༅࿐✿⊰❀⊱✿༅࿐✿⊰❀⊱✿༅࿐
༅࿐✿⊰❀
༅࿐✿
🖋📚#خاطرات_شهدا🌷قبل از شهادتش، حسین، چند روزی بود که تماس نگرفته بود. یک روز تماس گرفت بهش گفتم عزیزم چرا تماس نمیگیری نگرانت شدیم. گفت نگران نباش مشکل مخابراتی داشتیم.
🌷نزدیکی های عید بود، گفت پاشو خونه رو برای عید
#نظافت کن، نگران من هم نباش. گفتم حسین حوصله ندارم. آخه حسین گفته بود برای تعطیلات عید بر میگردم و بعد از ۱۳فروردین ماه به سوریه میرم.ولی بعدها از مااجازه گرفت که عید در سوریه بماند.
🌷گفته بود من
#مجردم اجازه بدید بمونم تا متاهل ها بتونن برگردند. خیلی اصرار داشت بمونه ماهم موافقت کردیم و حسین ماند.
🌷روز عید ما همدان بودیم به ما زنگ زد و عید رو تبریک گفت. به شوخی گفت مامان من ایران نیستم، اقوام نگن چون حسین نیست عیدی بهش نمیدیم. گفتم حسین جان همه عیدی میدن.گفت شوخی کردم.
🌷چون حسین ۶ فروردین ماه به دنیا آمده بود. هم عیدی حسین رو دادند و هم کادوی تولدش رو میدونستم حسین اینها رو برای
#هیئتش میخواد خرج کنه . حسین مجرد بودو به این پول ها احتیاج نداشت.
به نقل از (مادر بزرگوار شهید)
#شهید_حسین_معزغلامی❣#شهید_مدافع_حرم༅࿐✿⊰❀⊱
༅࿐✿⊰❀⊱✿༅࿐
༅࿐✿⊰❀⊱✿༅࿐✿⊰❀⊱✿༅࿐