🔴مفهوم
#از_خود_بیگانگی در اندیشه
#مارکس؛
@KhalilMirzaei#مارکس تاریخ نوع بشر را جنبهای دوگانه میداند، یعنی
از یکسو، تاریخ، نظارت انسان بر طبیعت است و
از سوی دیگر، تاریخ،
از خود بیگانگی هرچه بیشتر انسان است؛ در نتیجه
از خود بیگانگی به وضعی اطلاق میشود که در آن، انسانها تحت چیرگی نیروهای
خود آفریدهشان قرار میگیرند و این نیروها به عنوان قدرتهای بیگانه در برابرشان میایستند. این مفهوم در کانون نوشتههای نخستین مارکس، جای دارد و در نوشتههای بعدیاش نیز البته دیگر نه به عنوان یک قضیه فلسفی بلکه به عنوان یک پدیده اجتماعی، همچنان جای مهمی را به
خود اختصاص میدهد. به عقیده مارکس، همه نهادهای عمده جامعه سرمایهداری،
از دین و دولت گرفته تا اقتصاد سیاسی، دچار
از خود بیگانگیاند. این جنبههای
از خود بیگانگی، وابسته به یکدیگرند.
مارکس فرایند
از خود بیگانگی را اینگونه توضیح میدهد:《هرچه کارگر ثروت بیشتری تولید میکند و محصولاتش
از لحاظ قدرت و مقدار بیشتر میشود، فقیرتر میگردد. هرچه کارگر کالای بیشتری میآفریند،
خود به کالای ارزانتری تبدیل میشود. به این معنا که محصول کار، در مقابل کارگر به عنوان چیزی بیگانه و قدرتی مستقل
از تولیدکننده قد علم میکند. محصول کار، کاری است که در یک شیء تجسم یافته، یعنی به مادهای تبدیل شده است. این، نتیجۀ «عینیت یافتن کار» است. عینیت یافتن، به صورت
از دست دادن شیء، بندگی در برابر آن و تصاحب محصول به شکل جدایی یا
بیگانگی با محصول پدیدار میگردد》. عینیت یافتن به عنوان
از دست دادن شیء تا آن حد است که
از کارگر اشیایی ربوده میشود که نهتنها برای زندگیاش بلکه برای کارش ضروری است. در حقیقت
خود کار به شیء تبدیل میشود که کارگر تنها با تلاش و یا وقفههای بسیار نامنظم میتواند آن را به دست آورد. تصاحب شیء به شکل
بیگانگی با آن، تا آن حد است که کارگر هرچه بیشتر اشیا تولید میکند، کمتر صاحب آن میشود و بیشتر زیر نفوذ محصول
خود یعنی سرمایه قرار میگیرد. تمام این پیامدها
از این واقعیت ریشه میگیرد که رابطه کارگر با محصول کار خویش، رابطه با شیء بیگانه است، بر اساس این پیشفرض، هرچه کارگر
از خود بیشتر در کار مایه گذارد، جهان بیگانه اشیایی که میآفریند بر خودش و ضد خودش قدرتمندتر میگردد، و زندگی درونیاش تهیتر میگردد و اشیای کمتری
از آنِ او میشوند.
به طور خلاصه مارکس معتقد بود اقتصاد سیاسی با نادیده گرفتن رابطه مستقیم میان کارگر و محصولاتش،
بیگانگی ذاتی در سرشت کار را پنهان میکند. نظام سرمایهداری بشر را
از بالفعل کردن تمام قابلیتهای بالقوه
خود و جامعه را
از اعضایش بیگانه میسازد. در این میان کمونیسم، نظامی است که پیوند غریزی انسانها با یکدیگر را، که نظام سرمایهداری آن را
از میان برداشته است، مجدداً برقرار میکند.
♨️كافه روش تحقيق و نظريه جامعه شناسي
♨️👇👇👇https://telegram.me/joinchat/Bdfs4DzcZn9sOw9qQ5hIxQ@SOCIAL_SCIENCE