نان کار آزادی

#بخش_اول
Канал
Политика
Новости и СМИ
Образование
Социальные сети
ПерсидскийИранИран
Логотип телеграм канала نان کار آزادی
@NK_AzadiПродвигать
432
подписчика
20,8 тыс.
фото
10,8 тыс.
видео
10,5 тыс.
ссылок
تلاشی برای انعکاس جنبش هاى #کارگری، #زنان، #دانشجویی و #رفع_ستم_ملی برای نیل به آزادی و برابری !
Audio
فایل صوتی (#بخش_اول):

تلویزیون به‌پیش!

حکومت کارگری؛
حکومت طبقه یا حکومت احزاب؟
رضا مقدم

@SKargari
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
فایل تصویری (۵_بخش):

شوراهای کارگری و کنترل کارخانه در انقلاب ۵۷ - تجربه بنز خاور (۲) – رضا مقدم

اتحاد علیه بیکاری، یک نیاز طبقاتی - سیروان پرتونوری

#بخش_اول

@SKargari
Audio
فایل صوتی:

سرنگونی رژیم اسلامی؛ کدام استراتژی؟
محمدحسین مهرزاد

#بخش_اول

@SKargari
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
سرنگونی رژیم اسلامی؛ کدام استراتژی؟
محمدحسین مهرزاد

#بخش_اول

@SKargari
Forwarded from نان و آزادی
⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️


⭐️ #محسن_سازگارا، #بهزاد_نبوی و

#اطلاعيه ١٠ ماده‌ای #دادستانی در

#زمستان 1359


👈 #بخش_اول

این را که در سال 1360 و پس از 30 خرداد هزاران نفر از اعضا و هواداران گروه‌های سیاسی مترقی و مخالف حکومت برآمده از انقلاب بهمن 57 به جوخه‌های اعدام سپرده شدند، تقریبا همه می‌دانند. اما آنچه کمتر به آن پرداخته شده است و شاید نزد نسل‌های جوان امروزی دانسته نباشد، نقش افرادی چون #محسن_سازگارا و #بهزاد_نبوی در طراحی آن جنایات است. معمولا در رسانه‌های حکومتی (که شامل مطبوعات زنجیره‌ای دار و دسته‌ی قوچانی هم می‌شود) چنین وانمود می‌شود که در 30 خرداد 60 "منافقین" دست به سلاح بردند و در نتیجه حکومت ناچار از مقابله و سرکوب مخالفان شد!! اما با رجوع به اسناد موجود می‌توان به نادرستی این توجیه (که به خصوص نزد اصلاح‌طلبانی چون #تاج_زاده دیده می‌شود) پی برد. انتشار این اسناد در #نشریه_کار (اقلیت) شماره 112 مورخ 13 خرداد 1360، طراحی توطئه‌ای را آشکار کرد که به ابتکار وزارت کشور آن هم پنج ماه قبل از دست بردن سازمان مجاهدین به اسلحه، کلید خورده بود. ماجرا برمی‌گردد به "اطلاعیه 10 ماده‌ای دادستانی" در 25 بهمن 1358 که تدوین آن با نام سران اصلاح‌طلب امروزی پیوند خورده است. #محسن_سازگارا که افتخار نوشتن اساسنامه‌ی سپاه پاسداران را نیز يدک می‌کشد، اين روزها که ماسک "اصلاح‌طلبی" و ضديت با ولايت‌فقيه به چهره زده است، کمتر به اين موضوع که يکی از طراحان اصلی پروژه‌ی بسط و اشاعه‌ی سرکوب رژيم بوده است، می‌پردازد. ایشان فراموش کرده است که در سال 1358 در بحبوحه انتخابات رياست جمهوری، #سازگارا که از گردانندگان راديو بود در مصاحبه با بنی‌صدر تلاش می‌کرد در مقام دفاع از ولايت‌فقيه هرطور که شده بنی‌صدر را به ضديت با ولايت‌فقيه متهم سازد. اين برنامه و شيوه‌ی به کار گرفته شده از سوی سازگارا که به محاکمه و بازجویی شبيه بود با اعتراض وسيعی در سطح جامعه روبه‌رو شد. (روزنامه انقلاب اسلامی، ۴ بهمن ١٣۵٨)‌ از دیگر مسئولیت‌های #محسن_سازگارا که از همراهان آیت‌الله خمینی در نوفل لوشاتو بود، می‌توان به مدیریت تولید رادیو در سال 1358 اشاره کرد. وی همچنین از مسئولان نخست‌وزیری در سياه‌ترين سال‌های حکومت، از بنیانگذاران سپاه پاسداران، رئیس هيات عامل سازمان گسترش و نوسازی صنایع ايران، قائم‌مقام وزير برنامه و بودجه در شورای عالی انفورماتيک و... بوده است. بگذریم...
مطابق اسناد و صورت‌جلسه‌های موجود #بهزاد_نبوی رياست جلسه‌هایی را که از 9 بهمن 1359 آغاز شد، به عهده داشته است. در اين نشست‌ها، که در واقع پايه‌ريزی جنايت‌های آتی در بعد از ٣٠ خرداد ۶٠ است، نقش مهم و تعيين کننده‌ی #محسن_سازگارا در مقام معاونت سياسی نبوی و نيز نقش دو تن از معاونان سازگارا به نامهای نصرالله جهانگرد و علی قوچ‌کانلو، انکارناپذير است. در حالی که از تمامی دیگر ارگان‌های سرکوب، تنها يک نماينده در جلسه‌ی هماهنگی فوق شرکت داشته‌اند، حضور بهزاد نبوی به همراه محسن سازگارا و دو معاون وی حکايت از نقش مهم و بی‌گفتگوی آنان در #طراحی_و_پيشبرد_پروژه مذکور دارد. اما بعد از گذشت سال‌ها نقش‌آفرینان اصلی آن کشتارها از هر دو جناح حکومتی، سعی بر آن دارند تا رد پای خود را در آن جنایات به هر طریق ممکن پنهان یا کمرنگ کنند. برای مثال #بهزاد_نبوی در سال 1384 در این رابطه می‌گوید: «یک معاونت سیاسی مهمی بود که آقای سازگارا مسئول آن بودند و خيلى از کارهاى سياسى هم که بايد در وزارت کشور انجام می‌شد در این معاونت به سرانجام می‌رسید. اعلامیه 10 ماده‌ای دادستانی که در سال 60 صادر شد، در نخست‌وزیری تنظیم شد نه در وزارت کشور و یا دادستانی بلکه توسط معاونت سیاسی.» (به این ترتیب کل مسئولیت ماجرا را متوجه سازگارا می‌کند) یا #سيد_حسين_موسوی_تبريزی نیز سال‌ها بعد و با خيال اين که آن روزها در خاطر کسی نمانده است، درباره تاريخ صدور اين بيانيه می‌گويد: «فكر می‌کنم حدود هفت هشت روز قبل از هفت تیر سال 60 در فاصله زمانی عدم‌کفایت بنی‌صدر و حادثه هفت‌ تیر بیانیه معروف 10 ماده‌ای صادر شد!!!» (مصاحبه با نشريه چشم‌انداز، مهر و آبان ٨٢)


[ #ادامه دارد ] 👇👇👇👇👇👇👇


لطفاً به #دوستان و #گروههایی که عضو هستید، بفرستید.

⭐️ نان و آزادی ⭐️

https://t.me/joinchat/AAAAAD_gaVgw2FZeexIi_A
Audio
فایل صوتی:
تلویزیون به‌پیش! – برنامه ۱۷۹ (در ۵ بخش):
پایان سیطره گفتمان اصلاح‌طلبی و عروج گفتمان انقلابی - رضا مقدم

#بخش_اول

@SKargari
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
تلویزیون به‌پیش! – برنامه ۱۷۹ (در ۵ بخش):

پایان سیطره گفتمان اصلاح‌طلبی و عروج گفتمان انقلابی

رضا مقدم

#بخش_اول

@SKargari
Forwarded from کمیتە معیشت و کار
فلسفه چیست؟ فلسفه دربرابر طبیعت و جامعه

امین قضایی

تمامی آنچه یک فلسفه واقعی به دنبال آن است، خلاف طبیعت و طبیعت انسانی قرار دارد. انسان موجودی پیش پا افتاده و مبتذل است. مغز وی برای واکنش به محرک ها تکامل پیدا کرده است. بخش فوقانی نئوکورتکس در جلوی پیشانی قرار دارد و یکی از وجه تمایز های مغز انسان با دیگر جانوران محسوب می شود. تصور بر این است که این بخش مسئول تفکر تحلیلی و عقلانی است. اما عصب شناسی و حتی بازاریابی، سیاست و مدیریت به خوبی دریافته اند که بسیاری از تصمیمات مردم متاثر از عواطف و احساسات ناآگاهانه ای هستند که از بخش لیمبیک سیستم مغز ناشی می شود. به اصطلاح نظریه پردازان بازاریابی، همگی متفق القول هستند که اکثر تصمیمات برای خرید یک واکنش عاطفی است تا یک تصمیم عقلانی. اگر با خودتان روراست باشید و لحظاتی را به یاد بیاورید که برای خرید کالای مهمی تصمیم گیری کرده اید، تصدیق خواهید کرد که این تصمیم شما بسیار متاثر از جو بیرونی و محرک های عاطفی و احساسی به محیط بوده است. در عرصه سیاست نیز سیاستمداران شیاد از ظواهر بصری برای متقاعد کردن مردم استفاده می کنند. برای مثال، ترامپ تکنیک های بازاریابی را با موفقیت در کارزار انتخاباتی خود پیاده کرد. سیاست ترامپ مانند هر محافظه کار جمهوری خواه، ضد مهاجرتی بود و روی کاغذ واقعا تفاوت بارزی با بقیه جمهوری خواهان ندارد. اما وی صرفا از عبارات و مفاهیم برای توضیح سیاست ضدمهاجرتی خود استفاده نکرد. وی به ساده ترین تجسم بصری یک سیاست ضدمهاجر متوسل شد: دیوار. وی از ساختن یک دیوار در مرز مکزیک حرف می زد. دیوار به عنوان یک تجسم و نماد یک سیاست، بهترین واکنش عاطفی و احساسی مثبت یا منفی را در شنونده برمی انگیزد. تاثیر آن روی مردم بسیار بیشتر از استدلال ها، چهارچوب های نظری برای مدیریت و سیاست مهاجرت و هر چیز دیگری است که صرفا با کلمات و مفاهیم بیان می شود. وقتی به مباحث شیادانی مانند ناسیونالیست ها و نژادپرستان نگاه می کنید، خواهید دید که آنها از نمادها استفاده می کنند و نه از مفاهیم.

انسان یک موجود عقلانی نیست، هرگز نبوده، اکنون هم نیست و حتی در این زمینه پیشرفت چندانی هم نکرده است. انسان در بهترین حالت یک حیوان ناطق است اما یک حیوان عاقل نیست. نه طبیعت وی و نه شرایط اجتماعی کنونی ایجاب می کند که وی براساس عقلانیت زندگی کند. بنابراین پروژه فلسفه برای ساخت انسانی عقلانی، پروژه ای است کاملا خلاف جهت روال طبیعت و جامعه. این یک ماموریت غیرممکن است. به همین خاطر، فلسفه علیه طبیعت و علیه جامعه است، باید چنین باشد و اگر نباشد اصلا فلسفه نیست بلکه شیادی دیگری است.

فلسفه ذاتا علیه وضعیت موجود است، زیرا وضعیت موجود بنا به ماهیت غیرعقلانی است. وضعیت موجود حتی در بهترین حالت، در مقایسه با آنچه باید باشد و هنوز نشده، ناعقلانی است. یک بخش از عقلانیت ایجاب می کند که انسان آنچه هست را از آنچه نیست متمایز کند. اما مهمتر این است که آنچه "باید" باشد را از آنچه "هست" تمیز دهد و برتر بشمارد. اکثر افراد مذهبی و خرافاتی حتی قادر نیستند هست ها را از نیست ها تمیز دهند. اما جمیع مردم حتی غیرمذهبیون و دانشمندان نیز قادر نیستند که آنچه "باید" را از انچه "هست" استخراج کنند. به بیان دیگر، یک بخش از عقلانیت، تمیز واقعیت از خرافات و بخش دیگر تمیز حقیقت از واقعیت است.

چگونه می توانیم از این حیوان عاطفی، واکنشی و طبیعتا و اجتماعا ناعقلانی، یک موجود عقلانی بسازیم؟ پاسخ در اصل همان چیزی است که شایسته نام فلسفه است. چنین فلسفه ای تاکنون وجود نداشته است. در واقع، غیرممکن است که فلسفه امروز و فلسفه زنده، چیزی باشد که از قبل در طبیعت و تاریخ تحقق پیدا کرده باشد.

همانطور که پیشتر گفتیم بخشی از شناخت تمیز واقعیت از خیال و کذب است و بخش دوم استخراج حقیقت یا ضرورت ها از واقعیت است. تنها وقتی این دو مرحله را طی کنیم موجودی عقلانی هستیم و هدف فلسفه را متحقق ساخته ایم. این گفته به این معناست که فلسفه نمی تواند موید واقعیات طبیعی و اجتماعی باشد، زیرا بخشی از کار فلسفه استخراج ضرورت هایی از واقعیات موجود و نفی شرایط موجود است. بنابراین فلسفه همواره آنچیزی است که نیست و هنوز نشده اما باید بشود. بنابراین شناخت فلسفی یک چرخه دیالکتیکی را طی می کند: در مرحله اول شناخت، آنچه "نیست" از انچه "هست" متمایز می شود و بنابراین واقعیت کشف می شود. در مرحله دوم، از آنچه "هست"، دوباره آنچه "نیست" استنتاج می شود. اما این نیستی دوم، یک "نیستی" صرف نیست بلکه علاوه بر آن که نیست، "باید" هم باشد. بنابراین حلقه شناخت به صورت نیستی- هستی- نیستی ضروری در می آید. برای مثال، واقعیت یک اسیر، اسارت است و حقیقت وی آزادی. اسارت، انچیزی است که هست، و آزادی استخراج آنچه که نیست و باید بشود.


#بخش_اول
#فلسفه_چیست

کمیتە معیشت و کار
Telegram.me/commitekaregar