دیگر به چشمانم اعتمادی ندارم همان لحظه ای که خاطرات شیرین تو را در زیر باران به یاد می آورم و لبخندی روی لبهایم نقش می بندد چشمانم از حسادت قطره های اشک آن سرازیر میشود...
دروغ بگو تا باورت کنند آب زیر کاه باش تا بهت اعتماد کنند بی غیرت باش تا آزادی حس کنند خیانت هایشان را نادیده بگیر تا آرام باشند کذب بگو تا عاشقت شوند هرچه نداری بگو دارم هرچه داری بگو بهترینش را دارم اگه ساده اي، اگه راستگویی ، اگه باوفایی، اگه با غیرتی اگه یکرنگی بدان که همیشه تنهایی رفیق