چه میشد آب و رنگ خواب باشی؟
تو هم در خانه مهتاب باشی
زبان دستهایم زخم برداشت
چرا آتش ؟!چه میشد آب باشی!
🌷🌸🌹🌻
امه آسونداری ریشه کو ایزم
سبی تیجره اندیشه کو ایزم
.ایدنیا خاکی بن چال به چه به دوم
هنی سنگ آنبم شیشه کو ایزم
.
🎶کانال اشعار معصومه اپروز
. تو زندگی یه روزایی هست که دلت یه بغل ساده میخواد. از اون بغل امن و آرومایی که بخوای غرق شی توش و هیچوقت کسی نباشه که ازش جدات کنه.
تو زندگی یه وقتایی هست که دلت غر زدن میخواد، گله کردن میخواد، اصلا بهونه گرفتن و لج و لجبازی یا حتی بچگی کردن میخواد.
تو زندگی یه لحظههایی هست که دلت میخواد یکی باشه. نه که کاری کنه برات، فقط باشه. که همهی اون غر زدنها و نق زدنهات رو با جون و دل بشنوه. که همهی اون بچگیهات رو ببینه و یه بغلِ محکمت کنه. که در جواب تموم سیاهیهای دنیات یه مداد سفید بشه و رو سفیدت کنه.
شاید بهتره اینطور بهت بگم که تو زندگی یه لحظهها و روزهایی هست که دلت فقط اون رو میخواد؛ خود خودش رو. همونی که دلیل اشک و لبخندهای وقت و بیوقتته. همونی که درسته کنارت نیست ولی توی قشنگترین و دنجترین جای دلت خونه داره. همونی که بودنش بودنته و نبودنش نبودنت. همین.