🪈ترانه هایی از نیاکان ما
🪕💢کاله والا رزم نامه ملی فنلاند
❇️این منظومه بر پایه اساطیر فین ها و در چارچوب نظمی خلق شده است به سبک حماسی دارای قریب ۲۲ هزار بیت در پنجاه سروده که معنای آن سرزمین کالِوا است.
نقلیست دلکش حاوی بن مایه های عمیق اساطیری که منشا پیدایش هستی و مردمان را درباور های کهن پیشینیان این مردم روایت میکند.
🗯رون نگاشته نخست آن ،مشتمل بر دیباچه یا فصل ابتدای افسانه با عنوان آن "زایش وایناموینن" است برای نمونه از این حماسه روایت میگردد.
🔹🔹🔹🔻🔹🔹🔹♉️رون نگاشته ی نخست
♉️ 🔄برگردان فصل نخست : "زایش ویناموینن"
🔻داستان هایی که از کودکی آموخته ام
🎭داستان هایی که روی داده اند
از کمربند ویناموینن
از کوره ی آهنگری الیمارینن
شمشیر کاوکومیلی
و کمان یوکاهاینن
داستان هایی از چمن زارهای سرزمین شمالی
علف زار های کاله والا
این هارا پدر گرامی ام برایم خواند
آنگاه که هنوز خنجر و تبر داشت
و دایه ام به من آموخت
آنگاه که دوک نخ ریسی اش می چرخواند
و با حرکت پاهایش
گهواره ی حصیری ام به جنبش در می آمد
سخنان افسون گرانه به تمام بود
از سامپو آن گوهر کامیابی و لاوهی
سامپو در آواز ها کهن گشت
و لاوهی فریبنده گی اش باخت
ویناموینن ِخردمند و لمینکاینن ،در آواز ها مردند
و چه بسیار افسانه های دیگر
و سخنان افسون گرانه ای که آموختندم
که بر من وزیدند ، از شاخه های جنگلی
و از میان خوش شاخه ترین درختان کاج مرا برگزیدند
از تاک ها و گلها خوش بو ساختند
ودر گوشم باژگونه خواندند
همچنان که در چمن زارهایی که علفی شیرین دارند
چه بسیار سنگ نوشته ها که سرما بر من خواند
چه بسیار چامه ها که پیکشان باران بود
و همچنین باد ، که آنها را می آورد
و پرندگان بسیار از جنگلها
بارها چامه هایی پیوسته برایم سردادند
خیزابه دریاها
و آب خیزانی اقیانوس
خنیاگر آب های بیکران
و تمام آفرینش
پیر و راهنمای من بودند
درختان جمله ها را آفریدند
و آنها را به کهن زادگاهم، به کلبه ام
با سورتمه هایی آوردند
آنها را به ستون های خوابیده ی زیر شیروانی بستند
و از آستانه ها آویختند
و در صندوقچه ها به امن خواباندند
صندوقچه هایی که از مس درخشان پوشانده شده اند
و چه فرخ زمانی است که آن ها در سرزمین من
در باد های سرد زمستانی پیوسته اند و می خوانند
آیا می توانم آنها را گرد آورم ؟
آیا از میان سرما و زمهریر آنها را یافتن می توانم ؟
ترانه افشان
ترانه ای از ویناموینن
آن جادویی مرد ِ پرآوازه ی خردمند
که در اثیر انوشه روان به دنیا آمد
از مادرش
که باکره ی هوا بود
در روزگاران نخست
برفراز مرغزارانی که اکنون گسترده اند
دخت زیبا روی ِهوا
در پهنه ی گسترده ی فردوس روزگار می گذرانید
و زندگانی او بس ملال آور و غمناک و بی امید بود
پس از سالها زندگی در آن بیکران پهنه
در هوایی که بر دریای کف آلوده پوشیده بود
در آسمان های فراخ سنگر و دور دست
از انزوای اثیر
به پهناب پایین آمد
و خیزاب ها همبستر و بالش او شدند
و پی در پی ، توفان فراز شونده
از خاور – به خشم - می پرید
و دریا را تازیانه ی تلاتم می زد
و ستارگان را به کف دریا می کوبید
چونان که خیزاب ها از اشتیاق فراز شوندگی سپید بود
آنها دوشیزه را به هر جهت می بردند
و توفان او را در خود می پیچید
دوشیزه ی ناچار !
خیزاب های سترگ او را در می نوردیدند
و باد خلیایی او را به بازی گرفته بود
در آبی ِ انتهای آب ها
در خیزاب های کف پوشیده ی اقیانوسی
بازوان دریای نمک باوی به بازی در می آمیخت
و آن دوشیزه ی تنها و ناچار
درفرجام از دریای نمک تخمه پذیرفت
در آمیزشی به تمام
همبالایی زیبایی و شکوه
باد های وحشی را لجام زد
دوشیزه بار گرفت
و از سنگینی این بار یارای نگریستن بر فراز آب اش نبود
او هفتصد سال در پریشانی به سربرد
-به اندازه ی زیست نه نسل
ناتوان از این که بر فراز آب بنگرد
در دریا ، به این سو و آن سو سردر گم به هرسو میشد
تنها به زایمان خود می اندیشید
پیش از آن که نخستین فرزند اش را بر جای بگذارد
و او هفتصد سال در تقلا بود
همچنان که در آب ها روان می شد
آن مام آبها
به خاور و نیمروز
اپاختر و باختر
به تمامی جهت های دریا
در هراس از کشمکش باد های توفان زا
پیش از آن که نخستین فرزند اش را بر جای بگذارد
بی درنگ
با درد زایمان در آب ها روان بود
تا این که گریستنی نژاده آغاز کرد
و با دلی مالامال از اندوه چنین خواند :
زندگانی ام سخت و دشوار است
اندوه منم
با درد زایش !
چه بلایی بر من فراز شده ؟
منم ، اندوه
زینسان شادمان نیستم
خانه ام را در اثیر آرامش رها نمودم
تا در امواج و کف های دریا زندگی کنم
و خیزابه ها بدین سوی و آنسویم برند
#ادبیات_حماسی⚜@legendfolkepic⚜