلامی به شکنجه می گویند تعزیر و به بازجو می گویند کارشناس پرونده. حاکم شرع که یک آخوند بود صد ضربه شلاق می نوشت و شکنجه گر می گفت اگر خواستی حرف بزنی دستت را بلند کن و اگر دستت را بلند نکنی تا آخر و تا حد بی هوشی شکنجه می شوی و شلاق می خوری. من پنج ماه زیر بازجویی و شکنجه بودم. تمام این دوران پاهایم ورم داشت، یک دندانم شکست، کمرم شدیدا آسیب دید و پس از سی سال هنوز کمر درد دارم. بازجوی من را مهندس صدا میکردند و دادیار شهرام کرمانشانی بود و یکی بنام جودی که نمی دادنم حاکم شرع بود یا بازجو. هر چی از شکنجه های وحشیانه زندان حرف بزنیم باز هم کم است و باید درباره آن کتابها نوشت.
پس از پنج ماه شکنجه در بیدادگاه چند دقیقه ای انقلاب سنندج به دو سال حبس محکوم شدم و تازه به بند عمومی آمده بودم. هوا خوری و ملاقاتها قطع شده بود. یک شب رئیس زندان آمد و اسامی پنجاه نفر را خواند که بسیاری از آنها را میشناختم. در بند همهمه پیچید و هر کسی چیزی می گفت. عده ای فکر می کردند که برای انتقالشان است به زندان کامیاران و یا کرمانشاه است اما همه اشتباه می کردیم. آن پنجاه نفر را همان شب در زیر زمین زندان سنندج اعدام کردند. بعدها فهمیدیم که اعدام آنها بخشی از کشتار زندانیان سیاسی بود که از تابستان 67 و با فرمان خمینی جلاد در سراسر ایران اجرا شد.
الان که این نامه را می نویسم علی نجاتی یکی از رهبران باسابقه سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه و از كارگران فولاد اهواز طارق خلفى، کریم سیاحی و بهزاد علیخانی و محمدرضا نعمت زاده هم چنان اسیر شکنجه گران هستند.
در پایان یادی کنم از جمال چراغ ویسی سخنران روز کارگر سنندج در سال 1368 که جند روز بعد از روز کارگر دستگیر شد و بدست جنایتکاران جمهوری اسلامی اعدام شد.
‏یدی عزیزی – پنجشنبه بیستم دیماه 1397

#نان_کار_آزادی_نه_به_شکنجه
#من_هم_شکنجه_شدم
@SKargari
🚩🚩🚩

نهاد های همبستگی
به حمایت از اسماعیل بخشی و خانواده اش برخیزیم!

دوستان، رفقا و یاران

با بهترین درودهای انسانی درامر همبستگی بین المللی !
کارگران نیشکر هفت تپه در نوامبر۲۰۱۸ برای کسب مطالبات و خواسته های خود از جمله: حقوق های معوقه، پایان دادن به خصوصی سازی ها و اداره کردن کارخانه بوسیله خود کارگران دست به اعتصاب همه جانبه زدند.

درطول اعتصاب اسماعیل بخشی ازبرگزیدگان مجمع نمایندگان شورایی و سندیکائی نیشکرهفت تپه به همراه جمعی از کارگران مجمع نمایندگان شورایی هفت تپه ، دستگیرشد. ایشان از همان آغاز دستگیر شدن تا سر حد مرگ مورد شدیدترین حمله ها و تهاجمات وحشیانه بازجویان و شکنجه گران وزرات اطلاعات جمهوری اسلامی قرار گرفت، بطوریکه تا ۷۲ساعت در سلولش قادر نبود از جایش تکان بخورد و بخوابد. درحالیکه تعدادی از دنده هایش شکسته، کلیه‌ها، گوش چپ و بیضه‌هایش آسیب دیده، هنوز از دردهای شدید رنج می برد و شکنجه های روحی و روانی که بر او متحمل شده بمراتب بدتر از شکنجه های جسمی او را آزار می دهد، با گذشت تقریبا یک ماه از آزاد شدنش ، هنوز با وجود مصرف قرص های اعصاب و روان، گاهی دچار حمله‌های شدید عصبی روحی و روانی می‌شود و بهبودیش را بدست نیآورده است اوهمچنان تحت درمان است و ناگزیر است که دارو مصرف نماید. جدا از این، درطول اعتصاب، تلفن و تماسهای خصوصی ایشان با همسرش تحت کنترل سازمان اطلاعات جمهوری اسلامی بوده است .

اسماعیل بخشی به عنوان کارگری آگاه، در ازای این همه جنایت بدون اینکه جرمی مرتکب شده باشد، از وزیراطلاعات عالی ترین مقام امنیتی نظام اسلامی ، خواسته که در یک مناظره زنده و علنی تلویزیونی حضور یافته و به سوالاتش در برابر افکار عمومی جامعه هشتاد میلیونی ما پاسخ دهد.

اسماعیل بخشی با این اقدام خویش ، راس هرم و همه ارکان نظام را به مناظره طلبیده است . تنها از همین روست که تمامیت نظام از قوه مجریه، قضائیه و مقننه دست به نعل وارونه زدند تا شکنجه بخشی را انکار و او را به این و آن گروه در خارج منتصب نمایند. این درحالیستکه نامه اسماعیل بخشی بدل به فریاد عمومی همه زندانیان سیاسی و خانواده های آنان شده است وکسی را یارای رودررویی با آن نیست. تنها از همین روست که رسوا شدگان چندین باره شمشیرها را از رو بسته اند و به قول محمود واعظی ، رئیس دفترریاست جمهوری، اعلام شده است : « شکنجه او (بخشی ) صحت ندارد و وزارت اطلاعات نظام حق دارند که از این شخص شکایت کنند» اقدام جسورانه اسماعیل بخشی، نشانه شهامت، بی باکی و مبارزۀ تا به آخر در این نبرد طبقاتی و به نوعی کیفر خواست طبقه ما در برابر کل حاکمیت استبدادی و نظام سرمایه داری ایران است .

بخشی با اطلاع کامل از پیامدهای چنین اقدامی، با سری افراشته، رژیم و عوامل امنیتیش را که به خیال خام خود اسماعیل را از پا در آورده اند، به سُخره می گیرد و عملاً آنها را عاجز کرده و در حقیقت از پا درآورده و نشان می دهد که حنای همگی آنان رنگ باخته است .

تا به امروز نامه و دعوت به مناظره عالی ترین مقام امنیتی نظام ، انعکاس و حمایتهای زیادی را در داخل و خارج بدنبال داشته، و توانسته خود به کمپین اعتراضی گسترده ای تبدیل شود که تعداد بیشماری از مبارزان زندانی یا خانواده هایی که فرزندانشان بوسیله جمهوری اسلامی زندانی و اعدام شده اند را با اسماعیل بخشی علیه جنایات سازمان یافته رژیم هم صدا کند. بهمین دلیل وزارت اطلاعات به وحشت افتاده و با اعمال زور و تهدید و فشار بر اسماعیل بخشی و خانواده اش از آنها خواسته این دعوت و افشاگری را تکذیب نمایند. آنها تا کنون در مقابل این تقاضا مقاومت نموده اند و حاضر به همکاری نیستند. ادعای بخشی تنها مختص به او و خانواده اش نبوده بلکه دفاع او از هزاران انسان آزادیخواه و مبارزی است که بوسیله این رژیم جنایتکار زندانی، شکنجه و اعدام شده اند. بنابراین، اسماعیل بخشی و خانواده اش در پیشبرد این خواست وحشیانه و ضد انسانی رژیم نیاز فوری و عاجل به حمایتهای بین المللی و محکوم نمودن جمهوری اسلامی دارند.

ما نهادهای همبستگی با جنبش کارگری ایران - خارج کشور از تمامی نهادها، اتحادیه ها، سندیکاها و فدراسیونهای کارگری بین المللی می خواهیم هر چه سریعتر با افشاء نمودن و اعتراض به شکنجه و اذیت و آزار سیستماتیک حکومت جمهوری اسلامی در سطح بین المللی، اسماعیل بخشی و خانواده اش را که در معرض خطر جدی هستند حمایت و یاری نمایند.

زنده باد همبستگی بین المللی جنبش کارگری

نهادهای همبستگی با جنبش کارگری در ایران – خارج کشور
چهارشنبه ۱۹ دی ۱۳۹۷ برابر با ۰۹ ژانويه ۲۰۱۹

_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_


#نان_کار_آزادی
#اداره_شورایی
#نه_به_شکنجه
#من_هم_شکنجه_شدم


نان کار آزادی
https://t.me/joinchat/AAAAAEPkAIXUGfix82mkZA
Ещё