.
من عابر میدان مینم
لبریز از غمدردهای ناتمامم
هر روز صدها تکّه از من
یک شعر از پایانِ من
- این پازلِ بی نقش- می خوانند
یک تکه از این دستهای خالی و سرد
از گمشدن در خلوتی دور
در فقری از بی آسمانی
دنبال دستی از خدا در بی خدایی های فردا
انا الیه راجعون ها
یک تکّه از پایان این بغضِ نهنگین
مردی غریق گریه های بی سرانجام
در ساحل جامانده از آغوش دریاهای سنگین
یک تکه از بغض صبور نعره های ناشکیبا
از هیس های پاسبانِ پیر هر راز
جبر سکوتی کهنه در فقدان فردا
یک تکه از اصرارِ اسرارِ سقوطم
در قعری از افشا شدن ها
تا اعتراف آخرین نومیدواری:
- من معنی تلخ هبوطم-
یک تکه از دیروز های شاعرانه
امروزهای فلسفی تر
فردا و فرداهای گنگ جاودانه
یک تکّه از آغاز یک دوران بدخیم
فصل تولدهای بی پایان تردید
شیبی عمودی تا شبی در حسرت روز
فردای بی لبخند خورشید
یک تکّه از من بعد از آن صد تکّه از من
مَردی که با مُردن به جای عشق سر کرد
یک تکّه از...
یک تکّه
تکه
تکه می میرم
من عابر میدان مین ِ دردهای ناتمامم
هر روز صدها تکّه از من
در مسلخ این مرد شعری تازه می خوانند
این تکه ها
راز مرا با مرگ می دانند
از جنگل دیروزهای سبز
تا بوسه های صد تبر تقدیر
تا آخرین برگ از درختِ درد بی تدبیر
#مرتضی_خانیTelegram.me/Khodneviis