#شب ڪہ می شود تمـام بی قــرارے ها ســراغت را می ڪَیرند تمـام ڪمبود ها حس می شوند و تمـام دلتنڪَی ها ، مشت بہ مشت در سـَرت ڪوبیده می شوند... #شب ڪہ می شود تمـام نبودنت درتمـام وجودم فریادمیکند
آن را که غمی چون غم من نیست چه داند کز شوق توام دیده چه شب میگذراند
این #شب ها چقدر قدم زدن ، می چسبد ! نور ملایمِ چراغ هایِ خیابان ، صدایِ های و هویِ شلوغِ عابران شهر ، و تماشایِ این آسمانِ سُربی و بی نقاب ؛ همه اش زیباست .. ولی چه فایده ؟! #تو نیستی .. و چقدر جایِ #تو میانِ پرسه هایِ شبانه ام خالیست .. مرا دریاب ، من بی #تووووو تنهاترین شبگردِ این حوالی ام ...!